«ارباب کیخسرو» در هفتم تیرماه ۱۲۵۴ در یک خانوادهی زرتشتی در شهر کرمان زاده شد. پدرش «شاهرخ زرتشتی» وقتی او نوزاد بود درگذشت. اجدادش در شغل تجارت و منجمی دربارهای زند و قاجار فعالیت داشتند. پس از مرگ پدر، مادرش به بافندگی روی آورد و مخارج او و برادرش را از همین راه تأمین کرد. در کودکی به کارگری پرداخت و همزمان در مکتبخانهی زرتشتیان کرمان، مختصر سوادی تحصیل کرد. در ۱۲ سالگی به تهران رفت. در تهران در مدرسهی شبانهروزیِ آمریکاییها مشغول به تحصیل شد و همزمان در بیمارستان آمریکاییها کار میکرد.
«کیخسرو» در خاطرات خود آوردهاست:
در مدرسهی آمریکاییها دانشآموزان روزهای یکشنبه به کلیسا سپرده میشدند و کشیش، اصول دین مسیحی را برای آنها تدریس میکرد. یکروز تعدادی از روحانیان مسلمان برای دیدن «عشای ربانی» به مدرسه میروند. در بین مراسم، شخصی بهنام «شیخ یحیی» حضور داشت و پس از مراسم، پسری بهنام «کیخسرو» را میبیند که در فکر فرو رفته، از دین او میپرسد. «کیخسرو» میگوید: «زرتشتیست، ولی از دین زرتشتی چیزی نمیداند، اما از دین مسیحی چیزهای زیادی یاد گرفتهاست.» «شیخ» میگوید: «بهتر است تو بروی و دین خودت را که اولین دین یکتاپرستی در دنیاست، مطالعه کنی.» «شیخ» به «کیخسرو» میگوید: «دین زرتشتی اصول خود را با سه دستور ساده و کاملِ «اندیشهی نیک، گفتار نیک، کردار نیک» به جهانیان اعلام داشته و اغلب آموزشهای دینهای دیگر مثل کلیمی و مسیحی از دین زرتشتی گرفته شدهاست.» «شیخ یحیی» میگوید: «او مسلمان است، ولی چون مطالعات دینی دارد، میتواند اصول دین زرتشتی را برای او بگوید و مدتی برای او و چند دانشآموز دیگر اصول دین زرتشتی را بیان میکند.»
در ۱۶ سالگی با پسانداز خود سفری یکساله به هندوستان داشت و در دارالفنون بمبئی به تحصیل ادامه داد. در ۲۱ سالگی از طرف انجمن خیریهی پارسیان بمبئی به مدیریت مدرسهی زرتشتیان کرمان رسید و به کرمان بازگشت و به فعالیتهای فرهنگی و اجتماعیِ زرتشتیان مشغول شد. از جمله این فعالیتها تأسیس سه مدرسهی دخترانه، دو مدرسهی پسرانه و یک دبیرستان بهنام دبیرستان ملیِ زرتشتیان بود. زمین این مدارس در محلههای فرموتن و محلهی شهر به وسیلهی «ارباب جمشید جمشیدیان» اهدا شد و به همین سبب به مدارس جمشیدیه معروف گشت. در واقع «ارباب کیخسرو» به مسائل فرهنگیِ جامعه توجه زیادی داشت. همچنین وی دو کتاب بهنامهای «آیین مزدیسنی» (به فارسیسره) و «فروغ مزدیسنی» نوشت. این کتابها از اولین کتابهایی هستند که به فارسی بهطور علمی، اندیشههای زرتشت را تفسیر و بیان میکنند. در همین سالها زبانهای انگلیسی، روسی و عربی را آموخت و قرآن و ترجمهی آن را هم فراگرفت.
در سال ۱۲۸۳ از راه خراسان به بندر ادسا در روسیه رفت، ولی به علت همزمانی با جنگ روسیه و ژاپن، پس از مدتی به ایران بازگشت. در ۳۰ سالگی برای دومینبار به تهران مهاجرت کرد و در یک صرافی مشغول به کار شد. باز در ۳۰ سالگی بود که در جنبش مشروطه شرکت داشت و از جمله مشروطهخواهان بود. در سال ۱۲۹۵ رئیس ادارهی تلفن شد. در این سِمَت، او برای نخستینبار شرکت زیمنس آلمان را بهعنوان فروشندهی تجهیزات تلفن کشور انتخاب نمود و با آن قرارداد بست. او بعدها مدتی مدیر بنگاه راه آهن دولتیِ ایران شد. در زمان قرارداد ۱۹۱۹م «ارباب کیخسرو» در آمریکا بود و رهبریِ مخالفان قرارداد در خارج از کشور را در استکهلم و ایالات متحده بر عهده داشت. در اواخر دورهی «احمدشاه قاجار» در مقطعی انگلیسیها پرداخت درآمدهای نفتی به دولت ایران را مشروط به «تشکیل کمسیون مالی» نمودند تا اختیار مالی ایران را بهدست بگیرند. به همین دلیل گندم نایاب شدهبود و هزاران ایرانی در قحطیِ بزرگ ایران (۱۲۹۸-۱۲۹۶) تلف شدند. «ارباب کیخسرو» مأمور خرید گندم برای تولید نان نانواییها گردید. در این هنگام محتکرین پایتخت قیمت گندم را بالا بردهبودند. انبارهای حکومتی که متعلق به «احمدشاه» بود، مملو از گندم بود، ولی «احمدشاه» حاضر نبود که گندم را به قیمتی کمتر از محتکرین تهران بفروشد! «ارباب کیخسرو» با شاه ملاقات کرد و سوگند پادشاهیِ وی را به یادش آورد و تلاش کرد تا او را به قیمتی کمتر راضی کند. شاه راضی نشد و «شاهرخ» به ناچار گندم را به قیمت سایر محتکران از «احمدشاه» خرید و میان نانوایان توزیع کرد.
«ارباب کیخسرو» از مجلس دوم شورای ملی؛ یعنی در سال ۱۲۸۸ تا پایان عمر در ۱۰ دوره، نمایندهی زرتشتیان بود. وی در خاطراتش مینویسد:
«حرفهی من بعد از مدرسهرفتن، مدیریت مدرسه و معلمی بوده و بعد در تجارتخانهی «ارباب جمشید» سِمَت دبیری و سردبیری و سپس نمایندگیِ مجلس و شرکت تلفن را داشتم. در زندگانیِ خود، عشق و علاقه به تجارت هیچ نداشتم. مِیل مفرط من اولاً در خدمت معارف و تأسیس مدارس، ثانیاً سیاست و انجام خدمات عمومی، ترتیب کار اداری و از حیث شغل نیز عمل فلاحت را بر هر چیز دیگر رجحان میدادهام؛ چنانکه در قسمت فیروزبهرام (منظور دِه فیروزبهرام است) و سعیدآباد و هاشمآباد که بدبختانه برای خودم نماند، طوری به آبادانی پرداختم که ضربالمثل شدهاست…»
در سال ۱۳۰۴ برای خرید لوازم چاپ برای راهاندازیِ چاپخانهی مجلس به آلمان سفر کرد و چاپخانهی مجلس را راهاندازی کرد. «کیخسرو شاهرخ» شخصیت تاریخیِ برجستهی زرتشتیِ ایرانی بود. او به درستکاری شهرت داشت و به همین دلیل نمایندگان مجلس در همهی دورهها، کارپردازیِ مجلس و ریاست ادارهی مباشرت و ملزومات مجلس را بر عهدهی او گذاشتهبودند. به گفتهی «مهدی بامداد»، صداقت و درستیِ او (که نمایندهی جامعهی زرتشتیان بود) چنان بود که روحانیِ شیعه «سیدحسن مدرس» در یکی از جلسات مجلس پشت تریبون گفت: «در مجلس ما فقط یکنفر مسلمان پیدا میشود، که آنهم ارباب کیخسرو شاهرخ است.» وی بهراستی از عهدهی همهی کارهایی که مورد علاقهاش بوده، به خوبی برمیآید و قدرت و تواناییِ او در مدیریت و بهسرانجامرساندن کارها شگفتانگیز است. در پایان دورهی قاجار و آغاز دورهی «رضاشاه»، در هر جایی که کار لَنگ میشد و کسی از عهدهی مدیریت قاطع و پیشبریِ کار برنمیآمد، کار را به او میسپردند و کار به درستی و پاکیزگی تمام میشد. در بسیاری از این خدمات، «ارباب» نهتنها وجه و دیناری دریافت نمیکرد، بلکه متضرر هم میشد. چنانچه در خاطراتش مینویسد: «اعلیحضرت در تاریخ نهم آذرماه ۱۳۰۹ مرا احضار و امر فرمودند که ریاست نظارت راهآهن را بر عهده داشتهباشم و بعد مأموریت عقد قرارداد تجارتی با سوئد را دادند. در این ۱۵ ماه، دیناری بهعنوان حقوق یا مدد معاش نگرفتم و حتی قریب ۶-۷ هزار تومان متضرر شدم…»
سرانجام در شب ۱۱ تیرماه ۱۳۱۹ که «ارباب» در یک جشن عروسی شرکت داشتهاست، «عباس مسعودی» (مؤسس روزنامهی اطلاعات) او را صدا میکند و میگوید که در بیرون کسانی با او کار دارند (با دکتر «بوذرجمهر مهر»، آخرین نمایندهی زرتشتیان در مجلس شورای ملی و فرزند «مهربان مهر» بودهاست. «مهربان مهر» نیز سالها کارگزار و حسابدار مجلس بوده و زیر نظر «ارباب کیخسرو» در مجلس کار میکرده و با «ارباب» همسایه بودهاست؛ بهطوری که وقتی از «ارباب» تا دیروقت شب خبری نمیشود، همسر «ارباب»، اول به «مهربان مهر» تلفن میزند و از او مکان «ارباب» را جویا میشود و او شرح را میگوید)، «ارباب» پس از خارجشدن از مراسم دیگر برنمیگردد و گویا با آمپول هوای پزشک «احمد احمدی» کشته میشود و جسدش را صبح روز بعد در نزدیکیِ خانهاش در خیابان کاخ پیدا میکنند و چگونگیِ قتلش سربهمهر میماند، اما چهکسی فرمان قتل او را داد؟! گفته میشود به دلیل حملات پسرش «بهرام شاهرخ» در رادیو برلین و دعوت مردم به قیام علیه دیکتاتوری در دورهی «رضاشاه»، شخص شاه دستور مرگ پدر را صادر کردهاست.
بهعنوان نکتهی پایانی بد نیست بدانید که در یک سند وزارت خارجهی بریتانیا دربارهی «ارباب کیخسرو» آمدهاست: «ارباب کیخسرو بر زرتشتیان ایران ریاست دارد و در کاردانی و درستکاری نامبردار است. او یک مرد ملیِ نامداریست و هرگز تحت تأثیر افسونهای خارجیان قرار نگرفتهاست.» همچنین «مورگان شوستر» درباره او مینویسد:«او کسی بود که هیچوقت از اوقات شبانهروز، از پیشرفت مقاصد و اصلاحات مملکتی کوتاهی نمینمود. در دورهی قریب ششسالهی مجلس با خرابیِ وضع مالیِ کشور، با سیاست و تدبیر غریب، آن دوره را طی نمود. تا دورهی فترت منقضی و باز در مجلس شروع به کار کرد. در جنگ بینالملل اول بود که با خطرات جانی که متوجه مشارالیه بود، از طرف «مستوفیالممالک»، مأمور مذاکره با کمیتهی دفاع ملیِ قم شد.» او تأسیسات فرهنگیِ متعددی در تهران، کرمان و یزد برپا کرد. دبیرستان پسرانهی فیروزبهرام، دبیرستان دخترانهی انوشیروان، مدارس جمشید جم، ایرج و گیو و تأسیس گورستان زرتشتیان تهران در قصر فیروزه نیز از یادگارهای اوست. همچنین ساخت آرامگاه فردوسی به وسیلهی او انجام پذیرفت. در واقع او بود که نخستینبار محل دقیق دفن «فردوسی» را کشف کرد. یادش گرامی و راهش پُررهرو باد…
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم