میرزا کوچک خان؛ رَد «لنین» در گیلان و جمهوری‌خواهیِ جنبش جنگل! + تصاویر

جمهوریِ شوراییِ سوسیالیستیِ ایران ‌(جمهوریِ گیلان، یا جمهوریِ شوراییِ گیلان) یک جمهوریِ شوروی با عمر کوتاه بود که توسط میرزا کوچک خان جنگلی، از رهبران نهضت مشروطه‌ی گیلان‌، با استفاده از نیروهای چریکی، مشهور به جنگلی و با کمک ارتش سرخ شوروی در منطقه‌ی گیلان تأسیس شد.
میرزا کوچک خان
مقدمه‌ای بر نقش «میرزا کوچک خان» در جمهوری گیلان

پس از وقوع انقلاب اکتبر در همسایگیِ شمالیِ ایران، دل‌سپردگان ایرانی و فرنگی، تلاش‌های عملی و نظریِ مختلفی برای کمونیستی‌ساختن ایران انجام دادند، اما هر بار و با هر تفسیر خاصی، با ناکامی و شکست روبه‌رو شدند. یکی از بدوی‌ترین تلاش‌های کمونیست‌های جوان ایرانی و قفقازی، جمهوریِ شورویِ گیلان است که به واسطه‌ی عدم پشتیبانیِ پدرخوانده، ضعف تئوریک کارگزاران آن و برآمدن «رضاخان»، خیلی‌زود جوان‌مرگ شد، اما نقش «میرزا کوچک خان جنگلی» در وقایع مذکور چه بوده‌است؟ این نوشتار بر آن است که جمهوری‌خواهیِ جنبش جنگل، چه در بُعد نظر و چه در بُعد عمل را مطمح نظر قرار دهد و به شکلی اجمالی بدان بپردازد.

میرزا کوچک خان جنگلی، انقلاب اکتبر
بُلشِویک؛ اثر بوریس کوستودیف در سال ۱۹۲۰م
برخورد نزدیک

اولین تماس رسمیِ بُلشِویک‌ها و جنبش جنگل و «میرزا کوچک‌خان جنگلی» در اردیبهشت‌ماه ۱۲۹۹خ در انزلی صورت گرفت؛ شهری که بلشویک‌ها به واسطه‌ی تعقیب نیروهای «جنبش/ارتش سفید» به رهبریِ ژنرال «آنتون دنیکین» بدان وارد و این‌گونه سبب عقب‌نشینیِ انگلیسی‌ها از انزلی و رشت شدند. بلشویک‌ها در بدایت امر با عقب‌راندن بریتانیا از گیلان، به هدف خود دست یافته، اما در گام دوم و برای ایجاد «جبهه‌ی شرقیِ انقلاب جهانی»، به دنبال ارتباط‌گیری با جنگلی‌ها بودند. بلشویک‌ها چندان با «میرزا کوچک‌خان» ناآشنا نبودند؛ بلشویک‌های قفقاز و ترکستان رویه‌ی ضد انگلیسیِ وی را می‌ستودند، همچنین اقدامات او را از نظرگاه اهداف تبلیغاتیِ مهم می‌دانستند و «میرزا کوچک‌خان» را «سوسیالیست آشوب‌گری» می‌پنداشتند که نظر و عمل وی در پیوند با کمونیسم بود.

میرزا کوچک خان جنگلی، آنتون دنیکین
از راست: میرزا کوچک‌خان جنگلی – آنتون دنیکین

«میرزا کوچک‌خان جنگلی» نیز به دلایلی مایل به همکاری با بلشویک‌ها بود، و یا آن‌که متمایل شد. «احسان‌الله‌خان دوستدار» بزرگِ جناحِ چپِ جنبش در خاطرات خویش ذکر می‌کند که «میرزا کوچک‌خان» در ارتباط‌گیری با بلشویک‌ها و حتی همکاریِ نظامی در راستای عقب‌راندن انگلیسی‌ها از منطقه مردد بود و پیشنهادهای وی را مدام رَد می‌کرد. «گریگور یقیکیان» نیز تمایل «میرزا کوچک‌خان» به سمت بلشویک‌ها را از سرِ ناگزیری و جلوگیری از قدرت‌یافتن جناح چپ و به‌ویژه حزب عدالت بیان کرده‌است. در هر حال «میرزا کوچک‌خان» به دیدار با دریادار «فئودور راسکولنیکف» راضی شد. وی پیش از حرکت به سمت بلشویک‌ها، در رشت از انقلاب اکتبر با عبارت «نور خیره‌کننده» یاد کرد که مردم ایران برای زنده‌نگه‌داشتن این روشنایی، بایستی در مسیر اتحاد با شوروی قرار گیرند. مذاکرات در روز اول بین «میرزا کوچک‌خان» و «راسکولنیکف» به سبب تفاوت‌های بنیادی، بی‌نتیجه ماند.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  پزشک احمدی؛ غیر تسلیم و «رضا» کو چاره‌ای؟ + تصاویر
میرزا کوچک خان جنگلی، احسان‌الله‌خان دوستدار، گریگور یقیکیان
بالا: فئودور راسکولنیکف در کشتی، ۱۹۲۰م – پایین از راست: احسان‌الله‌خان دوستدار – گریگور یقیکیان
عقاید مختلف برای عمل

«میرزا کوچک‌خان جنگلی» مخالف تبلیغ عقاید کمونیستی در گیلان بود و آن را با روحیه‌ی مذهبیِ مردم منطقه در تضاد می‌دانست؛ از سویی طرف بلشویک نیز تداوم عقاید و باورهای کنونیِ مردم را زمینه‌ساز تسلط مجدد انگلیسی‌ها می‌دانستند. مذاکرات در خردادماه با حضور «سرگو اُرژُنیکیدزه» انقلابیِ شهیر گرجی به شکل سه‌نفره تداوم یافت و در نهایت، توافق طرفین منجر به شکل‌گیریِ جمهوریِ شورویِ گیلان شد. در این توافق بر موارد ذیل تأکید شده‌بود: اجرانشدن اصول کمونیسم، تأسیس جمهوریِ انقلابیِ موقت، تأسیس مجلس منتخب مردم پس از ورود به تهران و دخالت‌نکردن روس‌ها در امور ایران. در ۱۴ خردادماه «میرزا کوچک‌خان» در رشت ظهور جمهوریِ گیلان را اعلام کرد و در بیانیه‌ی رسمیِ خویش، اصول سلطنت را، که در سال‌های قبل خود را حامیِ آن می‌دانست، ملغی اعلام کرد و کمیته‌ی انقلاب سرخ را، مشابه بلشویکیِ آن و با استعمال لغات مخصوص خود مانند کمیسر به‌جای وزیر، برپا ساخت.

میرزا کوچک خان جنگلی، سرگو اُرژُنیکیدزه
از راست: سرگو اُرژُنیکیدزه – میرزا کوچک‌خان جنگلی
پیش به‌سوی انقلابات شرقی

همان‌طور که اشاره شد، ارتباط‌گیریِ بلشویک‌ها و «میرزا کوچک‌خان جنگلی» امری اتفاقی یا خودجوش نبود؛ بلکه طرح و نقشه‌ای در پسِ آن بود که بعد از «بین‌الملل سوم» (کُمینتِرن، یا انترناسیونال سوم) ریخته شده‌بود. شوروی جبهه‌ی انقلابات غرب را با ارسال ارتش سرخ به لهستان کلید زده‌بود و از طرفی دیگر برای آغاز این امر در شرق، چشم به ایران دوخته‌بود. این مسئله در تلگراف ارسالیِ «میرزا کوچک‌خان»، به «ولادیمیر لنین» به چشم می‌آید که در آن «میرزا کوچک‌خان» اعلام کرد: «به‌زودی تمام دنیا با یگانه نظام ایده‌آل انترناسیونال سوم اداره خواهد شد» که مراد از آن، شکل‌گیریِ انقلابات جهانی از طریق احزاب کمونیست سرتاسر جهان با کمک نیروهای ارتش سرخ بود. «میرزا کوچک‌خان» بیش از هر چیزی یک فرد مورد وثوق جامعه بود؛ نه تئوری‌پرداز بود و نه استراتژیست، اما میانجی‌گری زبردست بود که می‌توانست میان گروه‌های مختلف، ائتلاف و همبستگی‌های موقت ایجاد کند.

جنبش، پیش از حضور بلشویک‌ها در حال مرگ بود، اما اکنون به حالی دیگر درآمده‌بود؛ «میرزا کوچک‌خان جنگلی» اکنون در مرکز جمهوریِ گیلان قرار داشت، اما دیگر تواناییِ میانجی‌گریِ پیشین را نداشت؛ چرا که چپ‌های غوغاسالار با کمک پدرخوانده‌های روس، دست‌ِبالا را داشتند. مفاد قرارداد یکی‌یکی در حال نقض‌شدن بود. جناح چپ و به‌خصوص حزب عدالت، آزادانه مرام اشتراکی را تبلیغ می‌کرد و به ستیز با دین و مذهب روی آورده‌بود. علاوه بر این، جناح چپ خواستار اصلاحات ارضی به نفع خلق بود؛ مسئله‌ای که «میرزا کوچک خان» از ابتدا با آن سرِ عناد داشت، اما اکنون جناح چپ به دنبال ایجاد آن بود. سپس در تیرماه ۱۲۹۹خ، با حضور «آوتیس میکائیلیان»، پازل بلشویک‌ها برای کمونیستی‌سازیِ ایران تکمیل شد؛ وی آمده‌بود تا برنامه‌ی بین‌الملل سوم را با کمک «احسان‌الله‌خان دوستدار» به اجرا بگذارد. در اردیبهشت‌ماه و خردادماه ۱۲۹۹خ، در کنگره‌های منطقه‌ایِ بلشویک‌ها، بحث در خصوص ایران بسیار گرم بود.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  آلبوم تصاویر؛ عجیب از اختراعات جهان و تاریخ بشر! بخش دوم
میرزا کوچک خان جنگلی، ولادیمیر لنین، آوتیس میکائیلیان
از راست: ولادیمیر لنین – آوتیس میکائیلیان

«آوتیس میکائیلیان» به دنبال پیاده‌سازیِ اصول لنینی برای دست‌یابی به انقلاب کمونیستی بود، اما «حیدرخان عمواوغلی» با توسل به پیشاسرمایه‌داری‌بودن ایران و همچنین قدرت مذهب در این جامعه، دست‌یابی به انقلاب با شیوه‌ی «ولادیمیر لنین» را غیر ممکن می‌دانست. این کنگره‌ها در نهایت نظریات «میکائیلیان» را تصویب نمود. تئوریِ «میکائیلیان» به اجمال بر چهار پایه استوار بود: انقلاب ایران بایستی با رهبریِ حزب کمونیست صورت بگیرد، انقلاب بایستی با رهبریِ حزب کمونیست به‌طور میانبر از فئودالیسم به کمونیسم برسد، انقلاب ارضی بایستی بدون توجه به پیامدهای آن به فوریت انجام شود و در نهایت، تمام اقدامات انقلاب ایران بایستی در راستای فرامین لنینی صورت پذیرد. این موارد با حضور «میکائیلیان» در ایران و برگزاریِ نخستین کنگره‌ی حزب عدالت، موبه‌مو به فاز اجرایی درآمد. حزب عدالت خود را به حزب کمونیست ایران تغییر نام داد و در این حزب تصمیم گرفته‌شد که «میرزا کوچک خان» را از جمهوری کنار بگذارد.

تصمیم فوق در نهم تیرماه اعلام و «میرزا کوچک‌خان جنگلی» نیز به نشانه‌ی اعتراض به فومن رفت. کمیته‌ی انقلابی، مالکیت عمومی اعلام کرد و تلاش‌هایی برای انجام فرامین لنینی صورت داد؛ مِن‌جمله: اصلاحات ارضی، پرداخت اجاره‌بهای منازل به خزانه‌ی دولت، جاروکشیِ خیابان‌ها توسط اشراف، غارت منازل اعیان برای ازبین‌رفتن آثار سرمایه‌داری و جشن‌گرفتن زادروز «ولادیمیر لنین»! این اعمال بیش از آن‌که رنگ موفقیت به خود ببینند، بیشتر مسبب گرایش مردم، به‌ویژه روحانیون و تجار به سمت انگلیس و دولت شاهنشاهی شد. وصف اوضاع گیلان تحت حاکمیت سرخ در نامه‌های «میرزا کوچک خان» آمده‌است: «اکنون سه‌ماه‌و‌نیم است که زمام انقلاب در دست شماهاست. گیلان وسیع و پُرنعمت به‌صورتی درآمده که از تهیه‌ی معاشش عاجز است… هزاران نفر از ترس غارت و کشته‌شدن و ننگ ناموس در جاده‌های قزوین و جنگل‌های گیلان آواره‌اند.» مع‌الوصف، چپ‌های ایرانی در آستانه‌ی اولین شکست خود بودند.

میرزا کوچک خان جنگلی، حیدرخان عمواوغلی
از راست: حیدرخان عمواوغلی – میرزا کوچک‌خان جنگلی
«حیدرخان عمواوغلی» و پایان جمهوری

با نمایان‌شدن افق‌های شکست نظریات «آوتیس میکائیلیان» در گیلان، کنگره‌ی منطقه‌ای شهریورماه در باکو، گرایش به سمت نظریات «حیدرخان عمواوغلی» پیدا کرد. «حیدرخان» با تکیه بر اقتصاد پیشاسرمایه‌داری در ایران، چنین نظر داشت که با توجه به نقش روحانیون و مذهب در این جامعه و همچنین چنبره‌ی فئودال‌ها بر دولت در ایران، بیشتر از آن‌که به‌سوی انقلاب کمونیستی در حرکت باشد، در حال گام‌برداشتن به سمت انقلاب ملی‌ست. نظرات متعادل‌تر «حیدرخان» و توجه وی به نیروهای مترقیِ جامعه‌ی ایرانی که سبب اتحاد آنان برای انقلاب می‌شد، موجب شد که در مهرماه ۱۲۹۹خ، وی به‌عنوان دبیر حزب کمونیست ایران انتخاب شود؛ این انتخاب هر چند سبب شد که آشتی دوباره به حاکمیت جمهوری بازگردد، اما جمهوری این‌بار توخالی‌تر از گذشته بود. نقش روس‌ها در جمهوریِ دوم گیلان که در مردادماه ۱۳۰۰خ تشکیل شده‌بود، کم‌رنگ‌تر از گذشته بود و بازگشت «میرزا کوچک خان» به قدرت نیز بی‌تکلیفی را بر جمهوری استوار کرد.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  نوال سعداوی؛ نقش نویسندگان و تأثیر قلم‌شان در یک انقلاب چیست؟
میرزا کوچک خان جنگلی، پرچم جمهوری سوسیالیستیِ ایران
پرچم جمهوری سوسیالیستیِ ایران، به سبک دیگر پرچم‌های کشورهای چپ‌گرا سرخ‌رنگ بود و بر گوشه‌ی آن واژه‌ی «کاوه» نقش داشت.

جمهوری دیگر نه سرخ بود و نه آن‌که دیگر داعیه‌ی ایران‌دوستی داشت؛ مولود تناقضی بزرگ بود که هرگز نتوانست به شکلی پایدار دست پیدا کند. از طرف دیگر شوروی متنبه شده‌بود که صرفاً بایستی به استقرار سوسیالیسم در مرزهای خود راضی باشد و ایده‌ی انقلاب جهانی چندان موفقیتی به بار نخواهد آورد. آنان به دنبال برآمدن سرمایه‌داری در ایران بودند که پس از آن، جامعه‌ی ایرانی به سمت انقلاب کمونیستی حرکت کند. این کشور با دو عهدنامه با دولتین ایران و بریتانیا، مواضع خود را با دو کشور درگیر در گیلان تقویت کرد و بدین صورت دست از حمایت جنبش برداشت. شوروی سود خود را از ماجرای گیلان کرده و اکنون به دنبال خروج از این مهلکه بود. در طرف دیگر نیز پس از تهدیدهای «احسان‌الله‌خان دوستدار» در اواخر سال ۱۲۹۹خ مبنی بر تصرف تهران، اکنون «رضاخانِ» در قدرت، به دنبال برچیدن بساط آنان بود و در نهایت هم در مهرماه ۱۳۰۰خ، «رضاخان» مرگ جمهوریِ شورویِ گیلان را رقم زد.

میرزا کوچک خان جنگلی، رضاشاه
عکس کم‌تر دیده‌شده از رضاخان سردار سپه که در مهرماه سال ۱۳۰۰خ با قوایش به گیلان آمد و پس از جنگ با قوای نهضت جنگل، شهر رشت را در ۲۲ مهرماه همان سال تصرف کرد.

جان کلام آن‌که جمهوریِ شورویِ گیلان، نتیجه‌ی اعتماد «میرزا کوچک‌خان جنگلی» به بلشویک‌های قفقازی بود؛ «میرزا کوچک خان» زاهدتر از آن بود که بتواند این جنبش را به سرانجامی برساند و بلشویک‌های جوان، به دنبال تحقق‌بخشیدن به ایده‌های «ولادیمیر لنین» در سرزمینی دیگر بودند. بلشویک‌های قفقازی در گام نخست و بدون درکی از ساختار جامعه‌ی ایرانی، به شکلی همه‌جانبه به دنبال برپاییِ جامعه‌ی کمونیستی در آن بودند که پس از سه‌ماه، شکست را به چشم خود دیدند و پس از آن، با آن‌که مشی معتدل‌تری اتخاذ کردند، عدم پشتیبانیِ پدرخوانده‌ی روس و ظهور «رضاخان»، عمر جمهوری‌ِ سرخ را در ایران، بسیار کوتاه ساخت.

میرزا کوچک خان جنگلی، رضاشاه
رضاخان در سال ۱۳۰۳خ

تصحیح و تکمیل؛ قجرتایم
نگارش و گردآوری؛ روزنامه‌ی سازندگی، علیرضا میردیده

اگر به «تاریخ» علاقه‌مند هستید؛ پیشنهاد می‌کنیم حتما در اینستاگرام خود به خانواده‌ی بزرگ ۳۴۰,۰۰۰ نفری «قجرتایم» بپیوندید! صفحه‌ی اینستاگرام ما به صورت «روزمره»، بروزرسانی می‌شود؛ پس همین حالا افتخار بدهید و در اینستاگرام خود شناسه‌ی «QajarTime» را جستجو و فالو کنید.

4/5 - (4 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *