معمای چامسکی
«چامسکی» (آورام نوآم چامسکی) همهی عمر از مقاومت فلسطینیها حمایت کرده، اما وقتی نظر او را دربارهی جنگ اکراین میپرسند، به اکراینیها توصیه میکند بیطرفی پیشه کنند، به دونباس خودمختاری دهند و دربارهی کریمه هم صحبتی نکنند. و «ما» (یعنی آمریکا) را هم ملامت میکند که چرا میخواهیم تا آخرین اکراینی علیه روسیه بجنگیم! اصلاً انگار نه انگار در اینجا ملتی وجود دارد که خود تصمیم گرفته مقاومت کند و دقیقاً با ارادهی خودش در ماریوپول تا آخرین نفر در حال مقاومت است! حتی کورترین نظارهگر سیاسی هم همین دو ماه پیش آشکارا دید که اتفاقاً اگر به آمریکاییها و اروپاییها بود، ترجیح میدادند اکراین تسلیم شود و «زلنسکی» از پایتخت فرار کند.
اما دغدغهی «چامسکی» حقیقت نیست، بلکه او یک کنشگر سیاسی است و مانند همهی کنشگران سیاسیِ دیگر، مشغول مبارزهی سیاسی است، نه حقیقتجویی و راستگویی! در این نوشتار میخواهم معمای اندیشهی سیاسیِ «چامسکی» را حل کنم تا ضمن آسیبشناسیِ نوع اندیشهورزی او، درسی برای خودمان بگیریم. البته «چامسکی» بیشک زبانشناسی بزرگ است و جایگاه بیخدشهای دارد. مسئلهی من اندیشه، کنش و نظریهی سیاسیِ «چامسکی» است.
پیش از هر چیز بگویم: از نظر من حملهی آمریکا به عراق هم خطای سیاسی بود و هم جنایت در حق عراقیها و سربازان آمریکایی. حمله به افغانستان هم بهرغم رخداد هولناک یازدهم سپتامبر اشتباه بود و از آن اشتباهتر تسلیمکردن دوبارهی کشور به طالبان پس از بیستسال. دولتمردان آمریکا، چه جمهوریخواه و چه دموکرات، هر کدام به شیوهی خودشان به خاورمیانه آسیب زدهاند. اما مشکل خاورمیانه آمریکا نیست! مشکل اصلیِ خاورمیانه در خودش نهفته است. در این سرزمین نالیبرال و ناروادار، معایبی وجود دارد که دخالت خارجی عامل آن نیست، اما ممکن است آن را بدتر کند – و البته در مواردی هم کمک خارجی اوضاع را بهتر کردهاست. پس من وکیلمدافع آمریکا نیستم! من وکیلمدافع هیچ سیاستمداری نیستم؛ فقط وکیلمدافع دو مفهومم: توسعه و آزادی.
آنارشیستِ آمریکاستیز
«چامسکی»، اندیشمند یهودیتبار آمریکایی، کنش و اندیشهی سیاسیاش را با دلبستگی به آنارشیسم شروع کرد و تا همین امروز هم آنارشیست ماندهاست (البته خود را «سوسیالیست لیبرتارین» مینامد). اگر تمام مواضع سیاسیِ «چامسکی» را از نوجوانی تا همین امروز که ۹۲ سال دارد دنبال کنید، یک مخرج مشترک دائمی مییابید. «چامسکی» از وقتی مخالف جنگ ویتنام و مداخلات آمریکا در آمریکای لاتین بود تا مسئلهی اسرائیل و جنگ بالکان تا همین جنگ اکراین، فقط یک دغدغه دارد: «نفی قدرت جهانیِ آمریکا» یا «نفی نظم آمریکایی»… همهی مواضع «چامسکی» حول همین انگیزهی او شکل گرفته و از این لحاظ باید گفت او یک «آنارشیست تمامعیار» است. آنارشیست «سالارستیز» (ضدحاکم) است؛ زیرا سالار در مقام قدرت بالادست نوعی «سلسلهمراتب» میسازد و یک آنارشیست با همین «سلسلهمراتبِ سالارمدار» سر ستیز دارد.
انتخاب «چامسکی» هم درست است: او باید با بالاترین قدرتِ مدعیِ سروری بجنگد: «آمریکا». بنابراین، مخرج مشترک تمام کنشها و اندیشههای سیاسیِ او «آمریکاستیزی» است؛ آمریکا بهعنوان قدرتی که میتواند نظمی جهانی پدید آورد؛ نظمی که طبعاً متکی به قدرت درونیاش است. آن نظریهی رسانهایِ معروف «چامسکی»، یعنی «مدل پروپاگاندا» (Propaganda Model) هم دقیقاً میخواهد افشا کند که رسانههای آمریکا چگونه کمک میکنند تا تصمیماتی در راستای سلطهی جهانی در نظام سیاسیِ آمریکا اتخاذ شود. بر اساس همین ستیز محوریِ «چامسکی» میتوان او را فهمید و ریشهی تناقضاتش را فهمید. فلسطینیها باید تا آخرین قطرهی خون بجنگند؛ چون مقاومت آنها علیه نظم آمریکایی است، اما اکراینیها باید صلح کنند؛ چون در اینجا پیروزیِ روسیه و امتیازدادن به روسیه بر ضد نظم آمریکایی است.
از حب مظلوم یا بغض آمریکا؟
از دیگر سو، مداخلهی ناتو در یوگسلاوی برای جلوگیری از توحش صربها کار خوبی نیست؛ چون به نفع نظم آمریکایی تمام میشود، و اذعان به نسلکشیِ صربها هم درست نیست؛ چون تأیید ادعای رسانههای آمریکا و به نفع آمریکاست… متأسفانه اندیشه و کنش سیاسیِ «چامسکی» همینقدر ساده است! به همین دلیل دغدغهی «چامسکی» دیکتاتوریها و جنایات اینسو و آنسوی دنیا در برابر دغدغهی اصلیِ او رنگ میبازد! او همهچیز را بر این اساس داوری میکند که آن مسئله در ستیز ابدیاش با آمریکا چه کارکردی دارد و به همهی مسائل فقط از همین یگانه دریچه مینگرد. بنابراین اگر کسی از او بپرسد آیا مشکل «پوتین» «دموکراسیستیزی» نیست، بیدرنگ پاسخ میدهد: «آمریکا هم دموکراسیستیز است! «پینوشه» و «مصدق» و فلان و بهمان را به یاد آورید!» (نقل به مضمون)
یا اگر از او بپرسید آیا رفتار «پوتین» در قبال اکراین منزجرکننده نیست؟ دربارهی «پوتین» نظر نمیدهد، بلکه میگوید «بهتر است به چیزهای منزجرکنندهتر فکر کنیم! مثلاً الان میلیونها نفر در افغانستان در آستانهی مرگ از گرسنگیاند! دلیل آنهم آمریکاست که پولهای افغانستان را بلوکه کرده!» (نقل به مضمون) نمیدانم مرگ میلیونها نفر در افغانستان را «چامسکی» از کجا آورده، اما باز هم نامی از طالبان نیست! آمریکا مقصر است… شاید فلسطیندوستان در ایران به دلیل حمایتهای همیشگیِ «چامسکی» از فلسطینیان، او را حقیقتطلب و مدافع مظلوم بدانند، اما بعید میدانم دفاع «چامسکی» از فلسطینیان نیز اصیل باشد؛ در واقع از «حب مظلوم» نیست، بلکه از «بغض آمریکا»ست.
کنشگری سیاسی، با تعاریف معیوب
میدانستید «چامسکی» هیچگاه حاضر نشد بپذیرد صربها در بوسنی مرتکب نسلکشی شدهاند؟ حتی کشتار وحشتناک هشتهزار بوسنیایی در سربرنیتسا که بر اساس تحقیقات سازمان ملل «نسلکشی» بود، از نظر «چامسکی»، «نسلکشی» نبود، بلکه یک کشتار عادی بود و میگفت مانند کشتارهایی است که بوسنیاییها انجام دادهاند! اما به گمانم بهترین جواب به «چامسکی» را مترجم اکراینیِ او در همان روزهای اول جنگ داد: «آرتم چاپای» نویسندهی اکراینی که کتابهای «چامسکی» را به زبان اکراینی ترجمه کردهاست، در نامهای سرگشاده و در حال فرار از موشکها و بمبهای روسی جواب روشنکنندهای به «چامسکی» داد… او نوشت:
«وقتی بمباران میشوید، وقتی به راههایی برای تخلیهی بچههایتان فکر میکنید، دیدگاه متفاوتی نسبت به زمانی که در دفتری در جایی در آریزونا نشستهاید، دارید. بله، «نوآم چامسکی»، در میان دیگران به تو نگاه میکنم.»
و بعد به جهانیان گفت:
«من از شما خواهش میکنم که به صداهای محلیِ اینجا روی زمین گوش دهید، نه به برخی از حکیمان که در مرکز قدرت جهانی نشستهاند. لطفاً تحلیل خود را با رنج میلیونها نفر شروع کنید، نه حرکتهای شطرنج ژئوپلیتیک… با آندسته از کودکانی که در بیمارستان سرطان کیِف هستند و اکنون در پناهگاههای بمب بهسر میبرند و شیمیدرمانیِ خود را از دست دادهاند، شروع کنید.»
اما یقین بدانید این جملات راهی به گوش «چامسکی» نمییابد؛ زیرا او کنشگر سیاسی است، نه نظارهگر بیطرفی که بخواهد همهی شَرّها و همهی شروران را ببیند. نگاه او خیره به یک شَرّ و یک شرور است – با همان تعریف معیوب خودش.
نگارش و گردآوری؛ مهدی تدینی، مترجم و پژوهشگر در حوزهی تاریخ و اندیشهی سیاسی/اجتماعی