درست نزدیک به هزار سال پس از جنبش بزرگ بردگان به رهبریِ «اسپارتاکوس» که در سالهای ۷۱-۷۴ق.م در روم شروع شد و در آن، قریب ۱۲۰ هزار برده شرکت داشتند و مدت سه سال بهطول انجامید، با قیام دیگری در نواحیِ بصره و آبادان و اهواز برمیخوریم که آن نیز با شرکت غلامان و به رهبریِ «صاحب الزنج» صورت گرفت و در آن، به قولی بیش از ۵۰۰ هزار برده شرکت جستند و مدت ۱۵ سال ادامه نیز یافت. حقیقت این است که قبل از ظهور اسلام، بندگی و بردگی در جهان معمول بود، ولی رفتار ملل با بردگان فرق میکرد. اسلام نیز با داشتن و گرفتن غلام و کنیز مخالفت نورزید و پس از یورش شمشیرزنان، بردهداری به شدت در میان مسلمین رواج یافت و امری پسندیده شدهبود!
«جرجی زیدان» در اینباره مینویسد: «در اثنای فتوحات اسلامی بهقدری اسیر زیاد شد که هزار هزار شمارش میشد و دَهتا دَهتا به فروش میرفت، بهخصوص در ایام «بنیامیه» که فتوحات اسلامی بسیار توسعه یافت و تا جاهای دوردست نیز امتداد پیدا کرد. برای مثال «موسی بن نصیر» در سال ۹۱ه.ق، ۶۰۰ هزار نفر را در افریقیه اسیر کرد و خمس آن را برای خلیفه «ولید بن عبدالملک» بهدمشق فرستاد! در جای دیگر همین «موسی بن نصیر» از اندلس ۳۰ هزار دوشیزه از دختران بزرگان و اعیان آنها را با خود به دمشق آورد و این فقط دستآورد یکتَن از فرماندهان نظامیِ اسلام بود! سپاهیان اسلام علاوه بر مردان جنگی، دختران و پسران را نیز به اسارت میگرفتند و همینکه عدهی آنان زیاد میشد، آنها را دَهتا دَهتا میفروختند. گاه میشد که قیمت تمام عمر یک انسان از چند درهم بیشتر نمیشد. در تاریخ نقل است که در «جنگ ارک» در آندلس، انسان را به یکدرهم و شمشیرِ شکسته را به نیمدرهم و شتر را به پنجدرهم فروختند و بهقدری عرضه زیاد بود که برای فروش آنهمه کالاهای جاندار و بیجان، چندینماه وقت صرف شد…»
همچنین «مسعودی» در ارتباط با همین موضوع مینویسد: «برده برای مالکین حکم متاع و مال را دارد؛ به این معنی که خواجهی در بند خود را به هر نحوی که میخواهد تصرف میکند، او را میفروشد و به رهن میگذارد و میبخشد، اگر کنیز باشد، با او همخوابی میکند… اسلام خوشرفتاری با بندگان را واجب و آزادیِ بندگان را کاری بسیار نیکو دانسته، اما در میان بردهداران رحم و عطوفت دیده نمیشود.» به هر روی طبق مقررات اسلامی، کلیهی سکنهی شهرهایی که مسخر اعراب میشدند و همچنین کلیهی به اصطلاح کُفاری که هنگام جنگ به اسارت درمیآمدند، در عِداد موالی و بردگان بهشمار میرفتند. هر گاه اسیرِ کافر، مسلمان میشد، بندگی و اسارت او از میان نمیرفت! برده در حکم مال و داراییِ اشخاص محسوب میشد و صاحبان برده نیز بر مال و جان آنها مختار بودند. این توصیف مختصر برای درک شرایط بردگان در آن زمان لازم بود؛ حال بهتر است به «علی» برگردیم!
«علی» (صاحبالزنج) و پدرش «محمد» و پدربزرگش «عبدالرحیم» همه زائیده و پروردهی ایران بودند. «علی» جوانی بود متفکر، درسخوانده و دارای طبع شعر. «هندوشاه نخجوانی» دربارهی او مینویسد: «رادمردی عاقل و فاضل و بلیغ و شاعری مسلط بود.» از نوشتههای «ابن اثیر» نیز چنین برمیآید که «صاحبالزنج» در آغاز کار در بغداد، بصره، بحرین و هجر، دست به تبلیغ به سود راه خود زده و برای استفاده از نیروی مردم سرکوبشده و ناراضیِ شیعه، خویش را علوی و صاحب معجزات خوانده و بدین جهت مورد تعقیب عمال خلیفه بوده و بارها به زندان افتاده و خلاصی یافتهاست.
«ابن اثیر» نمونهای از فعالیتهای تبلیغاتیِ او را چنین ذکر میکند: «ریحان، که یکی از غلامان سورچیان و نخستین کس از آنهاست که بدو پیوست، گوید: من برای غلامان مولای خویش آرد میبردم، بهدست کسان صاحبالزنج افتادم، مرا نزد او بردند و چون سلام دادم، پرسید: از کجا میآیی؟ و احوال غلامان سورچیان را بپرسید و مرا به قیام خود خواند. پذیرفتم و سپس گفت: برو از غلامان، هر چند کس توانی فرار بده و بیاور تا آنها را آزاد سازم، و مرا سوگند داد که جای وی به کس نشان ندهم و بامداد بهسوی وی رفتم. عدهای از غلامان دیگر نزد وی آمدهبودند.»
«ابن اثیر» سپس مینویسد: «او غلامان بصره را دعوت کرد، بسیار کس از ایشان بهخاطر رهایی از سختیِ بردگی، بدو پیوستند و صاحبالزنج برای آنان خطبه خواند و وعده داد که ایشان را خداوندِ مال و زمین خواهد کرد و سوگند یاد کرد که به آنان خیانت نکند و در کوشش کوتاهی نورزد. در این وقت، صاحبان بردگان بیامدند و گفتند: برای هر غلام پنج دینار بگیر و او را باز پس بده. غلامان را بفرمود تا هر یک از مولایان خویش یا وکلای آنان را یافته و ۵۰۰ تازیانه بزدند و سپس ایشان نیمهجان را رها ساخت تا به بصره بازگشتند. با اینکه صاحب الزنج به نیروی نظامی متکی بود، با مخالفان بحث و گفتگو مینمود و همین که قانع میشدند، آنها را رها میکرد.»
قیام زنگیان از ماه ژوئن ۸۶۹م آغاز شد تا سال ۸۸۴م؛ یعنی قریب ۱۵ سال بهطول انجامید. «مهتدی» و «معتضد» (خلفای عباسی) پس از دَهها مرتبه لشکرکشی و دادن تلفات سنگین، از او شکست خوردند و تنها از میان خلفا، «موفق» (نام خلیفه) به شکست «صاحب الزنج» و سرکوب قیام بردگان توفیق یافت؛ چنانکه سر بُریدهی او را در بغداد به نمایش گذاشتند. قوای «صاحب الزنج» در طیِ این ۱۵ سال، دلاورانه با ارتش خلیفه جنگیدند و نواحیِ وسیعی که بصره، آبادان، اهواز، شوش و دشت میشان را در برمیگرفت، تحت تصرف با نظارت خود درآوردهبودند.
بهنظر محققان شوروی: «عصیان نیرومند زنگیان در قرن نهم میلادی و نهضت قرمطیان در پایان قرن نهم میلادی و سراسر قرن دهم، ضربات سختی به قدرت خلافت عباسیان در عراق و ایران وارد آورد. قیام زنگیان را نیز بردگانی که اکثراً از آفریقاییان سیاهپوست بودند آغاز کردند. بردهفروشان، اینان را، بیشتر در بازار بردهفروشیِ زنگبار میخریدند و بدین سبب، در قلمرو خلفا، این بردگان را زنگی «زنجی» مینامیدند. زنگیان به گروههای بزرگ تقسیم شده و از آنها برای پاککردن اراضیِ وسیع دولتی (موسوم به اراضیِ موات) و نابودکردن علفهای هرزهی آن در اطراف بصرہ استفاده میشد. البته در این قیام، تنها بردگان شرکت نکردند، بلکه عدهی کثیری از روستاییان ایرانی که کمرشان زیر بار خراج سنگین خلفای اسلام شکسته بود نیز بدیشان پیوستند، ولی رهبری با زنگیان بود.»
نکتهی تلخ این است که قیام «صاحب الزنج» مقارن با قیام «یعقوب لیث صفاری» (رادمان پور ماهک) بود. در سال ۸۷۶م که «یعقوب لیث صفارى» در جنگ اهواز شکست خورد، «صاحب الزنج» به او نامه نوشت و از او خواست که در براندازی خلافت عباسایان باهم متحد شوند؛ اما متأسفانه یعقوب نپذیرفت! بله همان عدم اتحادی که همیشه در تاریخ از آن زخم خوردهایم… پایان!
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم