مقدمهای بر تناسخ یا ادامهی چرخهی حیات
«تناسخ» یا «وازایش» یا «باززایی» یعنی زاییدهشدن پس از مرگ که معنیِ لغویِ این واژهست. بر مبنای اعتقاد به تناسخ، انسان جزئی از حقیقت مطلق جهان است که در حال تکامل روح و حرکت به سمت کمال میباشد. بر مبنای تناسخ، روح انسان تا قبل از تزکیهی کامل، بارها و بارها در بدنهای مختلفی وارد شده، مجدداً به جهان برمیگردد و کیفیت زندگیِ فعلیِ او نیز بستگی به رفتار و کردار او در طول زندگیِ گذشتهاش دارد. بعضاً معتقدند که روح، از آنِ خداست که در انسان دمیده شدهاست و خدا از تمام صفات خود به انسان مقداری بخشیدهاست؛ غیر از صفت کبر که مختص خودِ اوست؛ شاید به همیندلیل است که میگویند تکبر فقط از آنِ خداست و برای انسانها صفت بدی محسوب میشود. آنچه که به انسان منتقل میشود، نفْس اوست؛ نفس شامل کل تمایلات و اخلاقهای انسانی میشود؛ یعنی نفس انسان، پس از مرگ در بدن دیگری وارد میشود و به حیات ادامه میدهد. در لحظهی مرگ، فرشتگان روح را نمیبرند، بلکه نفس را تحویل میگیرند که در بدن بعدی قرار میگیرد.
ادیان مختلف و معتقدان
ادیانی مانند بوداییان، دائو، هندو، مانوی، برهمایی، جینیسم، سیکیسم، اهل حق (یارسان) و غُلات شیعه نیز به تناسخ اعتقاد دارند، اما هر کدام یک تفاوت جزئی با دیگری دارند. هندوئیسم معتقد است که جسم، تولد و مرگ دارد. روح، جسم را مانند لباس کهنه تَرک میکند و لباسی نُو میپوشد. بودائیسم معتقد است که انتقالی صورت نمیگیرد، بلکه از یک روح، روحهای جدید بهوجود میآید؛ مانند اینکه با یک شمع، شمعهای دیگر را روشن کنیم؛ شمع اول باعث روشنشدن شمعهای بعدیست. شاید بشود گفت که شمع اول خداست و بقیه هم بندگان خدا. دائوئیسم معتقد است که تولد و مرگ وجود ندارد و ادامهداشتن نیز بدون آغاز و پایان است. نه تولد آغاز است و نه مرگ پایان، بلکه مانند دُور تسبیح فقط ادامه دارد. غُلات شیعه جمعی از شیعیاناند که به باززایی اعتقاد دارند و آن را با رجعت یکی میدانند. اهل حق (یارسان) هم جزء گروهی هستند که به تناسخ معتقدند؛ نظریات اینان با توسل به آیات قران هم ارائه میشود و دانشمندان اسلامیِ زیادی به آن معتقد هستند و در ادامه از آنان یاد میکنیم. اهل حق از واژهی «دونادون» یا «جامهبهجامه» نام میبرند و نظریات جالبی هم دارند که خواندنش در ادامه خالی از لطف نیست.
اهل حق میگویند که هر روحی باید در زمان محدود (۵۰ هزار سال) سیری را برای تکامل خود طی کند که به آن «دونادون» (تغییر جامه) میگویند و آیهی چهارم از سورهی معارج را دلیلی بر این ادعای خود میدانند. میگویند که روح باید جسمها و جامههای مختلف انسانی، جانوری، نباتی و جمادی را طی کند. در هر مرحله، روح به عالم برزخ میرود، اعمالش سنجیده میشود و بنا بر استحقاقش بهصورت نوزاد در یک خانواده متولد میشود؛ برای مثال چنانچه انسان خوبی نبودهباشد، در یک خانوادهی بد و فقیر با مشکلات به دنیا میآید و این مشکلات میشود مجازات کارهایی که در زندگیِ قبلی انجام دادهاست، اگر هم انسان خوبی بودهباشد، وارد یک زندگی و خانوادهی خوب میشود تا دوباره مورد آزمایش قرار گیرد. پس از طیِ هزار دون (جامه؛ بدن انسان) روح انسان تکامل مییابد و ذات خدا در آن حلول میکند. بعضیها زودتر به مرحلهی حلول میرسند و بعضیها نیز دیرتر.
انواع تناسخ با توضیح
تا بدینجا از معنیِ تناسخ و ادیان معتقد به تناسخ خواندید، اما در ادامه گفتهمیشود که تناسخ چهار نوع دارد:
۱. نسخ: انتقال روح انسان به انسان
۲. مسخ: انتقال روح انسان به حیوان
۳. فسخ: انتقال روح به گیاهان و نباتات
۴. رسخ: انتقال روح به جمادات مانند سنگ
در تناسخ، اعتقاد به نزول و تعالیِ روح دارند؛ بدینشکل که اگر انسان خوبی باشد، وارد بدن انسانی دیگر میشود، ولی اگر بد باشد، وارد بدن حیوانی میشود که رفتاری شبیه به او داشتهاست؛ برای مثال چنانچه شهوتپرست بودهباشد، روح آن وارد بدن حیوانی مانند خوک میشود. اگر باز هم بدتر باشد و فقط به شکم توجه داشتهاست، روح او باز هم تنزل کرده، به گیاه (نباتات) تبدیل میشود. اگر هم انسان بیرحم و سنگدلی بودهباشد، تبدیل به سنگ میشود. همهی این تغییرات بستگی به آن دارد که انسان در دورهی زندگیِ قبلی چگونه رفتار کردهباشد. همچنین باز معتقدند که زندگیِ فعلیِ ما نتیجهی رفتاریست که در زندگیِ قبلی داشتهایم و اکنون در حال تاواندادن گذشته هستیم. حتماً شنیدهاید که قدیمیها با ضربالمثلی میگفتند: ماران کنند، موران کِشَند؟…
اما دلایل معتقدان به تناسخ چیست؟
۱. معتقدند که اگر هر انسانی فقط یکبار به دنیا بیاید و پس از آن برود، عدالت خدا ناتمام میماند؛ زیرا شرایط محیط و خانواده هنگام تولد باعث بسیاری رفتارها میشود؛ این اتفاق موجب میشود که فرصتی برای پاداش یا انتقام پیدا نکنند؛ البته باید گفت که این با عدالت خدا منافات دارد.
۲. معتقدند که آیهی هفتم و هشتم از سورهی زلزال که میگوید: «هر کس به اندازهی ذرهای بدی کند، سزای آن را میبیند و هر کس به اندازهی ذرهای خوبی کند، پاداش میگیرد»، در واقع تأیید مسئلهی تناسخ است؛ زیرا ما هم کارهای مثبت داریم و هم کارهای منفی؛ این آیه نیز به بهترین شکل تناسخ را توضیح دادهاست.
۳. باز میگویند که چرا بعضی خوشبخت و بعضی بدبخت هستند؛ زیرا زندگیِ افراد بستگی به اعمال گذشتهشان دارد و در زندگیِ جدید، نتیجهی خوبیها و بدیهای قبلیِ خود را میبینند.
۴. در هیپنوتیزم هم افراد زیادی گفتهاند که در زندگیِ قبلی، شخص دیگری بودهاند و زندگیِ متفاوتی داشتهاند.
۵. همچنین این موضوع که مکانهایی که گهگاه میرویم و برایمان بسیار آشناست، برای افراد بسیاری رخ دادهاست؛ بدون اینکه قبلاً آنجا را دیدهباشیم. یا افرادی که قبلاً ندیدهایم، ولی برایمان بسیار آشنا هستند. یا اینکه بعضیها را بیدلیل دوست داریم و از بعضیها هم بیدلیل بیزاریم؛ میگویند این رخدادها همان خاطرات زندگیِ قبلیِ ما میباشند.
۶. افرادی بودهاند که حتی بدون هیپنوتیزم هم مدعی شدهاند قبلاً در جای دیگری بودهاند؛ برای مثال در هند تعدادی از بچههای چهار ساله مدعی شدهبودند که در گذشته در جای دیگری بودهاند.
۷. با اعتقاد به تناسخ و ترکیب آن با قانون کارما، بسیاری از سؤالات لاینحل بشر در مورد تفاوت انسانها و مجازاتها به جواب میرسد. قانون کارما، قانون عمل و عکسالعمل است؛ یعنی دنیا مانند آیینهست. هر کار و فعلی انجام دهید، نتیجهاش به خودتان بازمیگردد؛ مانند شعر «مولانا» که میفرماید:
این جهان کوه است و فعل ما ندا | سوی ما آید نداها را صدا
فعل تو کان زاید از جانوتنت | همچو فرزندی بگیرد دامنت
پس تو را هر غم که پیش آید ز درد | بر کسی تهمت منه، بر خویش گرد
فعل تست این غصههای دمبهدم | این بود معنای قد جفالقلم!
جسم ما، مهمان روح است
فلاسفه و عرفای اسلامیِ زیادی به این مسئله معتقدند که در ادامه به آن میپردازیم. قبلتر گفتهشد که علما و شعرای بزرگی به مسئلهی تناسخ اعتقاد دارند؛ آنان معتقدند که جسم ما مهمان روح ما میباشد. هر چندوقتی یک جسم مهمان میشود و روح نیز میزبان آن است. تناسخ میگوید با هر مرگی، زندگیِ دیگری در انتظار ماست؛ با جنسیتی دیگر، ملیتی دیگر و یا حتی در سیارهای دیگر! این چرخهی تولدها آنقدر ادامه پیدا میکند تا در کلاس درس پختهوآبدیده شویم و دیگر نیازی به بازگشت به دنیای خاکی نداشتهباشیم و مهیای وصل به روحِ هستی شویم؛ مصداق غزلیات «سعدی» که میفرماید:
رسد آدمی بهجایی که بهجز خدا نبیند | بنگر که تا چهحد است مکان آدمیت!
تناسخ باز میگوید که انسان، قبل از اینکه انسان باشد، جماد بوده (سنگ، خاک و امثالهم). در مراحل بعدی سیر نباتی (گیاه) را طی کرده؛ پس از آن نیز حیوان و سپس انسان شدهاست. (احتمالاً با این نظریه، میتوان نظریهی «زیگموند فروید» مبنی بر میمونبودنِ ریشهی انسان را توجیه کرد.) باز انسانشدن هم مرحلهی آخر نیست، بلکه باید فرشتهخو شویم و مقرب درگاه خدا، تا در سیر تکامل به انتها برسیم؛ چنانکه «مولانا» میفرماید:
از جمادی مردم و نامی شدم | وز نما مردم به حیوان برزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم | پس چهترسم کی ز مردن کم شدم
حملهی دیگر بمیرم از بشر | تا برآرم از ملایک پر و سر
وز ملک هم بایدم جستن ز جو | کل شیء هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم | آنچه اندر وهم ناید آن شوم!
جانِ کلام اینکه تناسخ معتقد است: «هر موجود انسانی که تولد یافته و مُردهاست، مجدداً تولد یافته، میمیرد، بار دیگر و بار دیگر و بار دیگر…»
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منابع؛
فرهنگ سغدی، بدرالزمان قریب گرکانی
تناسخ، مرتضی فتحیفر
آفتابها و سایهها، دکتر محمدعلی فتاحی
رجعت از دیدگاه متکلمان شیعه، انتشارات زائر، قم
آفتاب اندیشه، حسین سوزنچی
یک پاسخ
دنیای دیگری وجود دارد که ثابت کند که روح بعد از خروج از جسم در بدن دیگری جاگزین و به حیاتش ادامه دهد ویا افسانه بیش نیست. زیرا جزای زندهگی مرگ است ولی جزای مرگ با مرگ باید زنده شدن دوباره باشد. ویا جزای مرگ و زنده گی بازهم مرگ است و علاوه برآن جزای زنده گی با زنده گی بازهم زنده گی است و درکجا؟