روزهای خبر ممنوعیتِ واکسنهای غربی و خرافات پیرامون آن مانند ارسال GPS توسط واکسن و کنترل بدن را به یاد میآورید؟! اخباری که دستور «امیرکبیر» برای واکسیناسیون، خرافات آن دوره در اذهان عمومی را زنده کرد. پیشتر در اپیزود ششم «پادکست رادیو قجرتایم» به موضوع چگونگیِ واقعهی قتل ناجوانمردانهی «میرزا تقیخانِ امیرکبیر» پرداختهایم و به خدمات وی جَستهگریخته در پیج اینستاگرام نیز اشاره شدهاست، اما در این پست به چند نمونه از وقایع پس از قتل «امیرکبیر» میپردازیم که مربوط به دین و سیاست است.
از بُریدهشدن رگهای «امیرکبیر» در حمام فین کاشان چندی نگذشتهبود که شاه جوان برخلاف اندیشهی بلند صدراعظم سابق خود، «تمثالی منتسب به علی» را بر در و دیوار کاخ آویخت و با روحانیتِ طردشده توسط «امیرکبیر» از درِ آشتی درآمد. روحانیت جان گرفت و در همان سالهای نخستینِ پادشاهیِ «ناصرالدینشاه»، نخست یهودآزاری شروع شد. خبر رسید که همهی یهودیان شیراز را کشتهاند، اگرچه به گزاف گفتند، اما از آنچه در دورهی «امیرکبیر» پیشینهای نداشت خبر کردند. آنگاه فرنگیان را تهدید به مرگ کردند. حتی برخی از مُلایان برای سرهای بُریدهی فرماندهان فرنگی و فرانسویِ سپاه «جایزه» تعیین کردند! «میرزا حسینخان»، حاکم عزلشدهی شیراز که پیشتر «سیدعلیمحمد باب» را به مذاکره خواندهبود، تهدید به قتل شد. در همین دوره بود که به شاه سوءقصد شد و به بهانهی آن و به فتوای روحانیون قلع و قمع بابیها نیز آغاز گشت.
هرچه گذشت، از آزاداندیشی کاسته و بر فشار مذهبی افزودند. رفتهرفته مقرراتِ از یاد رفته هم زنده شدند. سنگسار زنان از نُو باب شد. نمونهاش مجتهد رشت بود که ۳۰۰ تَن از مریدان خود را در پیِ قتل زنی بسیج کرد؛ به جرم اینکه با یک پسر ارمنی همآغوش شدهبود، هر ۲ را سنگسار کردند. اندکاندک تظاهرات مذهبی علیه ترسایان و فرنگیان در اصفهان و تبریز پا گرفت. گفتند: «فرنگی عامل وَبا و قحطیست!» جنازه از گور درآوردند و بر دوش گرفتند و به راه افتادند که فرنگی مسلمان کشته، تا از چربیِ بدنش قرص طبی بسازد! پس علم و طب فرنگی قابل اعتماد نیست و ممنوع است! در همین دوره بازتاب روزافزون نیروی روحانیت در صنعت و تولید دیدنی بود. نمونهاش شهر صنعتیِ اصفهان بود و برآورد «میرزا حسینخانِ تحویلدار» از گسترش اصناف نوینی که بر ویرانههای صنایع دیرین پا گرفتند. آمار گواهی میدهد که ۲ صنفِ تازهنفس رو به افزونی بودند؛ یکی «عبادوزان» که سابق بر این قلیل بودند و ضعیف، ولی در این زمان زیاد هستند و قوی، و کالای آنها به همهی ولایات میرود، دیگری «قمهسازان» چنانکه در قدیم قمه و قداره در ایران چندان معمول نبود و به حکم «امیرکبیر» ممنوع شدهبود. بدیهیست که پس از قتل «امیرکبیر» تکیه و عزاداری بیش از پیش رواج یافت. «ناصرالدینشاه» برای نخستینبار «تکیهی دولت» را گشود و به روضهخوانی و تعزیهداری جنبهی رسمی داد. جملگی تمام رشتههایی که «میرزا تقیخان» برای از بینبُردن خرافات بافتهبود، پنبه شد.
اکنون بر همگان معلوم و روشن شدهبود که «دشمنی با پیشرفت» و اصلاحات و برانگیختن «خرافات» و «احساسات ضد مسیحی و فرنگی» از سوی چه قشری بود. در گزارشهای نمایندگان سیاسی، بارها به این واپسگرایی اشاره رفتهاست. به عبارت دیگر، عمر آزاداندیشی و رواداری که پیششرط پیشرفت است، سر آمدهبود. سرآغاز روزهای پس از «امیرکبیر»، عصر «حکومت اسلامی» فرا میرسید و در برگشت روزگار، شیوهی گفتار و کردار هم برگشت. دولت جدیدِ ناصری، استبداد حکومتی را با استبداد دینی درآمیخت. اکثر تجددخواهان یا حامیِ حکومت شدند، یا در جهت جلب وجهه، پشتیبانی از روحانیت را در پیش گرفتند. تنها در دوران کوتاه «میرزا تقیخان» بود که دگراندیشان امان یافتند، اما تاریخ معاصر نشان میدهد که واماندگیِ ما از پیشرفت، تنها به گناه استعمار و استثمار نبود، خودمان هم کم دشمنی با خود نکردهایم. چهبسا آبشخور این واماندگیِ فرهنگی باشد که همواره ما را پس میراند؛ زیرا دولت «امیرکبیر» نشان داد که هر گاه با این جهانبینی درافتادهایم، همزمان راه را بر دگراندیشی و اندیشهی پیشرفت هم گشودهایم. با ایدئولوژی و دیدگاه مذهبیِ سردمداران نمیتوان روزنی به جهان دانش و معرفت گشود. برخی از روشنفکران دیگر کشورهای اسلامی هم به این نکتهی مهم دست یافتهاند.
به گفتهی «عبدالله العروی» جامعهشناس مراکشی:
آرمان مسلمانان هر جا که از اندیشه و استدلال باز میماند، اسطورههای پوسیده را از گورها بیرون میکشند که ما چنین بودیم، چنان کردیم… یا این از دین ما بوده است و… یکی نیست بگوید: شما که اینهمه چراغ افروختهاید، چرا امروز اینهمه خاکسار شدهاید؟! تفاوت ما با فرنگیان در این است که ما گذشتهی خود را به رخِ آنان میکشیم و آنان بیتوجه به ما، راه آیندهشان را هموار میسازند. ما به کردهها و خطاها مینازیم و آنان به ناکردهها میاندیشند، پس هر گام آنان را پیشتر میبرد.
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
پینوشت؛ اگر قرار باشد که «میرزا تقیخانِ امیرکبیر» را در یک جملهی کوتاه معرفی کنم، مینویسم «امیرکبیر» مرد میهنپرستی بود… یادش گرامی و راهش پُررهرو باد…