در این مطلب میخوانید:
مقدمهای بر آشنایی با «یپرمخان»
مشروطهی دوم، مملو از تضادها و درگیریهاست. بعد از آنکه خطر استبدادیون، حداقل در ظاهر، رفع شدهبود، اینک نوبت به درگیری میان جناحهای داخلیِ مشروطه رسید و دو جناح اعتدالیون و دموکراتها وارد جنگی تمامعیار تا پایان مجلس دوم شدند. حوادث رخداده در این دورهی کوتاه، بسیار مهم و غیر قابل گذشتاند و در بسیاری، اشتباه جمیع نیروهای مشروطهخواه بارز است؛ بنابراین یافتن مقصر از میان خود، کاری دشوار است که وجود یک غیر با ناهمسانیِ بسیار که از قضا مسئولیتی خطیر در آنزمان داشتهباشد، کار را آسان میسازد. «یپرمخان ارمنی» فردی با ویژگیهای بالاست؛ مردی ارمنی و نامسلمان که حتی تواناییِ تکلم به زبان فارسی در بدایت امر نداشت و در پسااستبداد صغیر، به ریاست نظمیهی تهران رسیدهبود. «یپرمخان» از سوی پارهای از تاریخنگاران و همچنین جریانات سیاسیِ محافظهکار، با سه اتهام بزرگ روبهروست: آمریت در اعدام «شیخ فضلالله نوری»، عاملیت در واقعهی پارک اتابک و فراریدادن «حیدرخان عمواوغلی» از ایران، آمر ترور «آیتالله بهبهانی». این نوشتار به دنبال بررسیِ فرضیهی متهمبودن «یپرم خان» در موارد مذکور است.
کیستیِ «یپرمخان»
«یپرمخان» در سال ۱۸۶۸م (۱۲۴۷خ) در گنجه (شهری در شمالغربی جمهوریِ آذربایجان و از شهرهای تاریخیِ قفقاز) متولد شد. وی از جمله مبارزین ارمنی با امپراتوریِ عثمانی در ارمنستان غربی بود که به اسارت روسیه درآمد. وی به شکلی معجزهآسا توانست از اسارت روسیه بگریزد و بعد از اتفاقاتی به ایران آمد. در رشت بههمراه تعدادی از کارگران ارمنی و قفقازی، فوج ارمنی را تشکیل داد که بههمراه «محمدولیخان تنکابنی» در فتح تهران شرکت جستند و اردوی شمال را تشکیل دادند. پس از فتح تهران و در زمانی که مشروطهخواهان مشغول گماردن افراد به سِمَتهای گوناگون بودند، «یپرمخان ارمنی» را به واسطهی چنین سوابق مبارزاتی، به ریاست نظمیهی تهران و همچنین فرماندهیِ قوای دولتی گماشتند. «یپرمخان»، به گواه شاهدین، چندان مایل به انجام خدمت در این پُست نبود، اما از آنجا که تأمین امنیت در آنزمان بسیار حیاتی بود، وی برای خدمت به مشروطیت، این مسئولیت را برگزید؛ امری که علاوه بر مخاطرات ذاتی، با دشواریهایی غیر طبیعی نیز روبهرو شد.
اتهام اول: اعدام «شیخ فضلالله نوری»
«ابراهیم صفایی» در کتاب «رهبران مشروطه» نوشتهاست: «فجیعترین جنایتی که مشروطهخواهان در این ایام مرتک شدند، اعدام «شیخ فضلالله نوری» بود. این عمل به روحانیت لطمهی بزرگی زد و «یپرم» در این جنایت اصرار ورزید، «سپهدار» نیز راضی بود و «سردار اسعد» هم سکوت کرد…» به این صورت «صفایی» در بیوگرافیِ «یپرمخان»، وی را مُصِر و بیشتر از بقیهی سران به امر اعدام مقصر میداند. همچنین با یک جستوجوی ساده، مشخص میگردد که «یپرم» بهعنوان قاتل «شیخ فضلالله» در فضای مجازی معرفی میگردد. در حقیقت، مشخص نیست که سبب تقصیر «یپرم» چیست؟ آیا صرف اجرای حکم توسط ادارهی نظمیه، میتواند سبب جرم باشد؟
آنگونه که در یادداشتهای «یپرمخان ارمنی» برمیآید، تصمیم بر اعدام «شیخ فضلالله نوری» را از جمله مصوبات مجلس فوقالعاده بیان میکند که پس از فتح تهران تشکیل شدهبود و امور را تا تشکیل مجلس، حلوفصل میکرد. «یپرمخان» بیان میکند که بر خلاف انتظار، شاهد شادیِ مردم بودند و حتی از پسر «شیخ»، «شیخ مهدی» را نام میبرد که از مرگ پدر دلشاد بود، هر چند این قضیه توسط «مهدی ملکزاده» رَد شدهاست. آنگونه که ذکر رفت، مجلس فوقالعاده دستور دستگیریِ «شیخ فضلالله» را صادر میکنند. مجاهدین پس از نبردی با حدود ۵۰ محافظ «شیخ فضلالله» در مقابل خانهاش وی را دستگیر میکنند. در هیئت دادگاه انقلابی نیز هیچ فرد نامسلمانی حضور نداشته و ریاست نیز بر عهدهی «شیخ ابراهیم زنجانی» بود که بر اساس مفاد مختلف و ایضاً تلگراف آیات ثلاث نجف، رأی به اعدام «شیخ فضلالله» میدهد.
در این بین روایتی از دادگاه توسط «نادعلی»، پیشکار «شیخ فضلالله» در دست است که مشخص میکند نه «یپرمخان» در دستگیریِ «شیخ فضلالله» حضور داشته و نه جزئی از هیئت دادگاه بودهاست: «یپرم… وارد تالار شد و پنج/شش قدم پشت سر آقا برای او صندلی گذاشتند و نشست. آقا ملتفت آمدن او نشد… یکمرتبه آقا از مستطنتقین پرسید، کدام یک از شما یپرم هستید؟…آقا سرش را برگرداند و با تغییر گفت: «یپرم» تویی؟ گفت: بله، «شیخ فضلالله» تویی؟ آقا جواب داد: بله منم!» اینگونه طرفین حتی از یکدیگر نیز شناختی نداشتند و «یپرمخان» هم در جمع هیئت دادگاه حضور نداشت. «یپرمخان» بعد از این مکالمهی کوتاه، دادگاه را تَرک میکند. مشخص نیست که «یپرمخان» بدون حضور در مجلس فوقالعاده، بدون حضور در دستگیریِ وی و بدون حضور در هیئت دادگاه، چگونه نقشی در اعدام «شیخ فضلالله» داشتهاست؟ و یا، اصرار وی، چگونه بر حکم آیات ثلاث نجف مبنی بر افساد فیالارضِ «شیخ فضلالله» میچربد و چگونه کیفرخواست «شیخ ابراهیم زنجانی» از وزن کمتری نسبت به اصرار احتمالیِ «یپرمخان» داشتهاست؟
اتهام دوم: واقعهی پارک اتابک
«ابراهیم صفایی» در خصوص پارک اتابک نوشتهاست: «در روز ۳۰ رجب بهاتفاق «سردار بهادر»، مأمور قلعوقمع مجاهدین آذربایجانی در پارک اتابک شد و کسی که خود به مجاهدینبودن افتخار میکرد، مجاهدین را به گلوله بست!» همچنین محافظهکاران کنونی نیز، این نظر را داشته و واقعهی پارک اتابک را از گناهان نابخشودنیِ «یپرمخان» عنوان میکنند. بهواقع، غائلهی پارک اتابک از جمله حوادثیست که تمامیِ جریانات مشروطهخواه در آن صاحبتقصیر هستند؛ چه «ستارخان» و «باقرخان»، چه «سپهدارِ» اعتدالیون و چه «سردار اسعد» و دموکراتها. در حقیقت، جرقهی واقعهی پارک با حضور «ستارخان» و «باقرخان» در تهران آغاز شد؛ آنان که به واسطهی قرارداد ۱۹۰۷م و تسلط روسیه بر آذربایجان، از تبریز رانده شده و راه تهران در پیش گرفتند. در پایتخت، جدال میان اعتدالیون و دموکراتها بهشدت اوج گرفتهبود.
از سویی، اوضاع مجاهدین مشروطه پس از فتح تهران، بسیار وخیم بود؛ آنان کار گذشتهی خود را از دست داده و خواهان شغلی مناسب در دولت بودند؛ به این شکل گذران زندگی نیز بر آنان سخت شدهبود. علاوه بر این، بههمراه داشتن اسلحه، مخاطراتی در شهر ایجاد کردهبود که دولت را به صرافت خلع سلاح عمومی انداخت. چنین هم شد، اما گروههای نزدیک به اعتدالی، حاضر به انجام این کار نبودند. مایهی اصلیِ مخالفت، رقابت و کینهتوزی با «سردار اسعد بختیاری» وزیر جنگ وقت بود؛ چنانکه «سردار محیی» و «ضرغامالسلطنه» به واسطهی گذشته و «باقرخان» نیز به واسطهی وابستگی به اعتدالیون، در مخالفت با «سردار اسعد» بودند. در این میان، با ترور «آیتالله بهبهانی» و همچنین «علیمحمدخان تربیت»، مجلس شدیداً به دنبال خلع سلاح افتاد و در نتیجه، سرداران اعتدالی و چندی از سرداران بختیاری، به مجلس آمده و قسم خورده که اسلحهها را تحویل خواهند داد.
در این بین، «ستارخان» بیشتر از بقیه به انجام این امر مُصِر بود، اما مجاهدین، و بیشتر از آن سرکردههای آنان مخالف بودند. مجاهدین از این گِله داشتند که بختیاریها اسلحهی خویش را تحویل ندادهاند، هر چند «احمد کسروی» میگوید که آنان به لباس «سپاهیان دولت» درآمدهبودند و به این دلیل اسلحه گرفتند، و همچنین خواهان پرداخت مقرریهای عقبماندهی خویش بودند. گروههای مخالف در پارک اتابک گرد هم میآیند و «ستارخان» نیز به آنان میپیوندد. دولت به مجاهدین دستور میدهد که ظرف ۴۸ ساعت، اسلحهها را تحویل دهند. این مدت میگذرد و نبرد آغاز میشود که در نهایت، «ستارخانِ» زخمی، تسلیم و مجاهدین خلع سلاح میشوند. واقعهی اتابک بسیار مبهم است، اما همچنان میتوان از دل آن سره از ناسره را تشخیص داد.
اول اینکه دقیقاً مشخص نیست که آیا «یپرمخان ارمنی» در واقعهی اتابک حضور داشته یا خیر، چنانکه «سردار اسعد»، «بهادرخان» را تنها فرماندهی آنروز ذکر میکند. دوم، مشخص نیست که کدام قوا در ابتدا شلیک کردهاست؛ روایتها متناقض است و حتی «المار» و «سردار اسعد»، مجاهدین را در آغاز نبرد مقدم شمردهاند. سوم، در تمرد مجاهدین از فرمان دولت و احتمال شکلگیریِ بلوا در پارک اتابک، به واسطهی تمرکز تمامیِ مخالفین وقت در یک مکان، شکی نیست و نظمیه، وظیفهی مقابله داشت. در شکلگیریِ این واقعه، بسیاری نقش داشتهاند؛ از «سردار اسعد» و «قوامالسلطنه» تا اعتدالیون که دست از حمایت مجاهدین برداشتند، اما به هر نحو، بحران شکل گرفتهبود. ریشههای بحران مشخص است و سران مملکت، کار را به شورش مجاهدین کشاندند، اما در این بین، وظیفهی «یپرمخان» بهعنوان رئیس نظمیه چه بود؟ او تنها به وظیفه عمل کرد و آوردن دلایلی چون کینهی «یپرمخان» از «ستارخان»، نادیدهگرفتن حقایق است.
اتهام سوم: فراریدادن «حیدرخان عمواوغلی»
«ابراهیم صفایی» نوشتهاست: «او موجب استخلاص «حیدر عمواوغلی» محرک اصلیِ توطئه را هم فراهم آورد. به همین مناسبت جمعی از مردم «یپرم» را هم متهم به اطلاع از توطئهی قتل کردند.» اکنون ما میدانیم که «آیتالله بهبهانی» با فرمان «حیدرخان» به قتل رسید، اما این اتهام، سادهدلانهترین اتهام «یپرم خان ارمنی» است. مدرک اصلی برای این اتهام، گفتاری از «محمود محمود» است که در آن ذکر میکند که «یپرم خان» متوجه محل اختفای «حیدرخان» میشود و به واسطهی «میرزا محمد نجات»، از اعضای دموکرات مجلس، وی را از ایران فراری میدهد. این ادعا توسط مدارک و خاطرات «صادقخان مستشارالدوله» وزیر داخلهی وقت رَد میشود که دقیقاً «یپرمخان» به اطلاع وی رسانده که به دستور دولت و پس از عدم اثبات جرم «حیدرخان» در ترور «آیتالله بهبهانی»، وی از ایران تبعید و «یپرمخان» او را روانه کردهاست. همانگونه که ملاحظه شد، «یپرمخان» بیش از هر چیزی، در اجرای فرمان دولت میکوشید و دغدغهای جز برقراریِ امنیت در کشور نداشتهاست. او خود مجاهد بود، اما میدانست که مشروطه بیشتر از مجاهد، به مجری و حافظ قانون نیاز دارد. در نهایت، «یپرمِ» گناهکار برای برخی، در جنگ با «سالارالدوله»ی شورشی، در نزدیکیِ قلعهی شورجه کشتهشد.
تصحیح و تکمیل؛ قجرتایم
نگارش و گردآوری؛ روزنامهی سازندگی، علیرضا میردیده
یک پاسخ
هر کاری کردی نتونستی از قاتل خونخوار یپرم خان قهرمان بسازی
مردم احمق نیستند یپرم خان ارمنی قاتل و خونخوار بود