ماه مِی سال ۱۹۴۰م، فرانسه که به همراه انگلستان بر سرِ لهستان به دولت «آدولف هیتلر» اعلان جنگ دادهبود، در زیر زنجیر تانکهای یگانهای آلمان، معروف به «پانزر» (لشکر زرهی)، در نبرد فرانسه رو به نابودی میرفت. تاکتیک نظامیِ آلمانیها مهمتر از جنگافزارهایشان بود. هر «لشکر پانزر» دارای دو تیپ تانک و یک تیپ پیادهموتوری بود که افراد هنگهای این تیپ پیادهموتوری از حملهی افراد (پیادهنظام) با سلاح ضد تانک به تانکها جلوگیری میکردند و این واحدها تحرک زیادی داشتند.
انگیزهی تعرض آلمان به لهستان این بود که میخواست اراضیِ پروس را که مناطق اصلیِ آلمان بودهاند و طبق قراردادهای پایان جنگ جهانی اول (ورسای) به لهستان داده شدهبودند پس بگیرد و آلمانیهای اروپا را به زیر یک پرچم بیآورد. دولتهای لندن و پاریس (فاتحان جنگ اول) که خود در نشست «ورسای» بخشهایی از پروس را به لهستان دادهبودند، تمامیت این کشور را تضمین کردهبودند. بنابراین به آلمان اعلان جنگ دادند. مسئلهی اراضیِ پروس به سبب شکست آلمان در جنگ جهانی دوم به حال خود مانده و آتشیست زیر خاکستر… دادن بخشهایی از پروس به لهستان، یک انتقامگیری از سوی لندن و پاریس از مردم آلمان بود.
نیروهای آلمانی در همان ماه پس از تصرف هلند و بلژیک، از خط دفاعیِ «ماژینو» که ارتش فرانسه به آن چشم امید دوختهبود، به آسانی گذشتهبودند. از نظامیان کمکیِ انگلستان به فرانسه هم کاری ساخته نشد و این نیروها در ماه ژوئن با یک بینظمیِ بیسابقه و تحمل تلفات، از «دانکرک» فرار کردند. پیشتاز سپاهیان آلمان در خاک فرانسه، «پانزر هفتم»، به فرماندهیِ «روباه صحرا» (اروین رومل) بود که برقآسا خود را به ساحل «مانش» (کانال میان انگلستان و فرانسه) رسانیده و سپس به موازات دریا در جهت جنوب به پیشروی در خاک فرانسه ادامه دادهبود. فرانسه نیز در اندکمدتی از پای درآمد.
حال به شرحی از نحوهی سقوط پاریس در نبرد فرانسه، از زبان شهروندی پاریسی بهنام «هانس هیپا» توجه کنید:
«آن روز صبح من و کوهن گابریل بهاتفاق هم به کلیسا رفتهبودیم. ضمن خروج از کلیسا، ناگهان صدای غرش تانکهای سنگین آلمانها به گوشمان رسید که در حال ورود به داخل شهر بودند. در این ضمن، متوجه تعداد زیادی از سربازان وحشتزدهی خودمان شدیم که سراسیمه به هر طرف میدویدند و در جستجوی پناهگاهی به منظور پنهانکردن خود از چشم دشمنان بودند. آنطور که از ظاهر امر معلوم بود، همهی افسران قبلاً فرار را بر قرار ترجیح داده و وظیفهی سرپرستی و حفاظت از سربازان زیردست را بهکلی فراموش کردهبودند. درجهداران فرانسوی هم با مشاهدهی وضع افسران به آنها تأسی نمودند؛ به طوریکه من هنوز هم قیافهی وحشتزدهی در حالِ فرارِ «گروهبان روپین» را سوار بر موتورسیکلتش بهخاطر دارم که از شدت دستپاچگی، قبل از کنترل و بهراهانداختن موتور، چندینبار به همراه موتورسیکلتش زمین خورد و دوباره به روی آن پرید. من ضمن کمک به او، هرگز موفق به راضیکردنش برای ماندن نشدم.
در این ضمن، «سرپاسبان لس فوریس» هم که دچار وحشت و سردرگمیِ زیادی شدهبود، مرتباً از این و آن علت این اتفاقات تازه را میپرسید. سرانجام قبل از اینکه منتظر گرفتن پاسخش باشد، با شکم خودش را به داخل جوی سیمانیِ کنار خیابان انداخت و در ظاهر درصدد حفاظت از جانش برآمد. تعدادی از مردم غیر نظامی هم به قصد کمک به منظور حمایت از سربازانشان، بیهوده با تعدادی از سلاحهای شکاری یا قدیمی به خیابان دویدند. چند نفری هم که جرئت بیشتری داشتند و از قرار معلوم قبلاً هم تعلیمات نظامی دیدهبودند، با شکم بر روی سنگفرشهای خیابان دراز کشیدند و قنداق اسلحه را به شانههای خود چسباندند، در صورتی که با توجه به عقبنشینی و تسلیم ارتش مجهزمان، انجام این کارهای بیثمر واقعاً خندهآور بود!
در این ضمن، صدای غرش موتور چند هواپیما هم به همهی این سر و صداها افزوده گشت. از این لحظه به بعد تشخیص صدای انفجاری شدید همهجا را تکان داد و مقداری از خاک و سنگ و دیوار و سقف ساختمانها را به اطراف پاشید؛ آنچنانکه روز روشن تبدیل به شب تار شد! دیگر هیچچیز دیده نمیشد. سقوط هر کدام از این بمبها در ابتدا، توأم با شعله و انفجار، سپس تاریکیِ مطلق و سنگینشدن هوای تنفسی از شدت گرد و خاک و دود و خاکستر بود. از طرف مقامات عالیرتبه و ستاد ارتش بریتانیا به «ژنرال سر آلن بروک»، مأموریت دادهشد تا در مورد نجات از خطر اسارت و اضمحلال و متشکلساختن افراد ۲ لشگر بریتانیا، اقدامات لازم را معمول دارد. متأسفانه لشگر ۵۱ ما به علت بروز باد و طوفان، موفق به سوارشدن به کشتی و نجات خود نگردید و توسط آلمانیها از هم پاشیدهشد، اما نیروی دریاییِ ما موفق شد تا جان ۱۹۰ هزار نفر از افرادِ در حال فرار و عقبنشینیِ فرانسه را نجات دهد.»
در این میان، «مارشال پتن» به رهبری و ادارهی دولت انتخاب گشت و به محض گرفتن رأی کافی از نمایندگان فرانسه، اقدام به انجام مذاکراتی در مورد متارکهی جنگ و شرایط تسلیم با آلمانیها در تاریخ ۲۲ ژوئن نمود. از طرفی خبر سقوط «بلیتز کریگ» و تقاضای متارکهی جنگ و در واقع تسلیم فرانسه، باعث خوشحالیِ «آدولف هیتلر» و نشاندادن وجد و سرور بیش از حد او گشت، بهخصوص اینکه محل امضای قرارداد نبرد فرانسه طبق خواست و دستور «هیتلر» در داخل سالن ویژهی قطار قدیمی و مجلل فرانسه که در موزه نگهداری میشد ترتیب دادهشد. در داخل همان سالن قطاری که قبلاً امضای قرارداد صلح تحمیلیِ جنگ اول و پرداخت خسارت، به آلمان تحمیل شد و در تاریخ ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸م به امضاء رسیدهبود…!
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منابع؛
جنگ جهانی دوم، سن باین چاردین، قراگوزلو، انتشارات توسن
مقالهای از دکتر نوشیروان کیهانیزاده