زنان قاجاری؛ از پستو تا خیابان
در دورهی قاجار و پیش از آن، نقش زنان در اجتماع بسیار کمرنگ بود. زنان در پستوهای خانهها وظیفه داشتند تا بزایند، بپزند و بروبند. در ایندوره با توجه به حضور کمرنگ زنان در اجتماع، گهگاه شیرزنانی بر خلاف قوانین حاکم ظهور میکردند که طلیعهدار جنبش و تحرکات اجتماعی میشدند؛ یکی از این زنان «زینب پاشا» معروف به «بیبی شاه زینب»، «زینب باجی» و «دهباشی زینب» بود. وی در محلهی عمو زینالدینِ تبریز در خانوادهای روستایی و فقیر متولد شد. «زینب» زنی تنومند و قویهیکل بود. اغلب گوشهی چادر گُلدارش را به کمر میبست و در زمانیکه اکثر بانوان با روبند در مجامع ظاهر میشدند، او با روی باز رفتوآمد میکرد. «زینب پاشا» حدود یکقرنواندی پیش، با ۴۰ نفر از زنان تبریز جنبشی را علیه ظلم و نابرابری پایهریزی کرد. خودش چماقی پوشیده از میخ و فلز بهدست میگرفت، یارانش را به چوبوچماق مسلح میکرد، در هنگامهی زورگوییها ظاهر میشدند، مقر حکومت را سنگباران میکردند، محتکران را میزدند، سپس بهطور ناگهانی ناپدید میشدند و کسی از محل زندگیِ او و یارانش اطلاع درستی نداشت. دوستان نزدیکش «یوزباشی خاور»، «نایب کلثوم»، «فاطمه نساء»، «سلطان بیگم»، «خیر النساء» و «ماه بیگم» بودند.
«زینب پاشا» در دوران مشروطیت
در دورهی مشروطیت، محتکران در تابستان اجناس را به قیمت پایین میخریدند و در زمستان با ایجاد یک قحطیِ مصنوعی آن را با بالاترین قیمت میفروختند. روزی «زینب پاشا» با سههزار زن مسلح به چوبوچماق، چادرها را به کمر گره زدند، در بازار بهراه افتادند و کسبه را مجبور به بستن دکانهایشان و پیوستن به راهپیمایان کردند. قشون مراغه، دستور شلیک داشت و پنج زن و یک مرد کشتهشدند؛ این موضوع موجب خشم و عصبانیشدن بیشتر مردم گردید و گروه بیشتری به او پیوستند. سپس به سمت کنسولگریِ روس رفته، در آنجا تحصن کردند و آنقدر ادامه دادند که دولت مجبور به عقبنشینی شد.
«زینب پاشا» در جنبش تنباکو
باز در جنبش تنباکو وقتی تجار و کسبه با توجه به فشار معترضان و فتوای علما مغازهها را بستند، قشون دولتی با ارعاب سعی در بازکردن دکاکین داشتند. ناگهان عدهای از زنان مسلح با چادرهایی که به کمر بستهبودند، در بازار ظاهر شدند و دستبهاسلحه شده و بازار را بستند. همچنین یکبار دیگر هم زمانیکه در شهر قحطی و گرانی بهوجود آمد، «زینب پاشا» زنان را مجدداً مسلح کرد، بازار را بستند و به سمت خانهی «میرزا عبدالرحیم قائممقام» یورش بردند. ولیعهد به آنان وعدهی اصلاح اوضاع را داد، ولی «زینب پاشا» نپذیرفت، محل انبار گندم را شناسایی کرد، چادرش را برداشت و بهصورت پرچم درآورد و خود پیشاپیش مردم برای تصاحب خانهی «میرزا عبدالرحیم قائممقام» حرکت کرد؛ نتیجه اینکه خانه و انبار را تصاحب کردند و انباشتهی گندم را بین مردم تقسیم نمودند.
بیباک و مصمم مانند «زینب پاشا»
گفتنیست که پس از آنهم هر گاه در جایی به کسی ظلمی میشد، «زینب پاشا» با گروهش به دفاع از مظلوم وارد عمل میشدند و گهگاه به مردانی که یاریاش نمیدادند، روسریاش را درآورده، به سمتشان پرتاب میکرد و خطاب به آنان میگفت: «پس روسری سر کنید!» سرانجام در پیری راهیِ زیارت کربلا میشود و در آنجا عساکر عثمانی با زوار بدرفتاری میکنند. در آنجا نیز سر به شورش برمیدارد، دیگران را هم به دنبال خود میکشد، به عساکر حمله میکنند و آنها نیز میگریزند. سپس همراه قافله به کربلا میرود، اما هرگز از این سفر بازنمیگردد. برخی گفتهاند که در همانجا فوت کرده و در کربلا دفن شدهاست. یادش گرامی…
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منابع؛
زنان ایران در جنبش مشروطه، عبدالحسین ناهیدیآذر
زینب پاشا؛ نماد مبارزهی مردم آذربایجان، ماهنامهی بایا، فروردینماه ۱۳۷۸خ