در این مطلب میخوانید:
مقدمهای بر نفوذ ساواک در فوتبال
سه سال پس از کودتای ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲خ، سازمان اطلاعات و امنیت کشور در اسفندماه ۱۳۳۵خ با تصویب مجلس شورای ملی بهعنوان یکی از زیرمجموعههای نخستوزیری، توسط سپهبد «تیمور بختیار» تأسیس شد. تا پیش از تأسیس ساواک، شهربانی و بهطور مشخص، ادارهی اطلاعات شهربانی، مسئولیت برقراریِ امنیت کشور را بر عهده داشت. تاریخ معاصر ایران، مشحون از کدربودگیها و ابهامات است و این موارد، خاصه در مورد سلسلهی پهلوی، به واسطهی نزدیکی به زمان حال ما، فزونتر است یا حداقل بیشتر به چشم میآید. یکی از این نقاط مبهم و در میدان منازعه، سرویس جاسوسی و امنیت رژیم پهلوی، ساواک است و اینبار مسئلهی دخالت آن در فوتبال و استخدام پارهای از بازیکنان، مطرح شدهاست. این نوشتار به دنبال آن است که بهطور مجمل، نسبت میان فوتبال و ساواک را مورد کنکاش قرار دهد.
نبش قبر
بهانهی بازخوانیِ اتهامات و نسبت پیشکسوتان فوتبال با ساواک یا دستهجات سیاسیِ سابق، برنامهی نوروز فوتبالیِ شبکهی ورزش بود که در محتواهای تولیدیِ خویش، در مورد تاریخچهی دو باشگاه استقلال و پرسپولیس، به عمد یا سهو، نقش تیمسار «پرویز خسروانی»، مؤسس باشگاه تاج در تاریخ این باشگاه را کمرنگ جلوه داده و از قضا، بهویژه تلاشهای او در راستای ضربهزدن به رقیب، از طریق مناسبات قدرت را برجسته ساختهبود. این مسئله اعتراض بازیکنان سابق و هواداران استقلال را برانگیخت. در این بین «حسن روشن» در صحبتهایی به این مسئله پرداخت که پارهای از بازیکنان پرسپولیس، در استخدام ادارهی ساواک بودهاند: «چندنفر از بازیکنان پرسپولیس هم کارمند ساواک بودهاند! بله؛ کارمند ساواک بودند. البته شکنجهگر نبودند، بلکه کارمند بودهاند.» در ادامهی سخنان «حسن روشن»، دیگر پیشکسوت استقلال «علی جباری» سخنان «روشن» را تأیید و بیان کرد: «تعدادی از بازیکنان پرسپولیس کارمند ساواک بودند و دقیقاً این مسئله را میدانیم. برخی از این افراد به رحمت خدا رفتهاند… اگر لازم باشد، اسم بازیکنان ساواکیِ پرسپولیس را فاش میکنم و به مردم میگویم آنها چه کسانی بودهاند.»
سپس نوبت به پسر «همایون بهزادی»، «علی بهزادی» رسید که در این بین از پدر در برابر سخنان «روشن» و «جباری» دفاع کند. «بهزادی» پس از انقلاب همواره سایهی اتهام ساواکیبودن بر سر وی سنگینی میکرد و فرزندش تصریح کرد: «پدر من یک کارمند سادهی ادارهی هشتم جاسوسی بود که در سن ۱۷ سالگی او را استخدام کردند… من هم میتوانم با سند و مدرک ثابت کنم پنج/شش نفر از بازیکنان استقلال هم تودهای و هم چریک فدایی بودند و اسامیِ آنان را اعلام کنم.» در این بین «هادی غفاری» در مصاحبهای با «خبرآنلاین»، نقبی به این کَلکَلهای فوتبالی میزند و پروندهی قدیمیِ «شکنجهگر فوتبالیست» را دوباره مفتوح میسازد: «ساواکیهای فوتبالیست بزرگ که متأسفانه بعد از انقلاب به آنان بها دادهشد، ساواکی بودند. میدانم؛ کارمند ساواک بودند، در شکنجهگاه حضور داشتند و فوتبالیست هم بودند… مُرد رفت.» اما ماجرا از چه قرار است؟ تا چه حد میتوان از دخالت ساواک در ورزش و فوتبال سخن گفت و آبشخور این قبیل اتهامات چیست؟
پا در کفش ورزش
درآمیختگیِ ورزش و سیاست، پدیدهایست که پیش از تولد ساواک در دههی ۳۰خ رخ دادهبود. با تشکیل حزب توده و اقبال مردمی به آن، یکی از حوزههایی که به اشغال حزب درآمد، عرصهی ورزش و بهطور خاص فوتبال بود. چهرههایی شناس برای عامهی مردم و مستغرق در سنت مردمداریِ پهلوانی و همچنین برخاستگی از قشر کمبرخوردار جامعه، میتوانست عایدههای گوناگونی برای حزب داشتهباشد. از جمله سمپاتهای حزب در ورزش، میتوان به «امیر حمیدی»، «عطاالله بهمنش» و «حسین فکری» نام برد. نفوذ حزب در فوتبال نیز قابل توجه بود؛ برای نمونه، «ناصر فخرآرایی» بازیکن تیم راهآهن، عامل ترور «محمدرضاشاه پهلوی» در سال ۱۳۲۵خ بود، اما پس از کودتای ۲۸ مردادماه و سپس تأسیس ساواک، تلاشها برای ایجاد جَو پلیسی و خفقان در حوزههای مختلف جامعه آغاز شد. این مسئله در خصوص عالم ورزش، با توجه به حجم طرفداران آن، متفاوت و سختتر از سایر حوزهها بود. در دههی ۳۰ و ۴۰خ، محبوبیت ورزشکاران سیاسی نظیر «غلامرضا تختی» که از طرفداران جبههی ملی و نزدیک به روشنفکران مبارز وقت بود، برای ساواک بسیار دشوار مینمود.
چنین محبوبیتی عام و فراگیر و چالشهای ناشی از آن، ساواک را به فکر اعمال محدودیتهای شدید در راستای کاهش محبوبیت و یا حتی، بنا به احتمالات، قتل «تختی» انداخت. اتفاقی که از قضا در هتل آتلانتیک، هتل تحت ادارهی ساواک رخ داد و پیش از این، اقدامات ساواک در مورد عدم ورود به ورزشگاهها و عدم شرکت در مسابقات، میتواند به قوت این فرضیه کمک کند، اما «تختی» تنها نمونهی این مسائل نبود؛ در اواخر دههی ۴۰خ و با حادثشدن واقعهی سیاهکَل، موج جدیدی از چپگرایی و منش چریکی در میان جوانان شکل گرفت. «پرویز قلیچخانی» مهاجم سرشناس تیم پرسپولیس و تیمملی، در بهمنماه ۵۰خ، به دلیل فعالیت سیاسی و مطالعهی کتب ممنوعهی مارکسیستی، دستگیر و بعدها با اعترافی تلویزیونی اعلام پشیمانی کرد. اینگونه حوزهی ورزش بهعنوان یکی از ملتهبترین حوزههای اجتماعی، نیاز به دقت بیشتر از سوی ساواک داشت و تجربهی «غلامرضا تختی» نشان داد که بایستی از محبوبیت بیش از حد چهرههای ورزشی و سیاسی جلوگیری کرد. این مسئله میتواند سبب نفوذ ساواک در ورزش، مانند سایر اصناف باشد.
مظنون دیروز، تشخیص امروز
تا به امروز، تنها در خصوص یکنفر، مسئلهی استخدام در ساواک مشخص شدهاست و آنهم مرحوم «همایون بهزادی» است؛ اگرچه تکذیب و تأیید بسیاری در این زمینه وجود دارد، اما گفتههای خودِ «بهزادی» و فرزندش، مسئلهی همکاری با ساواک را روشن میسازد، اما کموکِیف آن مبهم است. مرحوم «بهزادی» در آخرین مصاحبهی خود، مسئلهی همکاری با ساواک را ریشه در تصمیم دولت برای اعطای حقوق به بازیکنان تیمملی معرفی میکند، اما فرزندش آنطور که پیشتر در متن آمده، استخدام پدر را از ۱۷ سالگی و در ادارهی هشتم جاسوسی خواندهبود. روایتی دیگر از علت استخدام در دست است که گویی ابهام را کنار میزند. «محمدرضا تهرانی» در گفتوگویی با «تسنیم» علت این استخدام را چنین بیان میکند:«…رژیم به این فکر افتاد که دیگر تختیِ دوم به وجود نیاید. بررسی کردند و دیدند که در بین ورزشکاران همایون بهزادی معروف است… رژیم گفت که باید بیاییم و او را در خودمان بیاوریم… آنطور که خودش میگفت، ماهبهماه میرفت ساواک دفتر را امضاء میکرد و حقوق را میگرفت.»
این مسئلهی همکاری با ساواک و استفاده از اطلاعات آن، در جایی نمود پیدا میکند. در سال ۱۳۵۴خ، «بهزادی» بعد از «آلن راجرز»، مربیِ پرسپولیس میشود و در اردیبهشتماه آنسال، در دیدار با تاج، بازی را واگذار میکند و در انتهای بازی بیان میکند که چند بازیکن استقلال، مواد مخدر استعمال کرده و مدارک آن در کلانتریِ یوسفآباد موجود است. بنابراین او خواستار تستگیری از بازیکنان تاج میشود که با دخالت «کامبیز آتابای» رئیس فدراسیون و «علی عبده» مالک پرسپولیس، قضیه منتفی میشود. ماجرای جالب در این بین، دسترسیِ «بهزادی» به چنین اطلاعات و مدارکیست که به تقویت فرضیهی همکاریِ وی با ساواک میانجامد.
چهکسی ساواکی بود؟
اما میتوان ریشهی این منازعات را به ماههای اولیهی پیش و پس از انقلاب رساند. در دیماه ۱۳۵۷خ و هنگامی که صدای شکستهشدن استخوانهای رژیم به گوش میرسید، اتهام ساواکیبودن بر گردهی همه بود و بایستی همگان میکوشیدند و تبراییِ خویش از این اتهام را اثبات میکردند. از جمله این افراد، ورزشکاران و خاصه فوتبالیستها بودند. دیدگاه چپ حاکم بر آنزمان، فوتبال را افیون تودهها میدانست و نمود آن در مطبوعات بارز است. «آیندگان» مطلبی با این تیتر منتشر کردهبود: «ملتی را با شعار ششتاییها، سهتاییها، لُنگیها سرگرم میکردند و قهرمانان بهصورت عروسکهای خیمهشببازی، به بازی گرفته میشدند.» همچنین در مقالهی «نصیری رئیس سابق ساواک، ساواکی نبود» نوشت: «نام جماعتی از ورزشکاران و عمله مطرب آمده… برادران و خواهران مبارز را شکنجه میدادند، نه برای پول و ویسکی… بلکه این کار برایشان نوعی سرگرمی و تفریح بود.»
اما رفتهرفته موج اثبات عدم وابستگی بهراه افتاد. «ناصر حجازی» و «حبیب روشنزاده» در بیانیهای ارتباط خود با ساواک را نفی کردند. خبرنامهی جبههی ملی در روز ۱۸ دیماه نوشت: «بیگمان ناصر حجازی دروازهبان تیمملیِ ایران با آن چهرهی صمیمی را این تهمتها سخت گران آمده و او را رنجه داشتهاست.» سپس «علی پروین» نیز با اماننامهی «آیتالله طالقانی» که در آن «چنین اتهامی را شایسته»ی وی نمیدانسته، رفع اتهام شد. در همین اثنا، «آیندگان» نوشت :«زمزمه در شهر بسیار بود که بسیاری پاطلاییها و سرطلاییها در جیب خود کارت ویژه داشتند و با ادارههای خفیه در تماس بودند.» منظور از سرطلایی، «بهزادی» بود. وی پس از انقلاب با شناساییِ «ابراهیم بادپا» بوکسور تیمملی دستگیر میشود، اما بدون اثبات اتهام شکنجهگری، پس از پنجماه آزاد میگردد.
همچنین پدر «حسن روشن» در اوایل دیماه در مصاحبهای اعلام کرد که فرزندش «ساواکی» نیست. «روشن» حتی پس از انقلاب نیز درگیر این اتهام بود و با معرفیِ خود به کمیتهی سعدآباد بیان کرد: «حاضرم در هر دادگاهی حاضر شوم تا اگر کوچکترین مدرکی دربارهی همکاریِ من با ساواک باشد، پای جوخهی اعدام به سزای اعمالم برسم.» اندکی بعد، «آیندگان» نوشت: «قهرمانان جرئت خارجشدن از خانه را ندارند، وحشت در خانهشان بیداد میکند. بهلجنکشیدن قهرمانان ملی، مذبوحانهترین تلاش نوکران استعمار است.» جان کلام آنکه میتوان از دخالت و یا همکاریِ مابین ورزشکاران و ساواک در گذشته سخن گفت و شاید مدارک متقنی در این زمینه وجود داشتهباشد، اما رویکرد فعلی که همچون گذشته، به دنبال اتهامزنی و فرافکنیست، کمکی به تاریخ و روایتی صاف از گذشته نمیکند.
تصحیح و تکمیل؛ قجرتایم
نگارش و گردآوری؛ روزنامهی سازندگی، علیرضا میردیده