«صمد بهرنگی» آموزگار، نویسنده، داستاننویس و منتقد اجتماعی در تاریخ دوم تیرماه ۱۳۱۸ در محلهی چرنداب تبریز متولد شد. خانوادهی او تهیدست بودند و پدرش برای تأمین معاش، به کارهای مختلفی مشغول بود، اما در نهایت، پدر برای پیداکردن کار بهتر، همراه مهاجران به قفقاز میرود و دیگر بازنمیگردد. «صمد» پس از طیِ تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در سال ۱۳۳۴ وارد دانشسرای مقدماتیِ پسرانهی تبریز شد و دو سال بعد، در سال ۱۳۳۶ در ۱۸ سالگی، بهعنوان آموزگار به روستاهای اطراف استان آذربایجانشرقی فرستاده میشود. با وجود این تلاشها، «صمد» از توسعهی فردی نیز غافل نبود؛ او در مهرماه ۱۳۳۷ برای ادامهی تحصیل در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی به دورهی شبانهی دانشکدهی ادبیات دانشگاه تبریز رفت و در سال ۱۳۴۱ هم فارغالتحصیل شد. او دربارهی تجربهی خود در ابتدای آموزگاری میگوید:
«از دانشسرا که بهدر آمدم و به روستا رفتم، یکباره دریافتم که تمام تعلیمات مربیان دانشسرا کشک بودهاست! پس همهاش را به باد فراموشی سپردم و فهمیدم که باید خودم برای خودم فوتوفن معلمی را پیدا کنم و چنین نیز کردم.»
«صمد بهرنگی» معلم بود؛ دلش برای بچهها میتپید، با خانوادهها گفتوگو میکرد و راضیشان مینمود تا بچهها را بهجای فرستادن به سرِ کار، به مدرسه بفرستند. او میکوشید خانوادهها را راضی کند تا فرزندان خود را بهجای فرستادن سر زمینهای کشاورزی، به مدرسه بفرستند. همچنین خود او که طعم محرومیت و فقر را چشیده، بهتر از هر کسی با رنجهای روستاییان و دانشآموزان آشنا بود. از طرفی به کتابهای درسی نقد داشت؛ چون به نظرش نمیآمد که به بچهها راه و روش زندگیکردن را یاد بدهد؛ به همین دلیل هم خودش تا آنجا که در توانش بود، میکوشید تا به بچهها بیاموزد که چگونه زندگی کنند.
«صمد بهرنگی» داستانها و نوشتههایش را با اسمهای مستعار در نشریهها منتشر میکرد و از او یادداشتهای تربیتی برای کودکان نیز بهجا ماندهاست. همچنین به شعر و ادبیات علاقهی فراوانی داشت و بر زبانهای آذری و تُرکیِ آذربایجانی تسلط داشت و اشعار بزرگانی همچون «مهدی اخوانثالث»، «فروغ فرخزاد»، «احمد شاملو» و «نیما یوشیج» را ترجمه میکرد. «بهرنگی» بسیار برای آموزش کودکان ارزش قائل بود و فرهنگ از جمله دغدغههای اصلیاش بود و در روستاهای مختلفی از جمله آذرشهر، ممقان، قاضیجهان، گوگان و آخیجهان در استان آذربایجانشرقی تدریس میکرد و با دوستانش در روزنامهای فکاهی بهنام «خنده» طنزنویسی را دنبال میکردند.
«صمد بهرنگی» اولین اثرش بهنام «عادت» را در سال ۱۳۳۹ منتشر کرد و پس از آن داستان «تلخون» را نوشت. او این داستان را با الهام از یک افسانهی محلیِ آذربایجانی به زبان آذری نوشت و آن را با نام مستعار «ص قارانقوش» در کتاب هفته منتشر کرد؛ البته متن فارسیِ این داستان در سال ۱۳۴۰ منتشر شد. «بهرنگی» در سال ۱۳۴۲ «الفبای آذری» را نوشت که به واسطهی «جلال آلاحمد» به انجمن پیکار با بیسوادی معرفی شد. این نویسنده علاوه بر نوشتن داستان، مقالات متعددی نیز مینوشت که در روزنامهی «مهد آزادی» منتشر میشد. او این آثارش را با نامهای مستعار «داریوش نوابمرغی»، «چنگیز مرآتی»، «بابک»، «افشین پرویزی» و «باتمیش» به چاپ میرساند. تلاشهای او برای باسوادکردن کودکان را باید همراستای موجی از حرکتهای نخبگان دلسوز کشور در دههی ۴۰ دانست که بهدنبال رفع بیسوادی در سراسر کشور بودند؛ حرکتهایی مانند تأسیس سپاه دانش، تأسیس آموزشوپرورش عشایری و…
نام «صمد بهرنگی» یادآور داستان «ماهی سیاه کوچولو» است؛ این داستان نخستینبار در مردادماه ۱۳۴۶ منتشر شد. این اثر را انتشارات کانون پرورش فکر کودکانونوجوانان با تصویرگریِ «فرشید مثقالی» به چاپ رساند؛ نقاشیهای این هنرمند نیز سبب شهرت بیشتر این اثر شد. «مثقالی» برای تصویرگریِ این کتاب و فعالیتهای هنریِ دیگرش در زمینهی ادبیات کودکانونوجوانان موفق به دریافت جایزهی تصویرگریِ «هانس کریستیان آندرسن» شد. کتاب «ماهی سیاه کوچولو» داستانی ساده و با زبانی قابل درک است؛ بسیاری این اثر را مناسب برای کودکان میدانند، ولی این نویسندهی باهوش و ذکاوت طیِ این داستان مسائل و موضوعات اجتماعیِ دوران خودش را بیان کردهاست. «ماهی سیاه کوچولو» داستان ماهیای است که محدودیتها را میشکند و شجاعتش را جمع میکند تا به دریا برسد. این اثرِ بهظاهر کودکانه سرشار از نمادهای سیاسی و اجتماعیست و ماهیِ این داستان نماد یک موجود آزادیخواه است.
در زمانی که او کتاب «ماهی سیاه کوچولو» را نوشت، مبارزههای سیاسی و گروههای چپ و مخالف بسیاری در ایران فعالیت میکردند؛ یکی از این گروهها سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بود؛ سازمانی که «ماهی سیاه کوچولو» و «اولدوز و کلاغها» را مانند یک مانیفست در عرصههای عمومی استفاده میکرد. داستان «ماهی سیاه کوچولو» نیز پس از انتشار بهعنوان یک داستان سیاسی معرفی شد و بسیاری آن را نزدیک به ایدههای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران میدانستند، اما «صمد بهرنگی» هیچگاه بهصورت رسمی عضو هیچ گروه سیاسیِ خاصی نشد. «بهرنگی» میگوید: «مرگ خیلی آسان میتواند الان به سراغ من بیاید، اما من تا میتوانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یکوقتی ناچار با مرگ روبهرو شدم (که میشوم) مهم نیست؛ مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگیِ دیگران داشتهباشد…» زندگیِ او به معنای واقعیِ کلمه، مصداق این جمله بود. او همیشه به تأثیر زندگی و مرگش بر دیگران فکر میکرد و تلاش مینمود تا دانستههایش را در قالب داستانهای خواندنی قرار دهد و در مسیر آگاهیبخشی قدم بردارد.
«کوراوغلو و کچل حمزه» از دیگر آثار «صمد بهرنگی»، داستان پهلوانی آذریست که عاشق نوازنده و خوانندهی دورهگردی میباشد. این داستان به همراه چند داستان دیگر از جمله «اولدوز و عروسک سخنگو»، «اولدوز و کلاغها»، «کچل کفترباز»، «افسانهی محبت» و «یک هلو هزار هلو» در مجموعهی کتاب «صمد بهرنگی، مجموعهی هفتکتاب» گردآوری و منتشر شدهاست. «افسانههای آذربایجان» نیز کتاب دیگر این نویسندهست که روایت داستان چند تَن از قهرمانان و چهرههای مشخص افسانههاست؛ در ابتدای این کتاب مقدمهای از «صمد بهرنگی» قرار دارد که افسانه و داستانهای فولکور آذربایجان را توضیح میدهد. او داستانهای فولکور آذربایجان را در سه دسته تقسیم میکند و دربارهی سمبلها و نمادهای افسانهها سخن میگوید. «بهرنگی» کتاب «زندهباد قانون و داستانهای دیگر» از «عزیز نسین»، «مهدی حسینی»، «ناظم حکمت» را هم ترجمه کردهاست.
«صمد بهرنگی» عمری کوتاه داشت، ولی با خلق آثار برجسته و ویژهی خود، چهرهای ماندگار در ادبیات معاصر فارسی شد. او در تاریخ نهم شهریورماه ۱۳۴۷ در رود ارس غرق شد. گروهی از نویسندگان و فعالان آنزمان از جمله «جلال آلاحمد» مرگ او را یک حادثهی از پیش تعیینشده دانستند و ساواک را مقصر اصلی اعلام کردند؛ اما ششماه بعد از همین اتهام خود «جلال آلاحمد» در نامهای به «منصور اوجی» شاعر شیرازی مینویسد: «…اما در باب صمد. در این تردیدی نیست که غرق شده، اما چون همه دلمان میخواست قصه بسازیم ساختیم… خب ساختیم دیگر. آن مقاله را من به همین قصد نوشتم که مثلاً تکنیک آن افسانهسازی را روشن کنم برای خودم. حیف که سر و دستش شکسته ماند و هدایتکننده نبود به آنچه مرحوم نویسندهاش میخواست بگوید…» و حتی «حمزه فراهتی» در کتاب خود اظهار میکند که «صمد بهرنگی شهید ساختگی شد» و مرگ او کار ساواک نبودهاست.
به هر روی سال ۱۳۹۴ همزمان با چهلمین سالگرد درگذشت این نویسندهی شاخص، نمایشگاهی با عنوان «چند روایت از یک انسان که با امواج ارس به دریا پیوست» در تهران برگزار شد؛ طیِ این برنامه حدود ۱۰ مجسمه از «صمد بهرنگی» به نمایش گذاشتهشد. در این نمایشگاه مجموعهای از طرح جلدهای آثار این نویسنده، پوسترها و نامههای زندگیاش نیز وجود داشت. او نویسندهی توانایی بود که مرگ زودهنگامش بسیار تأسفبرانگیز بود. «بهرنگی» آثار ماندگار و مهمی از خود بهجا گذاشتهاست و داستانهای تأثیرگذار و ماندگاری برای کودکان مینوشت که این کار بسیار پیچیده و دشوار است. او مفاهیم ژرف و فلسفی را در قالب زبان قابل درک کودکان بیان میکرد.
در تاریخ ۲۲ تیرماه ۱۴۰۰ شورای شهر تهران با نامگذاریِ خیابان فرعی از خیابانهای شرق خیابان حجاب (مقابل کانون پرورش فکریِ کودکانونوجوانان) بهنام «صمد بهرنگی» موافقت کرد که با مخالفت فرمانداریِ شهر تهران روبهرو شد؛ در برخورد با این مخالفت انجمن نویسندگان کودک و نوجوان با نوشتن بیانیهای اعتراض خود را اعلام کرد. در بخشی از متن بیانیه چنین آمدهاست:
«انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، نه فقط نظر سلیقهای هیئت تطبیق فرمانداریِ تهران را غیر قابل قبول میداند، بلکه بر این باور است که چنین اعمال سلیقههای غیر فرهنگی، پاسخی درخور از مردم و بهویژه نسل جدید خواهد گرفت. تَندادن جامعه به این قبیل تصمیمهای زیانبار، هم به شهر و مردم آسیب میزند و هم به هویت جمعی و منافع ملی. از اینرو، انجمن نویسندگان کودک و نوجوان انتظار دارد مسئولان ذیربط، هرچه زودتر ضمن اعلام بطلان، نظر اعلامشدهی هیئت تطبیق فرمانداریِ تهران در این زمینه، بهطور جدی به اعضای این هیئت یادآوری کنند که لازم است از تصمیمگیریهای تنگنظرانه، غیر کارشناسی و سلیقهای بپرهیزند، تا دیگر بار شاهد چنین خبرهایی نباشیم.»
پس از تغییر شورای شهر و دولت، در شهریورماه همانسال این تصمیم قطعی و کوچههایی که بهنام استادان ادبیات کودکان نامگذاری شدهبود، پلاککوبی شد، اما در آذرماه پلاکها کَندهشد و نامهای قبلیِ کوچهها بازگرداندهشد! انجمن نویسندگان کودک در اینباره بیانیهای دیگر صادر کرد که در آن نوشت:
«گمان نمیکردیم نیاز به یادآوری باشد؛ چون بر این باوریم که هم جنابعالی و هم اعضای شورای شهر و دیگر مسئولان توجه دارند که قدردانی از این بزرگان و نامگذاریِ خیابانهای مذکور بهنام آنان، چیزی بر قدر و جایگاه آنها نمیافزاید، بلکه شهر را زینت میبخشد.»
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
یک پاسخ
همهاش که نباید ترسید، راه که بیفتیم ترسمان میریزد. (داستان ماهی سیاه کوچولو)
صمد بهرنگی معلم و نویسنده انقلابی و آزادیخواه یکی از موضوعات مهم نوشتهها و درونمایهی داستانهایش شجاعت است، شجاعت جهت رسیدن به آزادی برای زندگی.
صمد با قلمی ساده و توانا فرزندان ایران را به شورش و عصیان علیه ظلم و ستم زمانه فرا می خواند.
روحش شاد