مقدمهای بر آتئیسم یا خداناباوری
«آتئیست» لغتی یونانی و نقطهی مقابل اعتقاد به وجود حداقل یک خداست. اگرچه ریشهی بیخدایی یا خداناوری در سدهی ۱۶م در فرانسه شروع به رشد کرد، اما در مکاتب قدیم هند مانند سامخیا، میماسیا، جینیسم و بودیسم یافت شدهاست. در غرب نیز ریشهی بیخدایی، تا فلسفهی «سقراط» هم پیش رفتهاست. در قرون وسطی افکار بیخدایی کمیاب بود، هر چند که گروههای آتئیست بهصورت مخفی فعالیت داشتند. از طرفی «رنسانس» زمینهبخش گسترش اندیشهی آزاد و پرسشگریِ شکگرایانه شد و افرادی چون «لئوناردو داوینچی» به آزمایشگراییِ افکار برآمدند. «نیکولو ماکیاولی»، «بنوانتور د پریه»، «دپویه» و «فرانسوا رابله» هم از ایندست افراد بودند. در سدهی ۱۷ و ۱۸م انتقاد از مسیحیت رو به افزایش گذاشت و افرادی چون «باروخ اسپینوزا» فیلسوف یهودی، مشیت الهی را رَد کردند و طبیعتگرایی را پیش رو نهادند، اما اولین فرد آشکارا بیخدا «ماتیاس کنوتزنِ» آلمانی بود؛ به دنبال او دو نویسندهی لهستانی و یک کشیش فرانسوی بهنام «ژملیه» بودند.
چگونگیِ رشد اندیشههای بیخدایی
پس از افراد مذکور، «دیوید هیوم» فیلسوف اسکاتلندی بود که «معرفتشناسیِ شکگرا» را بنیان گذاشت. «ایمانوئل کانت» دانش مابعدالطبیعه را زیر سؤال برد و براهین (دلایل) وجود خدا را مورد انتقاد قرار داد، اما باید گفت که انقلاب فرانسه، بیخدایی را از زیر زمینها و سالنها وارد حوزهی عمومی کرد. در سدهی ۱۹م بیخدایی در انقلابات سیاسی و اجتماعی و رشد جنبشهای سوسیالیستی نقش مهمی داشت و فلسفهی بیخدایی تحت تأثیر افراد معروفی مانند «فریدریش نیچه»، «کارل مارکس»، «لودویگ فویرباخ»، «آرتور شوپنهاور» و «اشتینور» در حال گسترش بود. در قرن بیستم میلادی بیخدایی در بسیاری از جوامع پیش رفت و اندیشههای بیخدایی مانند «اگزیستانسیالیسم» (اصالت انسان)، «نیهیلیسم» (پوچگرایی)، «آنارشیسم» (هرجومرجطلبی)، «مارکسیسم» (اصالت عالم ماده)، «فمینیسم» (آزادی و برابریِ زن با مرد) و «سکولاریسم» (جدایی دین از سیاست) را به وجود آورد. در سال ۱۹۶۶م بود که مجلهی تایم نوشت: «آیا خدا مُردهاست؟!» سپس در سال ۱۹۶۷م دولت آلبانیاییِ «انور خوجه» بستن تمام نهادهای دینی را در این کشور اعلام کرد؛ هر چند که در سال ۱۹۹۱م دولت آلبانی بهحال اولش بازگشت.
آتئیست چیست و چه میگوید؟
بعدها وقوع حوادث تروریستی با انگیزهی دینی باعث افزایش ایدههای بیخدایی شد و در نتیجه، منجر به فروش بالای کتابهای افرادی چون «سم هریس»، «دانیل دنت» و «ریچارد داوکینز» در سطح جهانی شد. نکتهی جالب توجه در آمارگیریِ سال ۲۰۱۰م این بود که در سنجشی که بین افراد خداباور و خداناباور انجام گرفت، مشخص شد که افراد بیخدا، اطلاعات دینیِ بیشتری نسبت به معتقدان دین داشتند، اما آتئیست چیست و چه میگوید؟ عقیدهی بنیادین آتئیست مدرن مانند «ریچارد هاوکینز»، «دنیل دنت» و «سم هریس» میگوید که «قرنهاست که بین دین و علم جنگی برقرار است که در این جنگ، دین همیشه شکست خوردهاست.» فیلسوفانی مانند «ایمانوئل کانت»، «رنه دکارت»، «توماس هابز» و «جان لاک» معتقدند که «جهان هستی دارای هدف نیست و تفسیرشان بر یافتههای علمیست.» فیلسوفانی چون «زیگموند فروید» و «لودویگ فویرباخ» نیز معتقدند که «خدا و باورهای دینی، اختراعات انسانی هستند و برای پُرکردن نیازها و خواستههای روانشناختی و احساسی ساخته شدهاند.» همچنین «کارل مارکس» و «فریدریش انگلس» هم میگویند که «اعتقاد به خدا و دین برای کسانیست که قدرت دارند و برای کنترل قشر کارگر از آن استفاده میکنند.»
نظریات مختلف در بیخدایی
بیخدایی اما دو گونه است: نخست بیخداییِ مثبت که میگوید خدایان وجود ندارند، سپس بیخداییِ منفی که میگوید هیچ خدایی وجود ندارد.
۱. عدهای ریشهی بیخدایی را «ندانمگرایی» میدانند؛ یعنی چون نمیتوانند ریشهی مسئلهی وجود خدا را پیدا کنند، منکر آن میشوند. «ریچارد داوکینز» معتقد است که بین ندانمگرا و بیخدا تفاوت وجود دارد.
۲. بیخداییِ نظری: به اینمعنی که خداناباور اثبات وجود خدا را غیرممکن میداند و با براهین و ادلهی صریح بر علیه اثبات وجود خدا میپردازد؛ مانند «برتراند راسل».
۳. از نظر افرادی چون «امانوئل کانت»، خدایان شناختناپذیرند و در نتیجه، به وجودشان نمیتوان پی برد.
۴. شکگرایی: بر اساس ایدههای «دیوید هیوم»، قطعیت دربارهی هر مسئلهی غیرممکن است؛ در نتیجه، بهطور قطع نمیتوان دانست که خدا وجود دارد یا خیر؟ همچنین میگویند عباراتی چون «خدا قادر مطلق است»، کلمهای بیمعناست. «دیوید هیوم» میگوید که «آیا خدا مایل به جلوگیری از بدی است، ولی نمیتواند؟ در اینصورت او قادر مطلق نیست، ولی اگر میتواند جلوی بدی را بگیرد و نمیگیرد، پس خودش مبدأ شر است. اگر نه قادر است و نه مایل است، پس چرا باید او را خدا بنامیم؟»
۵. بیخداییِ منطقی: این استدلال میگوید که مفاهیم شخصوار خدا (مانند مسیحیت) دارای ویژگیِ غیرممکن میباشد و برخی ویژگیها با برخی ویژگیهای دیگرش، ناسازگاری دارد؛ مانند علم لایتناهی، حضور در همهجا، تعالی، غیرفیزیکبودن، عدالت و رحمت. بیخدایانِ «تئودوسی» معتقدند که جهان نمیتواند با ویژگیهایی که به خدا یا خدایان نسبت میدهند سازگار باشد؛ زیرا یک خدای قادر مطلق و خیر اعلی، نمیتواند در جهانی که در آن شر، درد، رنج و ظلم وجود دارد باشد؛ زیرا با مهر الهی سازگاری ندارد.
۶. بیخداییِ عملی: در این نوع اعتقاد طوری زندگی میکنند که انگار خدا وجود ندارد و میگویند که خدایان نه دلیلی برای زندگی ارائه میدهند و نه در زندگیِ روزمره تأثیری دارند. پس علاقهای به موضوعات خدایان ندارند و در بیاطلاعی از مفهوم خدایان هستند.
اثبات، اما و اگر…
تقریباً میتوان که کماکان برای بیخدایی، هیچ مسلک فکری و رفتاریِ واحدی وجود ندارد؛ در نتیجه، بار اثبات نیز بر دوششان نیست. آتئیست یعنی ایمان به اینکه خودت درست میگویی و زندگیِ مادی درست است. «مارتین» میگوید که «آتئیست مانند این است که کسی بدون موی رنگی باشد.» حالاینکه این مقوله آیا منطقی و عقلانیست یا خیر، نیازمند بحثی جداگانه و مفصل میباشد. در پایان جملهای را از «ولتر» بهعنوان تقابل با این اندیشه میآورم که میگوید:
«اگر خدا نبود، باید آن را اختراع میکردیم…»
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
منابع؛
گفتوگوها در باب دین طبیعی، دیوید هیوم
دین برای بیخدایان، آلن دو باتن
مقالات ریچارد هاوکینز به زبان فارسی