قبل از روایت سرگذشت جذاب «ژاندارک» باید برگردیم به زمانی که همهچیز با مرگ «شارل چهارم» در یکم فوریهی ۱۳۲۸م آغاز شد؛ پادشاه فرانسه وارثی نداشت و همین مسئله سبب تغییر خاندان سلطنتی و انتقال پادشاهی از «خاندان کاپتی» به «خاندان والوا» شد. در همین زمان «ادوارد سوم» پادشاه انگلیس که مادرش «ایزابلا» (معروف به مادهگرگ فرانسه!)، خواهر «شارل چهارم» بود، ادعای وراثت داییِ خود را کرد و به فرانسه هجوم برد! این واقعه را در تاریخ اروپا، با عنوان «آغاز جنگهای صدساله میان فرانسه و انگلیس» میشناسند؛ نبردهای سنگین و پُرتلفاتی که در خاک فرانسه اتفاق میافتاد و مردم این کشور را برای بیش یکقرن (۱۱۶ سال)، گرفتارِ مصیبت، فقر و فلاکت جانفرسایی کرد. در سال ۱۴۲۰م، قرارداد معروف «تروآ» میان فرانسه و انگلیس، برای پایاندادن به جنگ منعقد شد؛ «هنری پنجم» پادشاه انگلیس با «کاترین والوا» (دختر شارل ششم، پادشاه فرانسه) ازدواج کرد و مقرر شد که پس از مرگ «شارل چهارم»، حکومت فرانسه به دختر؛ یعنی به همسر پادشاه انگلیس برسد.
این در حالی بود که مدتی قبل از انعقاد قرارداد «تروآ»، فرانسویها در نبرد سرنوشتساز «آژنکور» (یا آزینکورت) به شدت مغلوب شدهبودند و انگلیسیها اراضیِ وسیعی از شمال و مرکز فرانسه را در اشغال خود داشتند. با وجود انعقاد این قرارداد، تعدادی از سرداران فرانسوی، حاضر به پذیرش ذلت نشدند و تصمیم گرفتند تا «شارل هفتم» را که در آن زمان لقب «دوفن» (ولیعهد) داشت را به پادشاهی انتخاب کنند. انگلیسیها در پیِ این تصمیم، دست به حملات گستردهای در خاک فرانسه زدند؛ روستاها و شهرها به آتش کشیده میشد و مردم، قربانیان اصلیِ این تعرض وحشیانه بودند. در چنین وضع مصیبتباری و در حالی که هیچ امیدی به پیروزی و غلبهی فرانسویها وجود نداشت، دختری روستایی در کسوت یک نجاتدهنده ظاهر شد و ورق را برگرداند…!
«ژاندارک» یا «دوشیزهی اورلئان»، قهرمان ملیِ فرانسه در تاریخ ششم ژانویهی ۱۴۱۲م در فرانسه به دنیا آمد. وی را زنی دیندار، متقی و اهل مکاشفه و مراقبه و مدعیِ نوعی الهام خواندهاند. «ژان» دختر یک مزرعهدار در دومرِمی بود. او در مأموریتی که برای مقابله با انگلیسیها و متحدان بورگوندیشان داشت، احساس کرد که با صدای قدیسینی چون «میکائیل مقدس»، «کاترین مقدس» و «مارگارت آنتیوش» راهنمایی میشود. او شجاعت ذهنی و فیزیکیِ قابل تحسین و همچنین ویژگیهای شخصیتیِ زنان روشنبین عصر خود را داشت. این ویژگیها شامل پرهیزکاری، ادعای رابطهی مستقیم با قدیسین و تکیهکردن به تجربهی فردی در رابطه با حضور خدا بود که از گفتههای کشیشها و کلیسا نیز فراتر میرفت!
«ژاندارک» ادعا میکرد که الهاماتی غیبی به او میرسد و وی را به قیام برای نجات فرانسه از سلطهی انگلیس فرا میخوانند. دهکدهی «ژان» در مرز بین فرانسهی اشغالی و قسمت آزاد واقع شدهبود. اهالی مجبور شدهبودند که قبل از حملات ارتش بورگوندی، خانههایشان را تَرک کنند. «ژان» که توسط نوای قدیسین هدایت میشد، در مِی ۱۴۲۸م از دهکدهاش به ووکولور رفت که نزدیکترین قسمتِ وفادار به «شارل» بود. وقتی او به سراغ کاپیتان آنجا «روبر دو بودریکور» رفت تا اجازهی ملحقشدن به ارتش شارل را بگیرد، کاپیتان، «ژانِ» ۱۶ ساله و الهاماتش را جدی نگرفت و او به اجبار به خانه بازگشت. «ژان» دوباره در سال بعد به ووکولور بازگشت و اینبار محکمبودنش در سکوت و پرهیزکاریاش، احترام مردم و کاپیتان را برانگیخت. «ژاندارک» در ۱۳ فوریه در لباس مردان، ووکولور را تَرک کرد و با شش مرد مسلح از قلمروی اشغالشده توسط دشمن عبور کرد تا به شینون برسد. در این ناحیه بعد از بررسیهای طولانی، «شارل» نیز ارتشی نظامی را در اختیار او قرار داد.
سخنرانیهای آتشین دختر جوان، چنان بر سربازان فرانسه تأثیر گذاشت که بیمحابا وارد معرکهی نبرد شدند. خودِ «ژاندارک» نیز پرچمبهدست در معرکه میتاخت و فرانسویها را به پایداری دعوت میکرد. چند روز بعد، اورلئان به دست نیروهای فرانسوی فتح شد؛ این اولین پیروزیِ نمایان سپاه فرانسه، بعد از مدتها شکست و عقبنشینی بود! سریال پیروزیهای فرانسه، با ورود «ژاندارک» به معرکه، پیاپی تکرار میشد. طولی نکشید که نام «دوشیزهی اورلئان» در کسوت بانویی قدیس که پیروزی را به ارمغان میآورد، بر سر زبانها افتاد. «دوفن» (ولیعهد) با اتکا به پیروزیهای ارتش خود، در ۱۷ جولای ۱۴۲۹م در شهر رنسِ فرانسه با نام «شارل هفتم» تاجگذاری کرد و لقب اشرافیِ «دوک دولیس» را نیز به «خاندان ژاندارک» اعطا نمود. پس از آنهم روستای زادگاه «دوشیزهی اورلئان» از مالیات معاف شد و ظاهراً همهچیز خوب پیش میرفت، اما…
«ژان» چنین اعتقاد داشت که فرانسویها باید از امتیازات کنونی استفاده کنند و پاریس را پس بگیرند، اما «شارل هفتم» موافقت نکرد و حتی طرفداران او در دربار هم دربارهی قدرتگرفتن خطرناک «ژاندارک» به پادشاه هشدار دادند! در بهار سال ۱۴۳۰م، شاه به «ژان» دستور داد که با ارتش بورگوندی روبهرو شود. انگلیسیها و اشراف فرانسویِ متحد آنها، چندان از این وضعیت راضی نبودند و «ژاندارک» به کابوس آنها تبدیل شده و برای زنده یا مُردهاش نیز جایزهی کلانی تعیین کردهبودند. «ژان» در تلاش برای دفاع از شهر و ساکنینش، از اسبش افتاد و بیرون دروازههای شهر رها شد. ارتش بورگوندی او را به اسارت گرفت و در هیاهوی جمعیت به قلعهی بوروی بردند. در دادگاهی که برای «ژان» ترتیب دادند، باید علیه ۷۰ اتهامی که به او زده شدهبود از خود دفاع میکرد! برخی از این اتهامات لباسپوشیدن مانند مردان، جادوگری و الحاد بود. بورگوندیها میخواستند که از شَرّ این رهبر جوان راحت شوند و اعتبار «شارل هفتم» که تاجگذاریاش مدیون «ژان» بود را هم زیر سؤال ببرند.
«شارل هفتم» برای آنکه خود را از این اتهامات دور کند، هیچ تلاشی برای مذاکره در خصوص آزادیِ «ژان» نکرد! اجرای حکم مدتی به تعویق افتاد، اما سرانجام در تاریخ ۳۰ مِی ۱۴۳۱م، بعد از یکسال اسارت و با تهدید مرگ، «ژاندارک» تسلیم شد و طیِ اعترافی، هر گونه دریافت هدایت الهی را تکذیب کرد. چند روز بعد، او با پوشیدن لباس مردانه دوباره دستورها را زیر پا گذاشت و به مرگ محکوم شد. سپس او را در میدان مرکزیِ شهر روآن زنده در آتش سوزاندند و خاکسترش را هم به رود سِن ریختند. ۲۵ سال بعد و پس از آزادیِ فرانسه، به خواست مادر و برادران «ژاندارک»، دادگاه تجدید نظری برگزار شد و او را از اتهامات دادگاه روآن تبرئه کرد. این زن مبارز، پس از سالها و قرنها، هنوز هم قهرمان ملی و یکی از اسطورههای فرانسه بهشمار میرود.
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم