در این مطلب میخوانید:
مقدمهای بر آشنایی با «رئیس علی دلواری»
«رئیس علی دلواری» حدوداً در سال ۱۲۶۱خ در روستای دلوار از توابع تنگستان (بوشهر) متولد شد و در دوران کودکی به مکتبخانه رفت و پس از فراگیریِ قرآن، به خواندن کتب ادبی و دیوان اشعار شعرای بزرگ چون کلیات سعدی، خمسهی نظامی، شاهنامهی فردوسی، دیوان حافظ و امثال آن پرداخت و بنا به سنت مرسوم منطقه، دورهی کتابت و املاء و انشاء را نیز در نزد معلم مکتبخانه گذراند. «زائر محمد» پدر «رئیسعلی» مردی بود که در کار خیر دست داشت و سعی میکرد به مستمندان رسیدگی کند؛ شاید همین احوالات پدر بود که در روحیهی «رئیسعلی» نیز تأثیر گذاشت.
در واقع زندگیِ اجتماعیِ «رئیسعلی دلواری» به دلیل قرارگرفتن وی در شرایط و موقعیت سرپرستی و کدخداییِ منطقهی دلوار، از همان دوران نوجوانی شکل گرفت و بهسرعت وارد مرحلهی رشد و بالندگی شد. با توجه به قوه و استعداد درونی، در مدت کوتاهی این قوه به فعل رسید و مجموعهی خصائل و فضائل برجستهی او کاملاً وی را ممتاز نمود؛ بهطوریکه عملاً کلیهی امور مردمی و ایجاد روابط همجواری با دیگر کدخدایان و خوانین محلی و منطقهای را در زمان حیات پدر، شخصاً عهدهدار گردید و با نظر به درایت شهامت و جوانمردیِ وی، روزبهروز بر حلقهی دوستان و یارانش افزوده میگشت. در همین دوره بود که ایران به سمت جنبش دادخواهانهی مشروطیت نزدیک میشد.
«رئیسعلی دلواری» و نهضت مشروطیت
حکومت خاندان قاجار به دلیل بیکفایتیِ شاهان این سلسله، عیشونوش را جایگزین تلاش برای حفظ ثغور و حراست از کیان مملکت نمودهبود. ظلم و تعدی به رعیت، حیفومیل بیتالمال، عدم تمایل و توانایی در ایجاد رشد و توسعهی اقتصادی، ضعف قدرت نظامی و نتیجهی تسلیمپذیری در مقابل هجوم بیگانگان و تَندادن به قراردادهای ننگین با آنان، زمینهی نارضایتیِ اجتماعی را هر روز بیش از پیش فراهم میساخت. این نارضایتی در زمانهای مختلف به شکلی بروز میکرد. پس از وقایع بسیار، از جمله در زمان انقلاب مشروطیت، «رئیسعلی دلواری» در کنار دیگر مبارزان از جمله «میرزا علی کازرونی» به مقابله با عوامل استبداد برخاست و با پشتیبانیِ تفنگچیان دریادل تنگستانی توانست مردم را وادار به استنکاف از اداء مالیات به دولت نماید. او گمرک و سایر ادارات دولتی را در اختیار گرفت و بدینسان موقعیت مشروطهطلبان و آزادیخواهان را در جنوب کشور تحکیم بخشید.
بیشک نقش مؤثر «رئیسعلی دلواری» در این برههی حساس از تاریخ کشور و اقدام دلیرانهاش، همزمان با فداکاریهای آزادیخواهان در سراسر کشور، منجر به پیروزیِ ملت بر حکومت مستبد «محمدعلیشاه»ی گردید و موجبات عزل وی را از سلطنت در تاریخ ۲۵ تیرماه ۱۲۸۸ فراهم آورد. شرح مبارزات «رئیسعلى دلواری» در دورهی مشروطیت را برخی از نویسندگان به رشتهی تحریر درآوردهاند؛ در کتاب «فارس و جنگ بینالملل اول» نوشتهی «محمدحسین رکنزادهی آدمیت» چنین آمدهاست:
«نخستبار حُسن ملکاتش (رئیسعلی) در زمان استبداد صغیر هویدا شد؛ به این معنی که پس از آنکه بوشهر به تحریک و تهییج «میرزا علی کازرونی» و به پیشواییِ «سیدمرتضی مجتهد اهرمی» از اداء مالیات به مأمورین دولت استنکاف ورزیدند و برای قبضهی بوشهر از طرف ملت مجبور به دعوت اهالیِ تنگستان شدند. مرحوم «رئیسعلیخان» نیز بر حسب تقاضای «کازرونی» با یک عدهی ۱۰۰ نفریِ تفنگچی به بوشهر آمد و پس از تصرف گمرک و سایر ادارات دولتی، محافظت مالالتجاره که در گمرک بود و قیمت آنها بالغ بر دو میلیون تومان میشد، به او واگذار شده و به شهادت کسانی که در آنوقت متصدیِ امور داخلیِ گمرک بودند (از جمله مؤسسخان) یک سیر شکر یا یک گره از منسوجات حیفومیل نشد و این موجب تعجب و تحیر خودی و بیگانه گشت که چگونه در نتیجهی درستکاری و امانتداریِ مرحوم «رئیسعلیخان» یکنفر از تفنگچیان به اجناس مذکور دستبرد نزد.»
در کتاب «جنوب ایران در مبارزات ضد استعماری» نوشتهی «علیمراد فراشبندی» نیز چنین نقل شدهاست:
«رئیسعلی در این مبارزات پیشقدم شد و بهموقع، بهاتفاق ۲۰۰ نفر تفنگدار ورزیده، شبانه رهسپار بوشهر گشت و بلافاصله ادارهی گمرک را اشغال کرد.»
مبارزات «رئیسعلی دلواری» علیه قوای انگلیس در جنگ جهانی اول
توسعهطلبیهای کشورهای غربی و تاختوتازهای استعمارگران در دستاندازی به سرزمینهای ملل مستضعف، موجبات بروز جنگی تمامعیار را به تقابل متحدین و متفقین فراهم آورد که به مدت چهار سال (از سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸م) بهطول انجامید و جنگ جهانی اول نام گرفت. انگلستان که به موجب قرارداد ۱۹۰۷م جنوب ایران را سهمیهی خود میدانست، به علاوه از دیرباز طیِ یک استراتژیِ درازمدت، خلیجفارس را هم که مطمح نظر خویش قرار دادهبود، سیاست توسعهطلبانهی خود را به بهانههای واهی در مواقع مختلف به مرحلهی اجرا میگذاشت. مرتبهی اول در زمان حکومت «محمدشاه قاجار» کشور انگلستان به بهانهی هجوم ایران به هرات در سال ۱۲۵۴ه.ق، جزیرهی خارک را اشغال نمود و بوشهر را تهدید به اشغال کرد که با درایت «شیخ حسن آلعصفور» و رشادت «باقرخان تنگستانی» و اهالیِ غیور بوشهر، تنگستان و توابع، با این تهدیدها با جدیت مقابله شد.
مرتبهی دوم در سال ۱۲۷۳ه.ق؛ یعنی ۱۸ سال بعد در زمان سلطنت «ناصرالدینشاه قاجار» انگلیس مجدداً به بهانهی تصرف هرات توسط دولت ایران و در اصل همچون سال ۱۲۵۵ه.ق بهخاطر حفظ و حراست از منابع ناحق خود در شبهجزیرهی هندوستان و در اختیارگرفتن موقعیت استراتژیک افغانستان و جلوگیری از نفوذ و اقتدار ایران و همچنین ترس از گسترش نفوذ دولت روسیه، به سواحل جنوبیِ ایران لشکرکشی نمود و خارک و بوشهر را اشغال کرد که علیرغم ساز و برگ فراوان نظامی و طراحیِ دقیق نقشههای جنگی، لطمات زیادی از تنگستانیها به رهبریِ «باقرخان» متحمل شد.
اشغال بوشهر توسط قوای انگلیس
در مارس ۱۹۹۵م انگلیسیها به بهانهی ارتباط کنسولگریِ آلمان در بوشهر با تنگستانیها و تحریک آنان علیه انگلیسیها، اقدام به محاصرهی کنسولخانهی آلمان و دستگیریِ دکتر «هیستمان»، کنسول و «هرآیزنهوت» (رئیس تجارتخانهی ونهاوس) و تبعید آنان به هندوستان نمودند که خود نقض آشکار بیطرفیِ ایران بود. این امر موجب برانگیختن خشم ایرانیان گردید و تحریکاتی علیه نیروهای انگلیسی صورت گرفت. در تاریخ ۱۲ جولای ۱۹۱۵م «رئیسعلی دلواری» در یک حملهی ناگهانی در حوالیِ تنگک زنگنه، یک صاحبمنصب (نایبکنسول انگلیس در بوشهر) و عدهای سرباز هندی را به هلاکت رساند. وقوع این حوادث و پاسخ دندانشکن مبارزین به انگلیسیها موجب شد که در تاریخ هشتم آگوست ۱۹۱۵م، بوشهر توسط قوای بریتانیا اشغال گردد. بدینسان با تجاوز علنی به تحریم خاک کشور ایران، احساسات ملیِ غیورمردان این خطه را برانگیختند.
تطمیع و تهدید انگلیسیها و پاسخ «رئیسعلی دلواری»
با اشغال بوشهر توسط انگلیسیها، «رئیسعلی دلواری» به مقابله پرداخت و با درگیریهای پراکنده و شبیخونهای مکرر به نیروی دشمن، مانع از انجام برنامههای آنان گردید. انگلیسیها که کانون خطر را دلوار و سرسختترین دشمن خود را «رئیسعلی» میدانستند، تلاش نمودند تا با تطمیح، وی را جذب و سیاست همیشگیِ خود را در خنثینمودن خطرات از طریق تطمیع اجرا کنند؛ بنابراین «حیدرخان حیاتداودی» را که حلقهبهگوش آنان بود، وادار نمودند تا دو نفر از اتباع خود را نزد «رئیسعلی» اعزام کند. نمایندگان «حیدرحان» به دلوار عزیمت کردند و به «رئیسعلى» اعلام داشتند که انگلیسیها وعده دادهاند که در صورت اختیار بیطرفی و خودداری از قیام علیه قوای انگلیس، ۴۰ هزار پوند به شما بپردازند؛ «رئیسعلی» با صراحت پاسخ داد: «چگونه بیطرفی اختیار کنم، در حالی که استقلال ایران در معرض خطر جدی قرار گرفتهاست؟!»
پاسخ قاطعانهی «رئیسعلی دلواری» که نشان از ایمان، آگاهی، استقلال و احساس مسئولیت او داشت، باعث خشم فرماندهان انگلیسی گردید و نامهی تهدیدآمیزی از طرف مقامات انگلیسی به «رئیسعلی» نگاشتهشد که در آن اعلام شدهبود: «چنانچه بر ضد دولت انگلیس قیام و اقدام کنید، مبادرت به جنگ مینماییم؛ در این صورت خانههایتان ویران و نخیلاتتان را قطع خواهیم کرد!» سپس «رئیسعلی» نیز در پاسخ نوشت: «خانهی ما کوه است و انهدام و تخریب آنها خارج از حیطهی قدرت و امکان امپراتوریِ بریتانیای کبیر است! در صورتی که آن دولت اقدام به جنگ نماید، تا آخرین حد امکان مقاومت خواهم کرد!»
«رئیسعلى دلواری» جلودار قیام
تطمیح و تهدید «رئیسعلی دلواری» توسط انگلیسیها در آن برههی حساس، نشان از مؤثربودن شخصیت و موقعیت وی در نظر قوای انگلیس داشت و پاسخ صریح و قاطعش در رَد آن پیشنهادها، بیانگر ارادهی قویِ او در برابر دشمنان ملت و میهن بود. «رئیسعلی» به دنبال پاسخ دندانشکن خود از یکسو به ارسال پیام به سران طوایف و کدخدایان مناطق همجوار اقدام نمود و از سوی دیگر، شخصاً به تقویت نیروهای تحت امر خود پرداخت. ارتباط و با بزرگان و کسبهی بوشهر و حملهی او به نیروهای انگلیسی در تاریخ ۱۴ جولای ۱۹۱۵م (۳۰ تیرماه ۱۲۹۴)، خشم انگلیسیها را برامیانگیزد و آنها نقشهی حمله به دلوار و قلعوقمع «رئیسعلی» را پیریزی میکنند، اما…
جنگ دلوار و فراگیریِ قیام مردمی
روز ۱۲ مردادماه ۱۲۹۴ ناوگان جنگیِ انگلیس مرکب از چهار کشتیِ جنگی بهنامهای «جنو»، «اودین»، «لاورنس» و «اسپکل» در ساحل دلوار لنگر میاندازد. به نوشتهی مورخین تعداد نظامیان انگلیسی و هند پنجهزار نفر بودهاست. قبل از حرکت ناوگان، «رئیسعلی دلواری» پیام مجاهدین بوشهر را دریافت میکند و از حملهی قریبالوقوع نیروی دشمن مطلع میشود. سپس نوزادان، کودکان و سالخوردگان را به کوههای اطراف دلوار انتقال میدهد و تفنگچیان خود را آمادهی دفاع مینماید. بمباران روستا توسط توپخانهی انگلیسیها آغاز میشود و دشمن اقدام به انتقال نیروها به خشکی توسط قایقهای نفربر میکند. جنگ مهیبی بین طرفین درمیگیرد و تعداد زیادی از سربازان هندی به دست مبارزان تنگستانی کشته میشوند. با شدتگیریِ آتش توپخانهی انگلیسیها، مبارزان به دستور «رئیسعلی» عقبنشینیِ تاکتیکی میکنند و نیروهای دشمن در ساحل پیاده و وارد روستا میشوند، سپس بهطور وحشیانهای به انهدام و تخریب و سوزاندن منازل و قطع نخیلات میپردازند.
مجاهدین تا شب به مقابله میپردازند و شبهنگام، طیِ یک عملیات متهورانه، مواضع انگلیسیها را مورد شبیخون و حمله قرار میدهند. با نبرد تَنبهتَن، نیروهای انگلیسی و هندی در مخمصه قرار میگیرند و تلفات زیادی هم متحمل میشوند. در این گیر و دار فرماندهی عملیات انگلیسیها کشته میشود؛ از بین رفتن فرمانده نیز روحیهی نیروهای دشمن را بهشدت تضعیف میکند و از سویی توپخانهی آنان، اشتباهاً مواضع نیروهای انگلیسی را بمباران مینماید؛ بهطوریکه علیرغم تعداد زیاد نیروی دشمن، انگلیسیها حداکثر تا ظهر روز بعد، بیشتر تاب مقاومت نداشته و با شکستی فاحش روستا را تخلیه نموده و عجولانه ساحل دلوار را تَرک میکنند و با کشتیهای خود برمیگردند. عملیات شجاعانهی تنگستانیها بدان حد بود که چند قایق را از کنار کشتیهای جنگی، شبانه به ساحل انتقال میدهند و صبح انگلیسیها متوجه این اقدام میشوند. بدینسان قوای انگلیس، منفعلانه ساحل را بهسوی بوشهر تَرک میکنند.
شکست نیروهای انگلیسی، علاوه بر تقویت روحیهی مجاهدین تنگستانی، موجب انعکاس وسیع منطقهای و جهانی میگردد. خبر مسرتبخش این پیروزی به سرعت در مناطق همجوار نیز میپیچد و شعاع قیام را به دشتی، دشتستان، کازرون، فیروزآباد و شیراز میکشاند. نویسندهی کتاب «فارس و جنگ بینالملل» در جلد اول کتاب در خصوص جنگ دلوار مینویسد:
«مکتوبی از «رئیسعلیخان» رسیدهبود (نامه بهعنوان «میرزا علی کازرونی» بودهاست) که فرازی از آن چنین است: انگلیسیها پس از اینکه در جنگ خشکی (اشاره به نبرد روز ۱۲ جولای) با دلواریها مغلوب شدند، چهار فروند کشتیِ جنگیِ آنها در مقابل دلوار سنگر انداخته، چند روز متوالی، علىالاتصال دلوار را گلولهباران کردند و متجاوز از هزار گلوله توپ به دلوار افکندند و ما یکی از گلولهها را وزن کردیم، ۲۴ مَنِ بوشهر (تقریباً ۳۰ مَنِ تبریز) وزن داشت و چون از این کار هم فایده نبردند، یک عدهی هزارنفری تحت فرماندهیِ یکنفر سلطان انگلیسی پیاده و شروع به جنگ کردند و پس از تلفشدن صاحبمنصب مذکور و نصف از قشون، بقیه فرار کرده و به کشتی پناهنده شدند. از ما معدودی بیش زحمی و تلف نشدهاند. حال که آنان در خشکی و دریا مغلوب شدهاند، دیگر نمیدانم این مرتبه از کدامطرف حمله خواهند کرد. چیزی که هست، از هر جا حمله آوردند، جز اینکه مغلوب و منکوب شوند، چاره نخواهند داشت. اجساد مقتولین انگلیس در خارج دلوار در گوشهی باغی افتاده، اگر مایل باشید، تشریف آورده، ببینید. امضاء على دلواری!»
پس از جنگ دلوار، «زائر خضرخان اهرمی» ضابط تنگستان و «شیخ حسینخان چاهکوتاهی»، ابواب جمعیِ خود را برای مقابله با انگلیسیها و پشتیبانی از تنگستانی ها به روستای پهلوانکُشی متمرکز نمودند. مرکز تجمع نیروهای «رئیسعلی» نیز روستای گرگور بود و با این آرایش، برنامهریزی برای ادامهی نبرد انجام گرفت.
اوجگیریِ قیام؛ نقش «واسموسِ» آلمانی و جهتگیریِ «رئیسعلی دلواری»
پس از جنگ دلوار، قیام مردمی علیه اشغالگران انگلیسی وارد مرحلهی جدیدی شد. مقاومت برخاسته از ایمان دلیران تنگستانی به رهبریِ «رئیسعلی دلواری» و شکست قوای انگلیسی در سراسر منطقه و کشور پیچیده و بهزودی این خبر از مرزهای کشور فراتر رفت. سران قبایل و حکام محلی به جمعآوریِ نیروها و امکانات خود پرداخته و منطقهی تنگستان نیز کانون و محل تجمع نیروها و برنامهریزی و صحنهی اجرای طرحهای عملیاتی گردید. «واسموسِ» آلمانی نیز به علت درگیربودن کشورش با متفقین و تبعید کنسول آلمان از بوشهر به هند توسط انگلیسیها، به کمک مجاهدین شتافته و در تنگستان مستقر گردید. نیروهای «شیخ حسینخان چاهکوتاهی» و «زائر خضرخان اهرمی» هم در چغادک گرد آمدند و مقابله با قوای اشغالگر هماهنگ شد.
انگلیسیها سعی در تخطئهی حرکت و قیام مردمی داشتند و وجود «واسموس» در بین مبارزین را دستاویز قرار داده، تلاش نمودند تا این حرکت ملی را به تحریکات «واسموس» نسبت دهند. این امر «رئیسعلی» را که هوشیارانه متوجه اوضاع و خواستار استقلال قیام بود، حساس نمود؛ بدان حد که نیروهای تحت امر وی تهیهی آذوقه و امکانات خود را به هیچوجه با استفاده از هزینههای «واسموس» نمیپذیرفتند و به گفتهی «حاج محمد نامور» (خواهرزادهی رئیسعلی) ابواب جمعی و سفرهی «واسموس» را قابل استفاده نمیدانستند و او را نیز اجنبی خطاب میکردند. از قرائن و شواهد چنین برمیآید که هر چند بقیهی سران قیام نیز نمیگذاشتند ابتکار عمل به دست «واسموس» باشد و صرفاً از اطلاعات و مساعدتهای او در پیشبرد اهداف مبارزه سود میجستند، اما شخص «رئیسعلی» با بینش وسیعیتری موضعگیری داشت.
«اسماعیل نوریزادهی بوشهری» در کتاب «نظری به ایران و خلیجفارس» راجع به جنگ دلوار و مطلب ورود «واسموسِ» آلمانی به برازجان مینویسد:
«در اینجا، «واسموس» مطلع میشود که کشتیِ جنگیِ انگلیسیها موسوم به «جنو» بندر دلوار را نزدیک بوشهر بمباران نموده، و زد و خوردی بین انگلیسیها و «رئیسعلی» واقع شدهاست. سبب بمباران بندر دلوار و جنگ با «رئیسعلیخان دلواری» این بود که انگلیسیها مراسلهای به دست آوردهبودند که او با بازرگانان آلمانی در بوشهر مکاتبه داشتهاست.»
اگر نوشتهی فوق را مورد توجه قرار دهیم، به خواستگاه «رئیسعلی» مبتنی بر تنظیم رابطه با «واسموس» و تکیه بر استقلال فکری و عملیِ قیام و جلوگیری از سوءاستفادهی انگلیسیها نسبت به حضور «واسموس» بین مجاهدین پی میبریم. سابقهی چنین هوشیاری و وسعت دیدی را قبلاً نیز از شخص «رئیسعلی» یادآور شدیم. همانطور که در زمان جنگ جهانی اول در نامهای به «شیخ محمدحسین برازجانی» آمدهاست که: «…انگلیسیها انتشار میدهند که فلانی حمایت از قنسول جرمن (آلمان) دارد. به حول و قوهی خداوندی از هیچکس اندیشه و باک ندارم…»
یکی از مواردی که ارادهی تصمیمگیریِ مستقل «رئیسعلى» در برابر «واسموس» را نشان میدهد، موقعیست که «شیخ حسینخان چاهکوتاهی» و اتباعش برای کمین به کوه کزی میروند و چون اشتباهاً از سوی نیروهای تحت امر تیری شلیک میشود، یکی از ابواب جمعی به قتل میرساند، «شیخ حسینخان» این موضوع را به فال بد میگیرد و مراجعت مینماید. اصرار «واسموس» مبنی بر عدم مراجعت نیز سودی نمیبخشد، بنابراین یکه و تنها در راه «رئیسعلی» و اتباعش که مقرر بوده به نیروهای «شیخ حسینخان» بپیوندند میایستد تا او را مانع شود. «واسموس» با شرح قضیه، بازگشت «شیخ حسینخان» و نیروهایش را به اطلاع «رئیسعلی» میرساند و خواستار مراجعت «رئیسعلی» میگردد، اما «رئیسعلی» وقعی نمینهد و اقدام به اجرای عملیات و حضور در صحنهی مورد نظر مینماید.
نمونهی این مورد در خصوص یکی از ابواب جمعیِ «زائر خضرخان اهرمی» نیز اتفاق افتاد که اصرار «واسموس» در مورد ماندن وی و اتباعش در صحنه کارگر نیفتاد و وقتی به محل کمین «رئیسعلی» و تفنگچیانش در کوه کزی رفت تا او را نیز با توجه به عدهی قلیل راضی به تَرک صحنه نماید، «رئیسعلی» در جواب با حالت خشم و غضب میگوید: «ما با گروه کوچک خود، گروه بزرگ آنها را شکست خواهیم داد!» (اشاره به سورهی بقره، آیهی ۲۴۹) سپس «واسموس» را راهیِ روستای پهلوانکُشی (محل تمرکز نیروهای مجاهدین) میکند. این امر علاوه بر آنکه نشاندهندهی ایمان اوست، بیانگر عدم توجه به نظرات «واسموس» هم میباشد. از همه روشنتر مکتوبیست که «واسموس» به «شیخ محمدحسین برازجانی» نوشته و میگوید که حاضر است تا در کنار آنها بر ضد نیروهای انگلیسی بجنگد، اما مورد پذیرش واقع نمیشود؛ در نتیجه، این موضعگیریها به وضوح شایعات تحریک «واسموس» و انتساب حرکت مردمیِ مجاهدین به کنسول آلمان را رَد میکند.
تاکتیکهای رزمیِ «رئیسعلی دلواری»
علیرغم عدم آموزش کلاسیک نظامی و صرفاً فراگیریِ آموزشهای مرسوم محلی، «رئیسعلی دلوارى» از استعداد و نبوغ بالای رزمی برخوردار بود؛ این موضوع یقیناً علاوه بر ایمان و ارادهی قوی و روحیهی عالیِ وی، حکایت از آمادگیِ جسمی و تواناییهای بدنیِ او نیز داشت. در گذشته که مراکز آموزش نظامی و علوم خاص رزمی برای نیروهای محلی وجود نداشت، آمادگیهای دفاعی منوط به کسب تجارب لازم بود. حکام محلی نیز در درگیریهای قومی و تمامیت ارضی و توسعهی قلمرو حکومتی بود که کسب تجربه مینمودند، بنابراین هرچه زمینهی این برخوردها و موقعیت اختلافات منطقهای برای افراد بیشتر وجود داشت، آن افراد نیز ناگزیر به آمادگیِ متناسب با موقعیت خود بودند.
«رئیسعلی دلواری» که عنوان «کدخدایی» داشت و موقعیت وی شامل قدرت درونمنطقهای بود و در حقیقت یکی از اجزاء حکومت منطقهای تحت ضابطیِ تنگستان بهشمار میرفت، از موضع چندان حساسی برخوردار نبود که این آمادگیِ بالای روحی و جسمی را بر اساس تجربه دریافت کردهباشد، آنهم با توجه به زندهبودن پدرش و جوانسالبودن وی، این زمینه بایستی کمتر ایجاد شدهباشد. معالوصف قدرت روحی و آمادگیِ جسمیِ وی، به وضوح شایستگیِ او را حتی فراتر از ضابطیِ منطقه نشان میداد و همین خصوصیات بود که او را در مصدر امور قیام مردمی قرار داد و بدون تلاش تبلیغی، در مرکز دایرهی دفاع و در رأس همهی تهاجمها علیه دشمنان جای گرفت و تاریخ، شایستگیِ او را در مقام رهبر نهضت امضاء نمود.
جانباختن در راه دفاع از میهن
سرانجام «رئیسعلی دلواری» در تاریخ ۱۲ شهریورماه ۱۲۹۴ و در جریان شبیخون به نیروهای انگلیسی در محل تنگک، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و شهید شد. جسد «رئیسعلی» به گورک سادات انتقال دادهشد و پس از غسل وی، طیِ مراسم خاصی و با حضور اکثر اهالیِ منطقهی تنگستان و مناطق همجوار تشییع و به آبادیِ ملگپ که پدرش «زائر محمد» و تفنگچیان وی در آنجا حضور داشتهاند انتقال داده میشود و در محلی موسوم به کلهبند مدفون میگردد. البته گفته میشود که ششماه بعد تابوت وی را به نجف انتقال میدهند و در قبرستان وادیالسلام به خاک میسپارند. خبر شهادت «رئیسعلی دلواری» بلافاصله در تمامیِ مناطق بوشهر، تنگستان، دشتی و دشتستان پیچید و عموماً اهالی، سیاهپوش و عزادار گردیدند. در کلیهی مساجد و حسینیهها مجالس عزا و روضهخوانی برگزار گردید.
خبر این حادثه به شیراز و تهران رسید؛ مردم شیراز در مسجد وکیل جمع شدند و ضمن عزاداری، مصمم به مساعدت تنگستانیها گردیدند. در تهران نیز دولت وقت با آنکه به ظاهر اعلام بیطرفی دادهبود، قیام تنگستانیها را قیامی مردانه و بهحق اعلام نمود و «میرزا حسنخان مستوفیالممالک» (رئیسالوزراء وقت) در اوراقی که مواردی نوشته و ذکر کردهبود، برای کلیهی نمایندگان وزارت خارجه فرستاد و قیام دشتستانیان و تنگستانیان را ستایش کرد و آنها را به جوانمردی و مردانگی ستود و قیامشان را علیه اجنبی، نتیجهی اجحافات اجانب دانست و همینکه «رئیسعلى» شهید شد، در مسجدشاه تهران برای او ختم گذاشت. شهادت «رئیسعلی دلواری» موجب تنفر و انزجار بیش از پیش مردم نسبت به اشغالگران انگلیسی شد و دامنهی جنگ را نیز وسعت بخشید.
هر چند که انگلیسیها پس از اضمحلال نیروهای مجاهدین، برازجان را اشغال نمودند و با تشکیل پلیس جنوب در شیراز، مجاهدین را رو در روی افراد خودی قرار دادند، اما اسطورهی مقاومت دلیرانه و جانبازیهای ایثارگرانهی مردم جنوب، از مرزهای کشور ایران فراتر رفت و در قلب تاریخ تا ابد به یادگار ماند و بر قلهی رفیع این مقاومت و پایداری، تندیس قهرمان آزاده «رئیس علی دلواری» بهعنوان سرباز جانباز میهن قرار گرفت. یادش گرامی و راهش پُررهرو باد…
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهی عالم دوام ما
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم