«هنری فورد» که در تاریخ ۳۰ جولای ۱۸۶۳م در میشیگان متولد شدهبود، هیچگاه به دبیرستان نرفت. پدر و مادرش کشاورز بودند و از راه مزرعهداری، هزینهی زندگیِ خود و شش فرزندشان را تأمین میکردند. «هنری» از همان دوران کودکی هم به کار در مزرعه علاقهای نداشت و به پدرش در کشاورزی کمک نمیکرد. زمانی که ۱۲ سال داشت، مادرش از دنیا رفت و این اتفاق او را بسیار ناراحت و آشفته کرد؛ این موضوع باعث شد که «هنری» به فکر مهاجرت بیفتد و از میشیگان به شهری در اطراف دیترویت برود. «هنری» به کارهای مکانیکی و صنعتی علاقهی زیادی داشت و به همین دلیل بهعنوان یک کارآموز مکانیکی مشغول به کار شد. او علاقه داشت که قطعات وسایل مختلف را باز و سپس دوباره آنها را بههم متصل کند.
هنگامیکه در سال ۱۸۸۵م «کارل بنز» و «گوتلیب دایملر» هر کدام مستقل از دیگری، اتومبیل خود را اختراع کرده و روانهی بازار نمودند، «فورد» جوانی ۲۲ ساله بود. «کالسکهی بدون اسب» خیلیزود توجه «فوردِ» جوان را به خود جلب کرد. در سال ۱۸۹۶م اولین اتومبیلی را که خود طراحی کردهبود، ساخت، اما علیرغم استعدادی که داشت، اولین و دومین اقدام او در کسبوکار با شکست مواجه گردید. اگر «فورد» در ۴۰ سالگی مُرده بود، اکنون از او تنها بهعنوان مردی شکستخورده یاد میشد، اما باید گفت که «هنری فورد» به آسانی دلسرد نشد…!
«هنری فورد» در ۲۷ سالگی وارد شرکت برق «توماس ادیسون» شد و بهعنوان تکنسین شروع به کار کرد؛ او در عرض دو سال توانست پیشرفت کند و به سِمَت مهندس ارشد ارتقاء یابد. زمانیکه خیالش از بابت هزینههای زندگی و درآمدش راحت شد، کار بر روی موتورهای بنزینی را شروع کرد و آزمایشهای شخصیاش را از سر گرفت. در سال ۱۸۹۶م «فورد» توانست که اولین درشکهی بدون اسب را تولید کند و نامش را «چهارچرخهی فورد» گذاشت؛ چرخهای چهارچرخهی فورد شبیه به چرخهای دوچرخه بود و با اهرم هدایت میشد. این درشکهی بدون اسب، به اتومبیلهای اولیه شباهت زیادی نداشت، اما شروع خوبی برای نُوآوریِ «فورد» محسوب میشد. زمانیکه «فورد» در نشست مدیران ارشد شرکت «توماس ادیسون» حضور پیدا کرد، موفق شد که «ادیسون» را از نزدیک ببیند و «ادیسون» نیز با همان برخورد اول متوجه شد که چه اشتیاق سوزانی در وجود «هنری فورد» است و به همین دلیل او را تشویق کرد تا به آزمایشهایش ادامه دهد.
«هنری فورد» از دوران نوجوانی به دختر همسایهاش علاقه داشت و به همین دلیل در ۱۹ سالگی به ایالت میشیگان برگشت تا از دختر مورد علاقهاش خواستگاری کند. وقتی به خانهی پدری برگشت، یک کارگاه شخصی برای خودش ساخت تا بتواند با خیال راحت به تعمیر و ساخت قطعات مکانیکی و ماشینآلات مختلف بپردازد. همچنین در این کارگاه، الوار را بُرش میداد و سپس آنها را میفروخت، بهعلاوه اینکه ماشینهای کشاورزیِ پدرش و سایر کشاورزان روستا را نیز تعمیر میکرد. با وجود کارگاه شخصی و تجهیزات مورد نیاز، او تصمیم گرفت که کار بر روی موتورهای بخار قابل حمل وستینگهاوس را شروع کند. او علاوه بر کار بر روی ماشینهای مکانیکی، درس هم میخواند و توانست وارد کالج کسبوکار گلداسمیت شود. «فورد» در دانشگاه، رشتهی تجارت را انتخاب کرد و سپس در ۲۳ سالگی با دختر محبوبش؛ یعنی «کلرا جین برایان» ازدواج کرد. بعد از ازدواجش تصمیم گرفت که به دیترویت برگردد؛ زیرا نمیخواست ادامهی زندگیاش را در روستایی کوچک سپری کند.
«هنری فورد» پس از دو شکست، در سال ۱۹۰۳م برای مرتبهی سوم تلاش کرد و نتیجهی سومین اقدام وی، تشکیل کمپانیِ فورد بود که به ثروت، شهرت و اهمیتی پایدار دست یافت. موفقیت سریع کمپانیِ فورد عمدتاً مرهون این برداشت اصلی و اساسیِ «فورد» بود که او آن را در یکی از آگهیهای اولیهی کمپانیِ خود چنین بیان میکند: «ساخت و فروش اتومبیلی که بهویژه برای استفادهی روزمرهی شغلی، حرفهای و خانوادگی طراحی شدهاست… ماشینی که بهخاطر فشردگی و جمعوجوربودن بهطور یکسان از سوی مردان، زنان و کودکان مورد پسند و تحسین قرار گیرد. سادگی، ایمنی، آسایش همهجانبه و بالاتر از همه بهای فوقالعاده مناسب آن، آن را در دسترس هزاران نفری قرار میدهد که هیچگاه نمیتوانستند در مورد پرداخت قیمتهای افسانهای که برای اغلب ماشینها خواسته میشود، حتی فکر کنند!»
«هنری فورد» با مدلهای اولیهی خود، اگرچه کاملاً مناسب بودند، نتوانست به آن اهداف بلند دست یابد، اما مدل مشهور «تی» که در سال ۱۹۰۸م روانهی بازار شد، بهخوبی آن نظریات را تأمین کرد. بدون تردید مدل «آم» نامآورترین اتومبیلی بود که تا آن هنگام تولید شدهبود و در نهایت بیش از ۱۵ میلیون دستگاه از آن فروختهشد! مدتها قبل از آن، «فورد» دریافتهبود در صورتی که هزینههای تولید را کاهش دهد، میتواند محصولاتش را با قیمت پایینتری بفروشد. برای وصول این هدف، مجموعهای از روشهای بسیار مؤثر تولید را در کارخانههای خود پیاده کرد که عبارت بودند از:
۱. قطعات کاملاً قابل تعویض
۲. حد اعلای تقسیم کار
۳. خط سوارکردن قطعات
تمام اینها به منظور افزایش کاراییِ کارگران صنعتی طراحی شدهبود.
«هنری فورد» معتقد بود که نباید وقت کارگر با مجبورکردن او برای رفتن به دنبال مواد و ابزار مورد نیاز، و یا حتی برداشتن آنها از روی زمین، تلف شود؛ بهجای آن، «فورد» ترتیبی اتخاذ کرد تا با استفاده از نوار نقاله، سرِ سره و نقالههای متحرک بالای سرِ کار را نزد کارگر بیاورد. مواد و ابزار در سطح وسیعی توزیع میشد و کارگر هم میتوانست وظیفهی خود را بسیار سریعتر انجام دهد. او بر این باور بود که در تلاش دائم برای یافتن تکنیکهای برتر و کاراتر، باید روشهای تولید به دقت تحلیل گردد، و کارهای پیچیده و مرکب را باید به کارهای ساده تجزیه نمود؛ به این ترتیب انجام آن، حتی از کارگر غیر ماهر که ممکن است کمهوش، بیسواد و یا حتی معلول باشد، بدون نیاز به گذراندن دورههای طولانیِ کارآموزی برمیآید.
در واقع هیچیک از این نظریات متعلق به «هنری فورد» نبود؛ «ایلای ویتنی» بیش از یکقرن قبل، از قطعات قابل تعویض استفاده کردهبود. «فردریک وینسلو تیلور» کارشناس معروف بهرهوَری، تمام این نظریات را در نوشتههای خود آوردهبود و چندین کارخانهی کوچکتر نیز مدتها بود که از خط سوارکردن قطعات استفاده میکردند، اما «فورد» اولین تولیدکنندهی بزرگی بود که این نظریات را یکجا و با تمام وجود به کار گرفت. نتایج کار واقعاً خیرهکننده بود! در سال ۱۹۰۸م ارزانترین مدل «تی» به بهای ۸۲۵ دلار فروختهشد و قیمت آن تا سال ۱۹۱۳م به ۵۰۰ دلار کاهش پیدا کرد و در سال ۱۹۱۶م نیز به ۳۶۰ دلار رسید و بالاخره در سال ۱۹۲۶م قیمت خُردهفروشیِ آن به ۲۹۰ دلار رسید! همچنانکه قیمت پایین میآمد، میزان فروش بالا رفت. ایالات متحده به کشور مردمِ «سوار بر چرخ» بدل شد و «فورد» نیز ثروتمندترین فرد بخش خصوصیِ جهان گردید!
همچنانکه کارگران «هنری فورد» بیشتر تولید میکردند، او نیز توانست که دستمزد بالاتری به آنها بپردازد؛ در سال ۱۹۱۴م او حداقل دستمزد روزانه را در کارخانههایش تا پنج دلار بالا برد و با این کار دنیای صنعت را شگفتزده کرد! این مبلغ برای آنزمان بسیار زیاد و تقریباً دو برابر متوسط دستمزدی بود که پیش از این در همین کارخانهها پرداخت میشد! از سطح بالای دستمزدی که «فورد» معمول کرد، به ناچار در سراسر کشور تبعیت شد و در نتیجه، کارگران کارخانهها از فقر و تنگدستی بیرون آمده و به طبقهی متوسط راه یافتند، اما ابداعات «فورد» اثر مبسوطتری هم داشت؛ او در مورد روشهای تولید انبوه خود پنهانکاری نمیکرد، برعکس! بسیار مشتاق بود که آنها را به اطلاع همگان برساند؛ سایر تولیدکنندگان با مشاهدهی موفقیت «فورد»، روشهای تولید او را تقلید کردند. نتیجهی این کار، افزایش چشمگیر تولید در سراسر کشور و در نهایت در تمام جهان بود!
«هنری فورد» پس از آنکه به موفقیتهای مالی دست یافت، به فعالیتهای گوناگون سیاسی روی آورد، اما نتایج آن فعالیتها باعث یأس و سرخوردگیِ او شد. برای تلاشهای پُر سر و صدای صلحخواهیِ او در خلال سالهای اولیهی جنگ جهانی اول، گوش شنوایی وجود نداشت. در سالهای ۱۹۲۰م به یک مبارزهی تبلیغاتیِ ضد سامی دست زد، ولی این کار تنها اعتبار او را مخدوش کرد و مجبور شد که آشکارا از این موضع خود عقب بنشیند. در سالهای ۱۹۳۰م بهشدت با ایجاد اتحادیههای کارگری در کمپانیِ خود مبارزه کرد، اما این کار تنها مخالفت کارگرانش را برانگیخت و سوددهیِ کارخانه نیز متوقف شد. او سرانجام از این مبارزه هم دست برداشت. به هر حال این فعالیتهای آخرین، اگرچه به شهرت و اعتبار «فورد» لطمه زد، اما اثری نسبتاً اندک در جهان داشت و نتوانست بر اهمیت نقش او در تغییر بنیادین تولید صنعتی، افزایش تولید و درآمد کارگران اثر داشتهباشد. «هنری فورد» سرانجام در تاریخ هفتم آوریل ۱۹۴۷م و در سن ۸۳ سالگی درگذشت و در قبرستان فورد در دیترویت به خاک سپردهشد. قابل ذکر است که «هنری فورد» تا آخرین روزهای عمرش نیز مسئولیت ریاست شرکت فورد را بر عهده داشت و وظایفش را بهخوبی انجام میداد.
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم