«جاکوپو کومین» مشهور به «تینتورتو» در ۱۹ سپتامبر ۱۵۱۸م در ونیز ایتالیا به دنیا آمد و با مکتب ونیز همراه شد. معاصران او سرعت خلق نقاشیهایش را مورد نقد، و البته جسارت بیسابقهاش در استفاده از قلممو را مورد تحسین قرار دادهاند. بهخاطر انرژیِ خارقالعادهای که در نقاشی داشت، او را «Furioso» به معنیِ «خشمگین» نامیدهاند. ویژگیِ کارهای او فیگورهای عضلانی، ژستهای نمایشی و استفادهی فوقالعادهاش از پرسپکتیو به سبک «منریسم» (تکلفگرایی) است. پدرش «باتیستا» رنگرز بود و از این رو، نام مستعار «تینتورتو» به معنیِ «رنگرز کوچک» یا «پسر رنگرز» را بر خود گذاشت. اطلاعات کمی در مورد دوران کودکی یا آموزشیِ «تینتورتو» وجود دارد. به گفتهی زندگینامهنویسان اولیهاش؛ یعنی «کارلو ریدولفی» در سال ۱۶۴۲م و «مارکو بوشینی» در سال ۱۶۶۰م، تنها دوران شاگردیِ او در استودیوی شخصی بهنام «تیتزیانو وچلی»، مشهور به «تیسین» (نقاش و نگارگر ایتالیایی) بوده که «تیسین» پس از چند روز او را با عصبانیت اخراج کردهاست؛ یا به دلیل حسادت به دانشآموزی امیدوارکننده (در کتاب ریدولفی)، یا به دلیل تضاد شخصیتی (در کتاب بوشینی).
از این زمان به بعد، علیرغم تحسین مداوم «تینتورتو» توسط «تیسین»، رابطهی بین این دو هنرمند به شکل کینهتوزانهای باقی ماند. «تیسین» به نوبهی خود دائماً «تینتورتو» را تحقیر میکرد، همانطور که طرفدارانش این کار را با «تینتورتو» میکردند. «تینتورتو» اما به دنبال تدریس بیشتر نبود و با اشتیاق فراوان خود، به مطالعه پرداخت. به گفتهی «کارلو ریدولفی»؛ او با کار در کنار افرادی که نقاشیهای اساطیری خلق میکردند، و با کشیدن اشکال زنده و کالبدشکافیِ جسد، به مطالعهی آناتومی پرداخت. همچنین با جمعآوریِ قالبها، نقشهای برجسته و چاپها تمرین میکرد. «تینتورتو» گاهیاوقات نقاشیهایی از سپیدهدم، روز، غروب و شبِ «میکلآنژ» را بهدست میآورد و در مورد این طرحها مطالعه و شبانهروز تلاش میکرد. درک فوقالعاده از هنر و جاهطلبیاش، هر دو در نقاشیهایی که در کارگاه خود قرار دادهبود، مشهود بود.
در ادامهی فعالیتهایش، یک نقاش جوان بهنام «آندرهآ شیاوونه» که چهار سال از «تینتورتو» کوچکتر بود، همراهیاش میکرد. «تینتورتو» بدون دریافت هیچ هزینهای، به «شیاوونه» در نقاشیهای دیواری کمک کرد و کمکم با همین شیوه، موفق به اخذ پورسانت شد. گفته میشود که دو نقاشیِ دیواریِ اولیهی «تینتورتو» مانند بقیهی نقاشیهای دیواری که تقریباً بدون دستمزد طراحی شدهاند، «جشن بلشازار» و «مبارزهی سوارهنظام» بودهاند. این دو اثر مدتهاست که از بین رفتهاند؛ مانند دیگر نقاشیهای دیواریاش. اولین اثر او که توجه بسیاری را به خود جلب کرد، پرترهای از خود و برادرش بود که گیتار مینواخت، با جلوهای در شب. البته این اثر هم از بین رفتهاست. به دنبال رشد او، «تیسین» به شکل صادقانهای به ستایشش پرداخت.
یکی از نقاشیهای اولیهی «تینتورتو» که هنوز باقی ماندهاست، نمایش «معرفیِ مسیح در معبد» مربوط به حدود سال ۱۵۴۲م، بهعلاوه «بشارت» و «مسیح با زن سامره» است. این آثار برای مدارس ونیز، بیشتر ماهیت بنیادهای خیریه را داشتند تا مؤسسات آموزشی. سپس او چهار طرح و موضوع از «پیدایش» را نقاشی کرد. دو مورد از این آثار که اکنون در گالریِ آکادمیِ ونیز هستند، عبارتاند از «آدم و حوا» و «مرگ هابیل»؛ هر دو اثر نشان میدهد که «تینتورتو» در آن زمان یک نقاش تمامعیار و حتی یکی از معدود کسانی بوده که به این جایگاه دست پیدا کردهاست. بدین شکل در غیاب هرگونه آموزش رسمی و آکادمیک، به بالاترین درجهی برتری رسید. نقاشیهای «خواهر»، «کشف صلیب واقعی» و «سنتهلن در حال آزمایش صلیب واقعی» از وی، در گالریهای ایالات متحده نگهداری میشوند.
«تینتورتو» در سال ۱۵۴۸م مأمور شد تا یک طرح بزرگ برای مدرسهی سنمارک نقاشی کند بهنام «معجزهی بَرده». او با درک اینکه دریافت یک کمیسیون خوب میتواند فرصت منحصربهفردی برای تثبیت او بهعنوان یک هنرمند بزرگ در اختیارش قرار دهد، دقت فوقالعادهای در چیدمان این اثر برای نهایت تأثیرپذیری به کار برد. این نقاشی، افسانهی یک بَرده یا یک اسیر مسیحی را نشان میداد. برداشت «تینتورتو» از روایت با نمایش، در انتخاب رنگهای غیر معمول و اجرای تُند متمایز میشود. این نقاشی با وجود برخی از مخالفان، موفقیت پیروزمندانهای برایش محسوب میشد. در نتیجهی این موفقیت، «تینتورتو» سفارشات متعددی دریافت کرد و بر این اساس، برای کلیسای «سانروکو» و «سنتروخ» به طراحی پرداخت. این سفارشات، نقاشیهای بزرگی بودند که برای دیوارهای جانبیِ کلیساهای ونیزی در نظر گرفته شدهبودند. «تینتورتو» با علم به اینکه مشاهدهکنندگان، آنها را از یک زاویه مینگرند، نقاشیها را با پرسپکتیوِ خارج از مرکز ساخت، تا در عمقِ دیدِ آنها مؤثر باشد؛ یعنی از نقطهای نزدیک، انتهای آن نقاشی و معنایش توسط مشاهدهکنندگان دیده و درک شود.
در حدود سال ۱۵۶۰م، «تینتورتو» با «فاستینا د وسکووی»، دختر یک نجیبزادهی ونیزی ازدواج کرد. همسرش یک خانهدار منظم بود و میتوانست شوهرش را آرام و راضی نگه دارد. «تینتورتو» فرزندان زیادی از «فاستینا» داشت که از آنها سه پسر (دومنیکو، مارکو و زوآن باتیستا) و چهار دختر (جیرولیما، لوکرزیا، اوتاویا و لورا) بودند. قبل از ازدواج، «تینتورتو» یک دختر دیگر بهنام «ماریتا روبوستی» هم داشت که مادرش مشخص نیست. «ماریتا» مانند برادران ناتنیاش «دومنیکو» و «مارکو»، توسط «تینتورتو» بهعنوان یک هنرمند آموزش دید.
در سال ۱۵۵۱م، شخصی بهنام «پائولو ورونزه» وارد ونیز شد و به سرعت شروع به دریافت کمیسیونهای سنگینی کرد که «تینتورتو» آرزوی آن را داشت! «تینتورتو» که نمیخواست تحتالشعاع رقیب جدیدش قرار بگیرد، به رهبران کلیسای محلهاش نزدیک شد و به آنها پیشنهاد داد که دو بوم غولپیکر را فقط با هزینهای اندک برایشان نقاشی میکند. او قبلاً «معرفیِ باکره در معبد» (حدود سال ۱۵۵۶م) را که یکی از آثار مهمش است، برای کلیسا نقاشی کردهبود. حال میخواست موضوعی را تکرار کند که قبلاً توسط «تیسین» نقاشی شدهبود، اما بهجای ترکیب کلاسیک متعادل «تیسین»، بیشتر یک درام بصریِ شگفتانگیز از چهرههایی بود که روی پلکانی در حال حرکت چیده شدهاند. «تینتورتو» اکنون قصد داشت که با نقاشی برای کلیسای مذکور، دو نمونه از بلندترین بومهای نقاشیشدهی تابهحال در دورهی رنسانس را ایجاد کند. پس او در خانهای در نزدیکیِ همان کلیسا مستقر شد. نقاشیهای ۱۴.۵ متری (هر دو حدود سالهای ۱۵۵۹م تا ۱۵۶۰م) که «پرستش گوسالهی طلایی» و «آخرین قضاوت» را به تصویر میکشند، بسیار مورد تحسین قرار گرفتند و «تینتورتو» به دلیل تواناییاش در تکمیل عظیمترین پروژهها، بر شهرتش افزوده گشت. پس از آن، «تینتورتو» با وجود دیگر نقاشان قهار، به تولید سریع نقاشیهای متعدد با هزینهی کم به رقابت پرداخت.
یکی از بهترین آثار «تینتورتو» نقاشیِ «بهشت» بود که برای کاخ دوج طراحی شدهبود و بهعنوان بزرگترین نقاشیِ روی بوم شناخته شدهاست. در حالی که کمیسیون برای این کار عظیم هنوز معلق بود و «تینتورتو» مبلغی را تعیین نکردهبود، در مقابل به سناتورها میگفت که از خدا خواستهاست که برای این طرح مأمور شود، تا شاید خودِ بهشت، پاداش او پس از مرگش باشد! «تینتورتو» با چندین هنرمند دیگر برای دریافت این کمیسیون معتبر رقابت کرد. طرحی بزرگ از ترکیبی که او در سال ۱۵۷۷م ارائه کرد، اکنون در موزهی لوور پاریس است. در سال ۱۵۸۳م، او طرح دوم از نقاشیِ «بهشت» را با ترکیبی متفاوت ترسیم کرد که در موزهی تیسنبورنمیزا واقع در مادرید اسپانیاست.
پس از اتمام طرح «بهشت»، «تینتورتو» برای مدتی استراحت کرد و هرگز کار مهم دیگری انجام نداد، اگرچه دلیلی وجود ندارد که بگوییم خلاقیت و انرژیِ او پایان یافتهبود. وی در سال ۱۵۹۲م به عضویت مدرسهی تجارتیِ مکنتی درآمد. در سال ۱۵۹۴م نیز با دردهای شدید معده، همراه با تب گرفتار شد که او را از خوابیدن و تقریباً دو هفته غذاخوردن بازداشت. سرانجام «تینتورتو» در تاریخ ۳۱ مِی ۱۵۹۴م درگذشت. او در کلیسای مدونا دل اورتو در کنار دختر مورد علاقهاش «ماریت» (که در سال ۱۵۹۰م در سن ۳۰ سالگی درگذشته بود) به خاک سپردهشد.
مطلب را با نگاهی از شخصیت جالب و رازآلود این نقاش به پایان میرسانیم. «تینتورتو» به ندرت از ونیز به جاهای دیگر سفر میکرد. زندگینامهنویسان اولیهی او، از هوش و جاهطلبیِ شدیدش مینویسند. به گفتهی «کارلو ریدولفی»؛ او همیشه به فکر راههایی بود تا خود را بهعنوان متهورترین نقاش جهان بشناساند. همچنین به مکانیک و دستگاههای مکانیکی هم مسلط بود. در حالی که یک همراه و همنشینِ بسیار دوستداشتنی بود، اما بهخاطر کارش بیشتر به شکل فردی بازنشسته زندگی میکرد، یا حداقل چنین نشان میداد. حتی زمانی که نقاشی نمیکشید، معمولاً در اتاق کارش میماند. با اینکه اطرافش را افراد و گروههای مختلفی احاطه میکردند، به سختی کسی را در خلوتش میپذیرفت، حتی دوستان صمیمیاش را. روشهای کاریِ خود را مخفی نگه میداشت و فقط با دستیارانش در میان میگذاشت. او مملو از سخنان شوخطبعانه بود، چه برای شخصیتهای بزرگ و چه برای دیگران، اما خودش به ندرت لبخند میزد.
بیرون از خانه، همسرش او را مجبور میکرد تا ردای یک شهروند ونیزی را بپوشد. اگر باران میبارید، سعی میکرد که او را وادار کند تا لباس بارانی به تَن کند، اما او در برابر این کار مقاومت نشان میداد. وقتی از خانه بیرون میرفت، همسرش برای او پول در دستمال میپیچید و انتظار داشت که برای خود و اهل خانه خرج کند، ولی معمولاً پاسخ «تینتورتو» این بود که پول را صرف صدقه برای فقرا یا زندانیان کردهاست. با این حال، همنشینی با فقرا و ضعفا، کمک به مستمندان و نیازمندان نیز توسط زندگینامهنویسان وی ذکر شدهاست. در ادامه آثاری را مشاهده میکنید که نامشان در این پست ذکر شدهاست.
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم