مقدمهای بر آشنایی با ایلخانان
«هلاکو» پادشاه مغول ایران در حالی که از جیحون تا مرزهای مصر را در فرمان خود داشت، در ۴۸ سالگی درگذشت و بعد از او سلسلهپادشاهانی جانشین وی شدند که آنها را در ایران «ایلخانان» خواندهاند و از میان آنها «ارغون»، «گیخاتو»، «غازان» و «محمد خدابنده» (اولجایتو) معروفترند. بعد از مرگ هشتمین ایلخان، سلطنت آنان دچار پراکندگی شد؛ چنانکه تنها در فاصلهی ۲۰ سال هشت ایلخان، که دو تا از آنان زن بودند، بر بخشهای مختلف این قلمرو پهناور حکومت کردند، ولی در زمان آنان دیگر اختیار واقعی در دست سرکشان و امرای مختلف بود.
سلاطین ایلخان در همهی اینمدت بهصورت یک حکومت استعماری با مستعمرهای بهنام ایران عمل میکردند. از حیث دین نیز با مستعمرهنشینان خود توافقی نداشتند. «هلاکو» خودش بودایی بود و همسرش مسیحی؛ به همین جهت به فرمان «هلاکو» چندین بُتخانه در خوی ساخته شدهبود و همسر او بانیِ ساختمان چندین کلیسا در آذربایجان و ارمنستان شدهبود. عروس «هلاکو» نیز «زوجه اباقاخان» دختر امپراتور بیزانس بود و کیش عیسوی داشت. پیش از آنان، «اوکتای قاآن» (یا اوگتایخان) بُتپرست بود؛ «بیوکخان» جانشین او که مادری مسیحی داشت، خود نیز مسیحی شد.
تأثیرات اسلام و ایرانیان بر ایلخانان
نخستین پادشاه مغول که به اسلام گرایید، «غازانخان» هفتمین شاه ایلخانی و پسر «ارغونخان» بود که از نظر سیاسی این کار را برای رژیم خود سودمندتر تشخیص دادهبود؛ درست در همین موقع بود که در کتاب «تاریخ مبارک غازانی» آمدهاست: «خاقان پیغامبر صلیالله علیه را به خواب دید و به دست او با نوادگانش حسن و حسین علیهمالسلام عقد برادری بست.» ظاهراً بعد از همین «رؤیای صادقه» بود که «غازانخان» موقوفات و عواید فراوانی را در کلیهی نقاط قلمرو خویش برای سادات اولاد پیغمبر و خانوادههای آنان اختصاص داد. «غازان» برای تثبیت ادعای مسلمانیِ خود فرمان داد که بُتخانهها، آتشکدهها و کنیسهها را در دارالملک تبریز ویران کنند و بهجای آنها دارالسیاده (مسجد) بسازند.
بهعنوان جملهی معترضه، تذکر این واقعیت بیمورد نیست که در زمان سلطنت «قوبیلای قاآن» که بعداً جانشین برادرش «منگو قاآن» شد، ایرانیان نفوذی همهجانبه در چین که آنهم در تصرف مغولان بود یافتند؛ بهطوری که «قوبیلای» وقتی که میخواست چین جنوبی را بگشاید، برای ترتیبدادن منجنیقها و عرادههای جنگی از ایران مهندس خواست و در زمان او، ایرانیان به اندازهای در چین زیاد شدند که شهر هانگچنو در جنوب شانگهای بهصورت شهری ایرانی درآمد. گروهی از امرای او در چین نیز ایرانی بودند؛ چنانکه وزیر اعظم وی به مدت ۲۵ سال یک ایرانی بهنام «سیداجل شمسالدین» بود.
خشونت بینهایت ایلخانان
در اینزمان زبان فارسی در چین رونق بسیار یافت، که هنوز هم آثار آن را در کتب و کاشیکاریِ مزین به اشعار پارسی در مساجد چین میتوان یافت. وجه مشترک همهی ایلخانان، چه نیرومندان و چه ضعیفان آنها، خشونت و سبعیت فراوانی بود که تا حد زیادی به طبیعت مغولیِ آنان مربوط میشد و در این راستا حکومت ایلخانان رکورددار پدرکُشی، برادرکُشی، چشمدرآوردن، زَهردادن، کُشتارهای دستهجمعی، ابداع شیوههای بیسابقهی سرکوبگری و مجازات شد. برای مثال «اباقاخان»، پسر و جانشین «هلاکو» که «معینالدوله» حکمران ایرانیِ خود در آسیای صغیر را مأمور حمله به حلب کردهبود، ولی در این ماجرا ممالیک ایوبیِ مصر پیروزی یافتند، چنان بر او خشمگین شد که دستور داد تا «معینالدوله» را قطعهقطعه کنند، در دیگ بپزند و سران مغول را دعوت کرد که هر کدام پارهای از گوشت او را بخورند!
در سال ۶۸۱ه.ق جانشین او «احمد تگودار» همین معامله را با «مجدالملک» صاحب دیوان ایرانیِ «ارغون» کرد؛ منتها دستور داد که تکههای بدن او را به اقلیمهای مختلف بفرستند! «ارغون»، شاه مغول نیز بهعنوان تلافی، جسد نایب شاه ایلخان را که تازه مُرده بود، از گور بهدر آورد و پیش سگان انداخت! «ابوسعید بهادرخان» ایلخان دیگر تبریز کلیهی مخالفان خود را به نزد خویش دعوت کرد و در عید قربان فرمان داد که آنها را بهجای گوسفند قربانی کنند و سرهایشان را به دژ سلطانیه آویزند! در موردی دیگر به دستور سلطان «ابوسعید»، فرزند خواجه «رشیدالدین» را که شرابدار «اولجایتو» بود و ۱۹ سال بیشتر نداشت، پیش چشم پدرش کُشتند و بعد خودِ «رشیدالدین» را در ۷۳ سالگی در نزدیکیِ تبریز دو نیمه کردند! پس از مرگش تمام اموال خود و فرزندانش را هم ضبط کردند و مسجد ربع رشیدی را که از ساختههای او بود، به غارت گرفتند و حتی خودِ وی را بعد از مرگ به یهودیبودن متهم کردند، که همین تهمت سبب شد تا یکقرن بعد به دستور پسر «امیرتیمور» استخوانهای او را از مسجد ربع رشیدی بیرون آوردند و در گورستان یهودیان به خاک سپردند. «تاجالدین علیشاه» که تمام این توطئه را ترتیب دادهبود، به شکرانهی این پیروزی دو حلقهی طلا که هر کدام هزار مثقال وزن داشت، به کعبه فرستاد تا در بیتالله آویخته شود.
بزرگترین خطر ایلخانان برای اسلام
«تگودار» برادر «اباقاخانِ» مغول که نخستین ایلخانی بود که مسلمان شد (و نام «احمد» به خود داد)، در جنگ داخلی با سرداران ناراضیِ مغول شکست خورد و فرار کرد، ولی اندکی بعد دستگیر و اعدام شد. ستون فقراتش را شکستند؛ زیرا طبق رسوم مغول، اعیان مغولی را میبایست طوری اعدام کنند که خونشان ریخته نشود؛ به همان صورت که در مورد خلفای عباسی نیز سنت چنین اقتضا میکرد! از رویدادهای عجیب دوران ایلخانان، برنامهای است که صدراعظم یهودیِ «ارغونخان» برای نابودیِ اسلام بهدست او طرح کرد و اجرای احتمالیِ آن بزرگترین خطری بود که این آیین را تهدید میکرد. در تدوین این برنامه، «سعدالدوله» صدراعظم یهودیِ «ارغونخانِ» مغول با تکیه بر این عقیده که پس از تماس مغولان با اسلام در نزد آنان پیدا شدهبود که «چنگیز» با توجه به قانونمداریها، جهانگیری و جهانداریِ خویش درست به خط «محمد» رفته و با این ضابطهی خودش نبوتی از جانب خداوند داشتهاست، به «ارغون» گفت که نبوت «چنگیز» به ارث به او رسیدهاست!
فتوای پیامبریِ ایلخان را به امضای جمعی از علمای شرعیِ وقت رسانید و به دنبال آن، ایلخان را واداشت که «مقرر فرماید که کعبه از نُو اصنام شود و اهل اسلام از عبودیت سبحان به عبادت اوثان (بُتها) ملزم گردند»، و به تهیهی سازوبرگ و وسایل این لشکرکشی پرداخت و در همانحال صورتی از بزرگان و صاحبان دین و علمای آنان فراهم آورد تا بهراحتی آنان را بُکُشد، ولی درست در اینموقع «ارغون» به مرض مهلکی دچار آمد و کار بر «سعدالدوله» نیز سخت شد؛ بهطوری که در سال ۹۹۰ه.ق هر دو دیده از جهان فرو بستند و اسلام از بزرگترین خطری که تا آنزمان بدان دچار شدهبود، نجات یافت.
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منابع؛
تاریخ ایران: از دوران باستان تا پایان سدهی هجدهم میلادی، مجموعهای از نویسندگان، ترجمهی کریم کشاورز
تاریخ مبارک غازانی، رشیدالدین فضلالله همدانی
برای بررسیِ بیشتر دربارهی تاریخ ایلخانان: تاریخ وصاف، شهابالدین فضلالله شیرازی
یک پاسخ
سلام خسته نباشید عالی بود. کاش همه سلسله هارو به همین زیبایی و خوبی بگذارید