روایت بمباران سردشت در این پُست مقداری تلخ و متفاوت است؛ هفتم تیرماه ۱۳۶۶ در شهر سردشت در آذربایجان غربی، مثل باقیِ روزها شروع شد. هوا معتدل بود و با اینکه هفتمین سال جنگ ایران و عراق در مناطق مرزیِ استان ادامه داشت، در مناطق مسکونیِ سردشت، زندگی کمابیش آرام پیش میرفت. «نرگس» ۱۶ ساله بود و آنروز اتفاقاً برای او فقط «یک روز معمولیِ» دیگر نبود. آخرین امتحان مدرسه یکروز قبل بود و هفتم تیرماه اولین روز تعطیلات تابستانی شروع میشد. «نرگس» دانشآموز بااستعداد و درسخوانی بود. در دوران دبستان یک کلاس را جهشی خوانده و یکسال تحصیلی از همسالان خود جلوتر بود. او حالا آمادهی آخرین سال دبیرستان میشد و دوست داشت که در رشتهی حقوق ادامهی تحصیل دهد و وکیل شود. مادر «نرگس» به مناسبت آغاز تعطیلات تابستانیِ بچهها، غذای مورد علاقهشان را پخته بود.
تقریباً نزدیک عصر بود که صدای غرش هواپیماها شروع شد؛ در هفتمین سال جنگ، مردم سردشت دیگر کمابیش به صدای هواپیماها و بمب هم عادت کردهبودند، اما بمباران اینبار شبیه بقیهی روزها نبود. نیروهای نظامیِ عراق در این روز، چهار منطقهی پُرازدحام مسکونی در شهر سردشت را مورد حملهی شیمیایی قرار دادند. چهار بمب که هر کدام حاویِ ۲۵۰ کیلوگرم گاز خردل گوگردی بود، مردم شهر را هدف گرفت. سه بمب شیمیاییِ دیگر نیز در باغها و مناطق سرسبز اطراف شهر فرود آمد. حملهای که نهتنها جان ۱۳۰ تَن از شهروندان شهر را گرفت، که دستکم پنج تا هشت هزار مصدوم شیمیایی برجا گذاشت؛ این در حالی بود که جمعیت شهر سردشت کلاً ۱۲ هزار نفر بودهاست! نزدیک به ۳۰ سال بعد از روز فاجعه، کماکان بسیاری از آنها با آسیبهای دردناک جسمی و روانیِ ناشی از سلاح شیمیایی دستوپنجه نرم میکنند…
«نرگس» (نام مستعار) به دویچهوله گفت: «قبلاً از رادیو شنیده بودیم و در مدرسه هم بهما گفته بودند که اگر زمانی حملهی شیمیایی رخ داد، از فضای سربسته بیرون بزنید و در فضای باز باشید، اما ذهن آدم در مواجهه با هراسی اینچنین انگار قفل میکند، غریزهی آدمی هم در تجربهی وحشت اینچنینی، ناخودآگاه امنیت را در فضای تنگ و بسته جستوجو میکند. ما هم مثل خیلی دیگر از مردم به گمان بقیهی بمبارانها، سریع به زیرزمین خانه دویدیم و این اشتباهترین کار بود.» گاز خردل که در ساخت بیشتر سلاحهای شیمیایی به کار میرود، از هوا سنگینتر است و به همین دلیل خیلی سریع به سمت پایین حرکت میکند و هرچه ارتفاع محیط کمتر و فضا بستهتر باشد، تنفس دشوارتر میشود و دستگاه تنفسی و چشمها نیز بیشتر در معرض آسیب جدی و خطرناک ناشی از استشمام این گاز آلوده قرار میگیرد.
«نرگس» در ادامه میگوید: «چشمهایم میسوخت؛ آنقدر شدید که واقعاً حس میکردم شعلهی آتش از تخم چشمهایم زبانه میکشد. احساس میکردم که ریههایم از دهانم بیرون زدهاست. سرفههایم آنقدر شدید بود که احساس خفگی میکردم. صدای جیغ و هقهق گریهی خواهر و برادر کوچکترم در گوشم زنگ میزد و بعد دیگر چیزی ندیدم…» «نرگس» بیناییِ هر دو چشم خود را از دست داد. دستگاه تنفسیِ او چنان آسیبی دید که امکان تنفس عادی را برای همیشه از او دریغ کرد و پزشکان برای او تشخیص ۴۰ درصد سوختگی دادند! چنانکه «نرگس» میگوید: «زندگی دیگر هیچوقت مثل سابق نشد. شهر هیچوقت از زیر بار این مصیبت قامت راست نکرد. خانوادهی پنجنفرهی ما در این فاجعه چهارنفره شد و برادرم را از دست دادیم. ما دیگر هیچوقت واقعاً نخندیدیم، من نتوانستم دیپلم بگیرم، نشد به دانشگاه بروم و وکیل بشوم…»
امکانات بیمارستانی سردشت کافی نبود. «نرگس» را بههمراه خواهرش به بیمارستانی در ارومیه فرستادند. «نرگس» میگوید: «بیمارستان با همهمهی عجیبی روبهرو بود. از پرستاری پرسیدم که چرا این اتاق آنقدر پُررفتوآمد است؟! گفت در اتاق نیستی، اینجا راهروی بیمارستان است! تعداد زخمیهای انتقالی اینقدر زیاد است که در تمام راهروهای بیمارستان هم تخت و تشک گذاشتهایم…» امکانات بیمارستان در ارومیه کافی نبود و یکروز بعد «نرگس» را بههمراه شماری دیگر از مجروحان به تهران منتقل کردند. «نرگس» میگوید بعدتر از مجروحان دیگری شنید که شمار زخمیها آنقدر زیاد و امکانات آنقدر ناکافی بود که در برخی مناطق، صندلیهای اتوبوسها را کَنده بودند و اتوبوسها را به اتاق درمانی سیار تبدیل کردهبودند. «نرگس» را ابتدا به بیمارستان ویژهی سوانح سوختگی بردند تا چارهای برای تاولهای عمیق و سوزان ناشی از گاز خردل کنند. او بعدتر به بیمارستان دیگری با امکانات چشمپزشکی منتقل شد تا شاید تواناییِ دیدن را به او برگردانند، اما چشمهای «نرگس» دیگر هرگز نتوانست طلوع و غروب را در کوهستانهای زیبای سردشت نظارهگر باشد…
«نرگس» میگوید: «اخبار انهدام سلاحهای شیمیایی در سوریه را از تلویزیون دنبال میکردم و اشک میریختم. من درد و رنج آنها را با همهی وجود میفهمم، اما ته دل، دلخوری هم بود. دستکم فاجعهی حملهی شیمیایی به مردم سوریه تیتر اخبار شد، اما ما هیچوقت حتی برای یکروز تیتر هم نشدیم. (منظور «نرگس» حملات شیمیاییِ دیکتاتور جلاد «بشار اسد» به غیر نظامیان در منطقهی غوطه است.) جهان در برابر ما سکوت کرد. کسی صدای فریاد ما را نشنید. کشورهای قدرتمند از «صدام حسین» و بعثیها حمایت کردند. یکبار بمبهای «صدام» تَن و جان ما را سوزاند، هزاربار هم بیتوجهی و سکوت بقیه ما را سوزاند…»
گله و شکایت «نرگس»، درد بسیاری دیگر از قربانیان حملات گستردهی شیمیاییِ عراق به ایران است. ارتش عراق که از بسیاری از کشورهای غربی سلاح میخرید و به شکل مستقیم یا غیر مستقیم حمایت میشد، از همان اولین ماههای آغاز جنگ هشتساله با ایران، از سلاح شیمیایی استفاده کرد. برنامهی تولید سلاح شیمیاییِ عراق در اواخر دههی ۷۰م شروع شد و در دههی ۸۰م نیز شدت گرفت. کمپانیهای آلمانی در فروش مواد و تجهیزات ساخت سلاح شیمیایی به عراق نقش پُررنگی داشتند. کمپانیهای آلمانی مثل «کارل کولب» نهتنها مواد لازم را برای تولید سلاح شیمیایی به عراق فروختند، بلکه ساختوساز برخی از تأسیسات و آزمایشگاههای تولید سلاح شیمیایی در داخل خاک عراق را هم انجام دادند!
بعدتر بررسیها نشان داد که شرکتهای آلمانی در مجموع بیش از هزار تُن گاز خردل، سارین و ترکیب شیمیاییِ تابون به عراق فروختند، اما تجهیز و تسلیح عراق به سلاحهای شیمیایی تنها توسط شرکتهای آلمانی ممکن نشد. در مجموع ۲۰۷ شرکت اروپایی در راهاندازی، توسعه و تجهیز سلاح شیمیاییِ عراق نقش داشتند. بعد از آلمان، بیشتر این شرکتها از بریتانیا، فرانسه و هلند بودند. اسناد بینالمللی نشان میدهد که ارتش عراق در همان مهرماه ۱۳۵۹ به شکل محدود از «گلولههای شیمیایی» استفاده کرد که در قربانیان حالت تهوع شدید و واکنشهای عصبی بهوجود میآورد. عراق پیش از این نیز در سال ۱۹۷۴م از سلاح شیمیایی علیه مناطق کُردنشین عراق استفاده کردهبود.
جهان در برابر فاجعهی استفادهی گستردهی عراق به زمامداریِ دیکتاتور جلاد «صدام حسین» از سلاح شیمیایی علیه ایران، سکوت کرد. در واقع بهجز سردشت، ارتش عراق شهرها و مناطق بانه، مریوان، زرده، ایلام، پیرانشهر، شلمچه، سومار و جزایر مجنون را نیز هدف حملات شیمیایی قرار داد. حملهی شیمیاییِ عراق به حلبچه در خاک خود، یکی از مرگبارترین این حملات بود که شدت و وسعت خسارت آن را گاه با حملهی اتمی به ناکازاکی مقایسه میکنند! بنا به آمار رسمیِ ارتش ایران، عراق در مجموع ۳۷۸ مورد حملهی شیمیایی در طیِ هشتسال جنگ با ایران انجام داد و شمار قربانیان، جانبازان و آسیبدیدگان این حملات در مجموع به ۵۰ هزار نفر میرسد. بنا به آمار بینالمللی بعد از جنگ جهانی اول، دولت عراق به رهبریِ «صدام حسین»، بیش از هر کشور و درگیریِ دیگری، از سلاح شیمیایی علیه کشوری دیگر (ایران) استفاده کردهاست.
نگارش و گردآوری: قجرتایم
برگرفته از خبرگزاری دویچهوله
2 پاسخ
نقش دولت های خونخوار و جنایتکار آلمان، انگلیس، فرانسه، هلند و آمریکا در این کشتار ددمنشانه غیرقابل انکار است، و البته عدم پیگیری این جنایت سبوعانه بوسیله جمهوری اسلامی به امید رابطه با اروپایی های خونخوار نشان از معامله ای دردناک با خون بیگناهان این قصابی به یاد ماندنی است، لکه ننگ جنایت اروپایی ها در سردشت و حلبچه هرگز پاک نخواهد شد
مردم ایران همیشه بدترین ضربه ها را از دول مترقه خاجری خوردند انگلستان بار ها مردم ایران را به روش های مختلف نسل کشی کرد اما هیچکس نمی تواند پیگیر آن باشد چون سازمان ملل توسط همین ها ایجاد شده و سرانش هم از خودشونن برای همینه که شما در جنگ های خونین علیه مردم بیگناه تنها واکنشی که از سازمان ملل می بینید ابراز نگرانی و اگه خیلی کشتار شدید باشه به رای گذاشتن قطعنامه و وتو شدنش توسط اربابانش هست