هیولای رامِ مادر
مادر «استالین» شبیه همهی مادران دنیا بود. پسرش را مانند همهی مادران دنیا دوست داشت و دربارهی پسرش میگفت: «پسری نمونه است. آرزو میکنم هر مادری پسری مانند او داشتهباشد.» اما اگر در جهان دَهنفر دیگر مانند پسر او وجود داشت، احتمالاً نسل بشر منقرض میشد. نامش «کِتِوان گِلادزه» بود، زنی دردکشیده که زندگیِ سختی داشت و تنها چیزی که زندگی برایش گذاشتهبود، همان «پسر نمونه» بود. «کِتِوان» در نوجوانی خانههای مردم را تمیز میکرد تا پولی درآورد. با مردی کفاش ازدواج کرد. چند سالی زندگیِ خوب و نسبتاً متمولی داشتند. سه پسر به دنیا آورد. دو پسر اول مُردند و فقط «یوسف» (همان استالین) برایش ماند. شوهرش بهزودی به الکل اعتیاد پیدا کرد و «یوسف» و مادرش را مرتب کتک میزد تا اینکه یکروز بیخبر گذاشت و رفت و مادر دوباره با تمیزکردن خانهی مردم خرج زندگی را درمیآورد.
آرزو داشت تکپسرش روحانی شود. اما روحانیستیزترین فرمانروای قرن بیستم شد. البته برای مادرش پسری دلسوز ماند. وقتی پس از انقلاب روسیه «استالین» به کادر رهبریِ کشور رسید، مصادف بود با حملهی روسیه به گرجستان – و حتماً میدانید که «استالین» گرجی بود. مادر را به قصری منتقل کرد و اتاقی در اختیارش گذاشت. از ۱۹۲۷م که «استالین» قدرت را در شوروی قبضه کرد، همواره چند نگهبان از مادرش در تفلیس مراقبت میکردند. اما وقتی مادر در ۱۹۳۷م در تنهایی درگذشت، «استالین» برای خاکسپاری نرفت. آنروزها درگیر دسیسهای شریرانه بود تا پاکسازیِ بزرگی بهراه اندازد، قربانیِ اول هم «توخاچفسکی» بود؛ آن ژنرال بلندپایه و محبوب روس، معروف به «ناپلئون سرخ».
«استالین» بیشتر از «هیتلر» کمونیستها را کُشت!
برای اینکه بگویم این «پسر نمونه» در روزهای مرگ مادر دست در چه کاری داشت، باید به «هانا آرنت» رجوع کنیم. «آرنت» در جلد سومِ «عناصر و خاستگاههای حاکمیت توتالیتر»، جملهای تکاندهنده دربارهی «استالین» دارد که میتوان روزها به آن اندیشید و بر خود لرزید. میگوید:
«جنگی که رایش سوم [یعنی هیتلر] با همهی ابزارهای جنایتکارانه علیه اتحاد شوروی به پیش برد، همچنان قربانیان بسیار کمتری بر جا گذاشت تا جنگی که استالین در دههی ۱۹۳۰م علیه کشور خود به راه انداخت.» جمله را دوباره و سهباره بخوانید و به خاطر بسپارید. پیشتر در نوشتههای دیگری به جملهای از «ارنست نولته» دیگر اندیشمند آلمانی، در اینباره اشاره کردهام که در کنایهی تکاندهندهی مشابهی میگوید: «استالین» بزرگترین رهبر کمونیستهای جهان بود و «هیتلر» بزرگترین دشمن کمونیستهای جهان، اما «استالین» کمونیستهای بسیار بیشتری را کشت تا «هیتلر»!
«هیتلر» در برابر «استالین»، «بچهمدرسهای» بود!
و باز باید به جملهی تکاندهندهی دیگری، اینبار از «الکساندر سولژنیتسین» نویسندهی پُرآوازهی روس اشاره کنم که با کتاب «مجمعالجزایر گولاگ» دوزخ هولناک شوروی را بر جهانیان برملا کرد. او در همین کتاب مینویسد:
«این آدمها که ۲۴ سال خوشبختیِ کمونیستی را به جان چشیدهاند، در ۱۹۴۱م چیزی میدانستند که هیچکس در جهان نمیدانست: میدانستند که در کل سیارهی زمین و در کل تاریخ رژیمی خبیثتر، خونخوارتر و همزمان هوشمندتر از رژیم بولشویستی که خود را شوروی مینامد، وجود نداشتهاست. میدانستند که نه به لحاظ نابودگری و توان پایداری و نه به لحاظ هدفگذاریِ رادیکال و توتالیتاریسم مطلق و یکپارچه، هیچ رژیم زمینیِ دیگری با آن همسنگ نیست، حتی رژیم بچهمدرسهایِ هیتلر…»
«سولژنیتسین»، «هیتلر» را در برابر «استالین»، «بچهمدرسهای» مینامد. اما داستان چیست؟ مسئله چیزی است که در همان جملهی «آرنت» بیان شد. «آرنت» شرح میدهد رژیمهای توتالیتر چگونه در کشور خود مانند فاتحانی بیگانه رفتار میکنند و اتفاقاً اوج قساوت را در کشور خود و علیه ملت خود بروز میدهند. «آرنت» مینویسد: «حاکم توتالیتر مانند فاتحی بیگانه به گنجها و ثروتهای کشور خود تنها به منزلهی منبع غارت مینگرد که به او امکان میدهد برنامههای جنبش برای فتح جهان را به پیش براند.»
یکی از ناپسندترین مغالطههای تاریخ
ابعاد جنایات بیدلیل «استالین» وصفناشدنی است و در این نوشتار قرار هم نیست ابعاد آن را شرح دهم. مسئله این است که چگونه میتوان تا این اندازه «رفیقکُشی و همرزمکُشی» کرد؟! در هیچجای تاریخ اینحد از نابودیِ همرزمان و رفقای حزبی سابقه نداشتهاست. کسانی بودند که برای توجیه این آدمکُشیهای بیدلیل «استالین»، توجیهاتی تراشیدهاند: میگفتند «رفیق استالین» شوروی را از شکست در برابر آلمان نازی نجات داد، اما این یکی از ناپسندترین مغالطههای تاریخ است: تمام ارعاب و سرکوب «استالین»، چندسال پیش از درگیری با آلمان رخ دادهبود و از این مهمتر آن سطح از پاکسازیها، بهویژه در ارتش سرخ، پیش از آنکه شوروی را نیرومند کند، تضعیف کردهبود. در واقع آلمان در هر حال محال بود شوروی را با آن ابعاد عظیم سرزمینی و با کمکهای گستردهای که از غرب دریافت کرد، شکست دهد.
ضمن اینکه یک نظام توتالیتر – مانند شوروی که توتالیترترین بود – بهتر از هر نظام دموکراتیکی میتواند همهی نیروهای خود را برای جنگ سازماندهی کند و پیروزی بر آن بسیار دشوار است. «استالین» با واردکردن خونریزیهای شدید بر پیکر نیروها و عناصر، فقط شوروی را تضعیف کرد. اتفاقاً «آرنت» هم باز در همان جلد سوم «عناصر و خاستگاههای حاکمیت توتالیتر» به این واقعیت اشاره میکند و میگوید پاکسازیهای «استالین» در ارتش سرخ باعث شد شوروی در جنگ در برابر فنلاند در آستانهی جنگ جهانی، عملکرد بسیار ضعیفی داشتهباشد (پیشتر در یک گفتار لایو، داستان جنگ شوروی و فنلاند را تعریف کردهام). هیولای رامِ مادر، وقتی مادرش چشم از جهان فروبست، مشغول دسیسهچینی برای حذف رفقا بود و خونبارترین برگهای تاریخ را مینوشت. برای مراسم خاکسپاری، تاج گلی فرستاد تا چیزی از خوبهایش کم نشود.
نگارش و گردآوری؛ مهدی تدینی، مترجم و پژوهشگر در حوزهی تاریخ و اندیشهی سیاسی/اجتماعی
یک پاسخ
ای کاش در ایران هم کمونیستها بعد از انقلاب همه چیز را می گرفتند بدون اسلامگرا ها ….الان یک حکومت مقتدر کمونیستی مثل چین داشتیم