«چارلز دیکنز» رماننویس مشهور انگلیسی عصر ویکتوریاست که عمدتاً به دلیل نگارش کتابهایی مانند «اُلیور توئیست» و «آرزوهای بزرگ» شناخته میشود. «چارلز دیکنز» بهخاطر نوشتن رمان در مورد مسائلی همچون فقر، کودکان کار و بردهداری معروف شدهاست. در زمانی که فساد و ظلم بخشی از جامعهی انگلیسی شدهبود، این نویسندهی با استعداد، چنان شجاعتی را داشت تا عقایدش را علیه این شرایط ابراز کند. بر اساس تجارب کودکیاش از فقر و ناامنی، رمانهای او نیز معمولاً شبیه سرگذشت خود هستند. او از نعمت یک حافظهی خارقالعاده برخوردار بود و بیشتر شخصیتهای رمانهایش بر اساس کسانیست که او قبلاً ملاقاتشان کردهبود و با آنها آشناییِ کامل داشت. همچنین این ویژگی شامل حال پدر و مادر او هم میشد که شبیه شخصیتهای آقا و خانم «میکابر» در رمان مشهور او؛ یعنی «دیوید کاپرفیلد» هستند.
شخصیتهایی که توسط این نویسنده خلق شدند، به دلیل ویژگیهای اخلاقیِ خاصی که داشتند محبوب شدند. تعدادی از این رمانهای محبوب عبارتند از «اُلیور توئیست»، «سرود کریسمس» و «دوران سختی» که در میان دیگر آثار او درخشش بیشتری دارند. به دلیل انتقادهای اجتماعیِ «دیکنز» از شرایط موجود انگلستان، کارهای ادبیاش به محبوبیت بالایی در میان خوانندگان، ویراستاران و ناشران دست یافت. کتابهای او تاکنون در بیش از ۲۰۰ اقتباس در قالب فیلمنامههای بزرگ از جمله «نامههای پیکویک» که یک فیلم صامت در اوایل قرن ۲۰م بود درآمدهاند.
«چارلز جان هافِم دیکنز» در تاریخ هفتم فوریهی ۱۸۱۲م در لندپورت (جزیرهی پورتسی) به دنیا آمد و دومین پسر از هشت فرزند خانوادهاش بود. پدرش «جان» منشیِ دفتر پرداخت حقوق کارکنان نیروی دریایی و مادرش «الیزابت» نیز معلم مدرسه بود. سه سال بعد از تولدش، خانوادهی آنها به لندن مهاجرت کرد و در نهایت در چاتهام اقامت گزیدند؛ جایی که «چارلز» کودکیاش را همراه با برادران و خواهران خود در آنجا گذرانید. با وجود سن پایین، «چارلز» به خواندن کتابهایی مانند «رابینسون کروزوئه»، «هزار و یک شب» و «گیل بلس» علاقه داشت. نویسندگان مورد علاقهاش هم عبارت بودند از «توبیاس اسمولت» شاعر اسکاتلندی و «هنری فیلدینگ» نویسندهی انگلیسی. او تحصیلات ابتداییِ خود را در یک مؤسسهی خصوصی شروع کرد و بعدها در مدرسهای مشغول به تحصیل شد که مالک آن شخصی بهنام «ویلیام گیلز» بود. در سال ۱۸۲۴م، پدرش «جان» بهخاطر پرداختنکردن ۴۰ پوند و ۱۰ شیلینگ به نانوایی بهنام «جیمز کر» دستگیر شد. همسر و فرزندانش (بهجز چارلز!) همراه با خودِ «جان» دستگیر شدند. بنابراین «چارلز» مجبور شد که همراه یکی از خویشاوندان دور خود بهنام «الیزابت روبیلانس» زندگی کند.
«چارلز» هیچ چارهای نداشت جز اینکه تَرک تحصیل کند و در انبار وارنبِلَکینگ شروع به کارکردن نماید. او در آنجا شش شیلینگ در هفته بهخاطر برچسبزدن به قابلمههای سیاهرنگ بهدست میآورد. پس از اینکه پدرش «جان» مقداری پول به ارث برد، توانست تا بدهکاریهایش را بپردازد و از زندان آزاد شود. با این حال پسر کوچکش هنوز مجبور بود که در انبار مذکور کار کند. «چارلز» پس از چندی دوباره تحصیلاتش را در آکادمیِ ولینگتونهاوس که در شهر کامدن واقع بود از سر گرفت. با این حال پسر جوان بهخاطر نداشتن شرایط مساعد برای تحصیل، اصلاً خوشحال نبود. در مِی سال ۱۸۲۷م، «دیکنز» در یک شرکت حقوقی با نام «الیس و بلکمور» بهعنوان پیشخدمت استخدام شد. پس از آنکه تندنویسی را یاد گرفت، برای یک انجمن از وکلای مدنی تحت عنوان «پزشکان عمومی» بهصورت یک گزارشگرِ آزاد شروع به کار کرد.
در سال ۱۸۳۲م، «دیکنز» در مجلس عوام انگلیس، برای یک مجله تحت عنوان «آینهی پارلمان» که مباحت پارلمانی را گزارش میکرد، شروع به کار نمود. همچنین در «مجلهی وقایع صبحگاهی» که در مورد فعالیتهای انتخاباتیِ انگلیس فعالیت میکرد هم شروع به نوشتن مقالات خبری نمود. یکسال بعد؛ یعنی در سال ۱۸۳۳م، اولین اثر داستانیِ خود با نام «شام در خیابان صنوبر» را در مجلهای تحت عنوان «مجلهی ماهانه» که نشریهای با مدیریت یک سردبیر سیاسی بهنام «ریچارد فیلیس» بود، به چاپ رساند. دو سال بعد، سردبیر «مجلهی وقایع عصرگاهی» بهنام «جُرج هوگارث» از این نویسندهی جوان درخواست کرد تا طرحهایش را برای او هم بفرستد. «چارلز» شروع به نوشتن ملاقات «هوگارت» در خانهاش کرد و یکی از دوستان خانوادگیِ او شد.
در سال ۱۸۳۶م، اولین مجموعهی خود تحت عنوان «طرحهای Boz» را که مجموعهای از قطعههای کوچک ادبی بود، با تصویرگریِ یک کاریکاتوریست بهنام «جرج کروکشَنک» به چاپ رساند. «Boz» یک اسم مستعار و الهامگرفته از نام مستعار «موسی» بود که «چارلز» در آن از برادرش «آگوستوس دیکنز» میگرفت. در همان سال، این نویسندهی جوان که به شهرت رسیدهبود ، توسط یک مجلهی ادبی با نام «مطالب گوناگون بنتلی» بهعنوان سردبیر استخدام شد. همچنین در همین سال، او رمان خود با نام «نامههای پیکویک» را که در ابتدا بهصورت یک مجموعه داستان بود، کامل کرد و بسیار هم در میان مردم محبوب شد. از سال ۱۸۳۷ تا ۱۸۳۹م، او دو رمان مشهور دیگری نیز با نامهای «اُلیور توئیست» و «زندگی و ماجراهای نیکلاس نیکلبی» را به چاپ رساند. بهخصوص «اُلیور توئیست» یک اثر انقلابی بود؛ چرا که از یک کودک، بهعنوان قهرمان داستان استفاده کردهبود. این رمان به وضوح سختیهایی که کودکان فقیر با آن مواجه هستند و همچنین جرمهایی را که بهخاطر فقر مرتکب میشوند نشان میدهد.
در سال ۱۸۴۲م، این نویسنده به همراه خانوادهاش به ایالات متحده سفر کرد؛ سفری که خاطرات آن را در کتابی تحت عنوان «یادداشتهای آمریکایی برای گردش عمومی» جمعآوری کرد. در این سفرنامه ، او بردهداری در آمریکا را مورد انتقاد قرار میدهد؛ چیزی که در «نامههای پیکویک» هم به آن اشاره شدهاست، ولی در رابطه با انگلستان است. از سال ۱۸۴۳ تا ۱۸۴۹م ، «چارلز دیکنز» سه داستان با محوریت کریسمس تحت عناوین «سرود کریسمس»، «ناقوسها» و «کریکت قلب» منتشر کرد. «سرود کریسمس» که در سال ۱۸۴۳م منتشر شد، از همه مشهورتر گشت و عقاید مطرحشدهی آن در مورد کریسمس و آرمانهایش، از آن پس تاکنون بسیار نقل شدهاست. در همین دوره، رمانهایی مانند «دامبی و پسر» و “«زندگیِ پروردگار ما» را به چاپ رساند. شخصیت اصلیِ «دامبی و پسر» که مالک یک شرکت حملونقل است، بر اساس شخصیت پدرخواندهاش؛ یعنی «کریستوفر هافمن» پیریزی شدهبود. «زندگیِ پروردگار ما» هم در رابطه با داستان «حضرت عیسی» صحبت میکرد و بر اساس عقاید مسیحیِ او نوشته شدهبود. در آخرِ این دهه بود که او رمان «دیوید کاپرفیلد» را نوشت که یک رمان نیمهشرحِحال محسوب میشود. بسیاری از شخصیتهای این رمان بر اساس افرادیست که او در طول مدت زندگیاش با آنها آشنا شدهبود.
در طول سالهای ۱۸۵۰ تا ۱۸۵۹م، او برای یک نشریهی هفتگی تحت عنوان «حرفهای خودمانی» بهعنوان سردبیر و مشارکتکننده کار میکرد. در طول این سالها، رمانهایی همچون «خانهی قانونزده» (یا خانهی متروک)، «دوران مشقت» (یا روزگار سخت)، «دوریت کوچولو» و «داستان دو شهر» را منتشر کرد که به سرعت در میان مردم محبوب شدند. از سال ۱۸۶۰ تا ۱۸۷۰م، «دیکنز» که در اوج دوران پختگیِ خود بهسر میبرد، روی دو رمان با نامهای «آرزوهای بزرگ» و «دوست مشترکمان» کار کرد. او همچنین بهخاطر علاقهی زیادش به پدیدههای فراطبیعی و شگفتانگیز به «باشگاه روح» پیوست. در نهم ژوئن ۱۸۶۵م، «چارلز دیکنز» در راه بازگشت از پاریس به انگلستان تصادف کرد. همهی واگنهای قطار (بهجز واگنی که «دیکنز» در آن بود!) از ریل خارج شدند و او چندیننفر را از خطر مرگ در این حادثه نجات داد. این حادثه، اساس داستان کوتاه فراطبیعیِ او با نام «مرد نشاندار» بود که در آن شخصیت اصلیِ داستان در تصادف قطار میمیرد! در سال ۱۸۶۷م، این رماننویس مشهور، برای یک سفر مطالعاتی به آمریکا رفت که در آنجا تقریباً ۱۹ هزار پوند درآمد کسب کرد. در طول ۷۶ جلسه، با نویسندگان و ناشران برجستهای همچون «رالف والدو امرسون»، «جیمز فیلدز» و «هنری لانگفلو» ملاقات کرد. در ۲۲ آوریل ۱۷۶۹م، در پرستون (ایالت لانکشایر)، «دیکنز» دچار سکتهی مغزی شد و بهناچار سفر مطالعاتیِ خود در انگلستان و اسکاتلند را رها کرد. او در این سفر ۷۵ جلسه را پشت سر گذاشته و فقط ۱۲ جلسهی دیگر باقی ماندهبود.
در میان چندین اثر مشهور او، «دیوید کاپرفیلد» یکی از محبوبترین کارهاییست که توسط «دیکنز» به رشتهی تحریر درآمدهاست. در این اثر عناصر زیادی وجود دارد که حاکی از شرحِحالبودن این اثر است. بهعنوان مثال، نویسنده از پدر خود؛ یعنی از «جان» بهعنوان اساس شخصیت «آقای میکابر» و از مادر خود؛ یعنی از «الیزابت» برای شبیهسازیِ شخصیت «خانم میکابر» استفاده کردهاست. همچنین «چارلز دیکنز» بهخاطر داستان «سرود کریسمس» بسیار شناخته شدهاست؛ چرا که ادعا میشود دارای بالاترین تعداد اقتباس سینمایی میباشد.
در دوم آوریل ۱۸۳۶م، این رماننویس مشهور با دختر «جرج هوگارث» سردبیر «مجلهی وقایع عصرگاهی» (که قبلتر اشاره شد) بهنام «کاترین تامسون هوگارث» ازدواج کرد. این زوج در طول ۲۲ سال زندگی، صاحب ۱۰ فرزند شدند! در خانهی آنها در بلومزبری، خانوادهی «دیکنز» همراه با دو خواهر دیگر «کاترین»؛ یعنی «جورجینا هوگارث» و «ماری هوگارث» زندگی میکردند. دومی را «دیکنز» بسیار دوست داشت و شخصیت «رز مایلی» در رمان «اُلیور توئیست» نیز بر اساس او ساختهشد. در سال ۱۸۴۲م، «جورجینا» خواهر بزرگتر «کاترین» بهمنظور نگهداری از کودکان «دیکنز» به خانهی آنها آمد تا با آنها زندگی کند. در سال ۱۸۴۶م، بر اثر تشویق یک فرد خَیر بهنام «آنجلا بوردت کات»، «دیکتز» یک مؤسسه با نام «اورانیا کاتیج» بهمنظور رفاه حال زنان فقیر تأسیس کرد؛ چون عقیده داشت که ممکن است بر اثر فقر، عفت و پاکدامنیِ خود را از دست بدهند.
در سال ۱۸۵۷م، «چارلز دیکنز» با یک بازیگر ۱۸ ساله بهنام «الن ترنان» که در نمایشنامهی او با نام «عمیق یخزده» ایفای نقش میکرد، آشنا شد و عاشق او گشت! پس از گذشت یکسال، روابط «چارلز» با همسرش «کاترین» به سردی گرایید؛ چرا که متوجه کارهای مخفیانهی «دیکنز» شدهبود…! در سال ۱۸۵۸م، «کاترین» و شوهرش از یکدیگر جدا شدند و او به همراه یک بچه، بقیهی اعضای خانوادهاش را تحت مراقبت خواهرش «جورجینا» تَرک کرد. نویسندهی مشهور تا زمان مرگش روابط خود را با «الن ترنان» ادامه داد و حتی آنها صاحب یک فرزند هم شدند که در کودکی فوت کرد. در هشتم ژوئن ۱۸۷۰م، «چارلز دیکنز» در خانهی خود دچار دومین حملهی سکتهی مغزی شد. بر اثر این حمله، «دیکنز» به حالت کما رفت و یکروز بعد در تاریه نهم ژوئن ۱۸۷۰م درگذشت. خواستهی او این بود که بدون اجرای هیچ مراسمی در کلیسای جامع روچستر به خاک سپرده شود. با این حال به دلیل محبوبیت او در میان مردم، در قطعهی شاعران گورستان کلیسای وستمینستر به خاک سپردهشد.
او قسمت اعظم ثروت خود را برای دوستش «جان فورستر» و خواهرزنش «جورجینا» به ارث گذاشت. علاوه بر آن، یک مستمریِ سالانه هم به همسرش «کاترین» اختصاص داد و همچنین مقداری پول برای خدمتکاران خود باقی گذاشت. این نویسندهی خوشذوق توسط افرادی مانند «جی.کی. چسترتون»، «لئو تولستوی» و «جُرج ارول» ستوده شدهاست. «کارل مارکس» و «جُرج برنارد شاو» نیز از داستانهای او که موضوعاتشان در مورد رفاه کودکان، ریشهکَنساختن فقر و الغای بردهداری میباشد، بسیار سخن گفتهاند. با این حال، نویسندگانی همانند «ویلیام وُردزوُرث»، «هنری لانگفلو» و «هنری جیمز» بهطور گسترده از شیوهی ادبیِ او انتقاد کردهاند. اگرچه «دیکنز» با صراحت، بیان کردهبود که هیچ تندیسی را نگهداری نمیکند، اما بعدها آشکار شد که چندین یادبود وجود داشته که به آنها افتخار میکردهاست! مشهورترین آنها که در خانهی خود نصب کردهبود عبارت بودند از «پنسیلوانیا»، «استرالیا» و زادگاهش «پورتسموث». در یک نظرسنجی تحت عنوان «مطالعهی بزرگ»، پنج عنوان از رمانهایی که توسط «چارلز دیکنز» نوشته شدهاند، در فهرست ۱۰۰ کتاب برتر آورده شدهاست. یادش گرامی… در ادامه چند تصویر جالب توجه مربوط به دوران فعالیت «چارلز دیکنز» را مشاهده میکنید.
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
برگرفته از مروری بر زندگی، آثار و سخنان چارلز دیکنز، ترجمه و تألیف محمد حیدری