«اعتمادالسلطنه»؛ پسر قاتل «امیرکبیر» که بود و چه کرد! + تصاویر

محمدحسن‌خان مقدم مراغه‌ای ملقب به اعتمادالسلطنه در سال ۱۲۲۲ به دنیا آمد. در نُه‌سالگی وارد مدرسه‌ی دارالفنون شد و ۱۲ سال در آن به تحصیل پرداخت و زبان فرانسوی را نیز فرا گرفت. وی ناصرالدین‌شاه را در سه سفر به فرنگ همراهی کرد و یکی از نتایج آن، نگارش روزنامه‌ی خاطراتش بود.
اعتمادالسلطنه
مقدمه‌ای بر آشنایی با «اعتمادالسلطنه»

«محمدحسن‌خان مقدم مراغه‌ای» ملقب به «صنیع‌الدوله» و سپس «اعتمادالسلطنه» فرزند دوم «حاج‌علی‌خان مقدم مراغه‌ای» ملقب به «حاجب‌الدوله»، «ضیاءالملک» و سرانجام «اعتمادالسلطنه» (قاتل یا حامل نامه‌ی قتل امیرکبیر به دستور ناصرالدین شاه قاجار)، در تاریخ ۲۶ شهریورماه ۱۲۲۲ در تهران متولد شد. «اعتمادالسلطنه» در کتاب «مِرآه‌البُلدان» نسب خود را به «چنگیزخان مغول» می‌رساند. «خان‌ملک ساسانی» نیز نیاکان او را از طایفه‌ی کُرد «مقدم» دانسته که سکونت‌گاه اصلی‌شان مراغه، زنجان و سرحدات ترکیه‌ی کنونی بوده و از زمان صفویان در جنگ‌ها پیشرو لشکر، و رؤسایش مصدر خدمات بزرگ شده‌اند. او از طرف مادر که دختر «رضاقلی‌خان» از نوادگان «مصطفی‌خان قاجار» برادر «آقا/آغامحمدخان قاجار» بوده، نسب به شاهان قاجار می‌برد. «محمدحسن‌خان» در سن هفت‌سالگی فراش‌باشیِ «محمود میرزا» نخستین ولیعهد «ناصرالدین‌شاه» شد؛ چنان‌که پدرش نیز فراشباشیِ خودِ «ناصرالدین‌شاه» را داشت.

اعتمادالسلطنه
از راست: حاج‌علی‌خان مقدم مراغه‌ای – رضاقلی‌خان
دوران تحصیلی، علمی و فرهنگی «اعتمادالسلطنه»

او در سن نُه‌سالگی هم‌زمان با افتتاح اولین دوره‌ی دارالفنون وارد این مدرسه شد و به تحصیلات زبان فرانسه و علم پیاده‌نظام پرداخت؛ بنا به گفته‌ی خودش، دوران تحصیلاتش در دارالفنون ۱۲ سال به‌طول انجامید و در همان‌سال به منصب گروهبانی رسید. وی در امتحانات دارالفنون به چهار قطعه‌ی نشان سرافراز شد و جزو ملتزمین دربار «محمدقاسم میرزا» سومین ولیعهد «ناصرالدین‌شاه» قرار گرفت و پس از مرگ «محمدقاسم میرزا»، او در خدمت «میرزا محمدخان سپهسالار» درآمد. هم‌زمان با حکمرانیِ پدرش در خوزستان و لرستان، او هم سرهنگ شد و سپس نایب حکومت در خوزستان و شوشتر شد، ولی با شورش اهالی علیه پدرش، به تهران بازگشت. سپس «محمدحسن‌خان» نیز معاونت پدر در وزارت عدلیه شد، اما فرماندهیِ فوج مراغه را به دلیل سفر به اروپا از دست داد. او همراه «حسن‌علی‌خان امیرنظام گروسی» به‌عنوان وابسته‌ی نظامیِ سفارت ایران، روانه‌ی پاریس شد و بعد نیابت دوم (دبیری) سفارت ایران در پاریس را به دست آورد. پس از این، جزو اعضای مجلس شورای دولتی گردید و سپس وزارت انطباعات و دارالترجمه‌ی دولتی به او سپرده‌شد و «ناصرالدین‌شاه» به او که در حقیقت ریاست کل تبلیغات و انتشارات دربار ناصری را بر عهده داشت، طیِ دستخطى لقب «اعتمادالسلطنه» را داد.

«اعتمادالسلطنه» در سفرهای شاه به فرنگ، ملتزم رکاب بوده و منصب «ایشک آقاسی‌باشی‌گری» را به عهده داشته‌است. «محمدحسن‌خان» سه‌سال‌و‌نیم در فرانسه اقامت داشت و در سفارت ایران در پاریس مشغول خدمت بود و یکی از نتایج مهم این اقامت در پاریس، تهیه‌ی ساختار و مدل وقایع‌نگاری و ثبت حوادث روزانه‌ی دربار در کتاب «روزنامه‌ی خاطرات» بوده که تحت تأثیر مورخان فرانسوی بوده، به‌ویژه نقش «لویی سن سیمون» نویسنده‌ی فرانسوی بسیار مشهود می‌باشد؛ «لویی» کار نویسندگی را از ۱۹ سالگی آغاز نمود و در این سن به نگارش خاطرات خود پرداخت، تا این‌که مجموعه‌ی خاطرات روزانه‌ی «لویی سن سیمون» در ۱۷۳ دفترچه فراهم آمد. بنابراین شباهت‌هایی در «روزنامه‌ی خاطرات اعتمادالسلطنه» با «روزنامه‌ی خاطرات لویی سن سیمون» دیده می‌شود، که این شباهت‌ها عبارتند از: توصیف نظام استبدادی، نقل وقایع به روش روزانه و ذکر تواریخ، حاکمیت جهل و بی‌سوادی در بین عامه‌ی مردم، رشد تملق‌گویی و چاپلوس، ذکر تشریفات درباری، ظلم و ستم اشراف بر مردم، تصویرسازیِ فقر فرهنگی و اجتماعی و مخالفت با دخالت‌های انگلستان در امور سیاسی و اقتصادیِ ایران.

اعتمادالسلطنه
راست از بالا: ناصرالدین‌شاه – میرزا محمدخان سپهسالار – چپ: لویی سن سیمون
پیشنهاد سانسور در ایران و اهداف علمی «اعتمادالسلطنه»

«اعتمادالسلطنه» شخصی توانا و پُرکار بود؛ او به زبان فرانسه تسلط داشت و با عربی هم آشنایی پیدا کرده‌بود و در اواخر عمر به تکمیل آن همت گماشت. از نظر رفتار اجتماعی، فردی مؤدب بود؛ هر چند در بیان عقیده و انتقاد از دیگران بی‌پروایی نشان می داد؛ چنان‌که گاه در خاطرات از این‌گونه اشاره‌ها دارد و «مخبرالسلطنه‌ی هدایت» هم که او را دیده، از کج‌بینی و بدزبانیِ او سخن به میان آورده‌است. با وجود گفتار ستایش‌آمیز و یک‌جانبه‌ی «خان‌ملک ساسانی»، کسان دیگر نیز «اعتمادالسلطنه» را شخصی ترسو، متملق و چاپلوس خوانده‌اند؛ از جمله «میرزا رضا کرمانی» (قاتل ناصرالدین‌شاه) وی را آدم مُزوّری خوانده که به دروغ خود را جزو هواخواهان «سیدجمال‌الدین اسدآبادی» معرفی کرده‌است. «اعتمادالسلطنه» خود نیز گاه به ضعف‌های اخلاقی‌اش اشاره کرده‌است؛ از جمله در جایی از خاطراتش اشاره می‌کند که برای افزایش حقوق، تملق شاه را گفته‌است. برای ارزیابی و اظهار نظر قطعی درباره‌ی «اعتمادالسلطنه» و کارهایش، باید او را با رجال دیگر آن عصر سنجید و داوری کرد.

گفته‌اند که وی اولین کسی بود که ایجاد سانسور کتاب و مطبوعات را در ایران پیشنهاد کرد و در نامه‌ای به «ناصرالدین‌شاه» از ضرورت ایجاد سانسور و این‌که چنین دستگاهی اکنون در میان همه‌ی ملل متمدن مرسوم است، سخن به میان آورد؛ ظاهراً «ناصرالدین‌شاه» این پیشنهاد را پذیرفت و دستور تدوین آیین‌نامه‌ی مربوط به آن را صادر نمود. خودِ او از جمله اولین کسانی بود که پیش از تدوین آیین‌نامه‌ی سانسور، گرفتار آن شدند! از جمله به دستور شاه نسخه‌های کتاب «سرگذشت خر» یا «منطق‌الحمار» را که وی ترجمه کرده‌بود، جمع‌آوری نمودند! بررسیِ کلیِ آثار «اعتمادالسلطنه» نشان می‌دهد که اکثر فعالیت‌هایش در زمینه‌ی علمِ تاریخ بوده‌است؛ به عبارتی یکی از اهداف و انگیزه‌های «اعتمادالسلطنه» در تاریخ‌نگاری و خودآگاهیِ استعماری، افزایش آگاهیِ مردم و کسب تجربه در تألیف کتب تاریخی بوده و از نظر وی فواید تاریخ، کسب تجربه، عبرت، فهم و خبر، علل طلوع و سقوط تمدن‌ها و حکومت‌ها می‌باشد؛ چنان‌که می‌نویسد: «فواید منظوره از تاریخ که عبارت از تجارب و تیقظ (آگاهی) و به‌دست‌آوردن…» یا می‌نویسد: «عجب این‌که برای شاه می‌خوانم، هیچ ملتفت نیستند!»

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  تاریخ هندوستان؛ کشتار عجیب و تحقیر ملتی شریف!
اعتمادالسلطنه
راست از بالا: سیدجمال‌الدین اسدآبادی – میرزا رضا کرمانی – چپ: مخبرالسلطنه‌ی هدایت
فعالیت‌های اجتماعی/سیاسی «اعتمادالسلطنه»

از مهم‌ترین روش‌های کار منتقدان منورالفکر از قبیل «اعتمادالسلطنه»، «میرزا مَلْکَم‌خان» و «سیدجمال‌الدین» در عصر ناصری، به‌چالش‌گرفتن تداوم قدرت سنتیِ دربار و پادشاه و بی‌توجهی به قانون و عمران و آبادانیِ ایران و به‌ویژه نفوذ و دخالت روس و انگلیس در امور سیاسی و اقتصادیِ ایران بوده‌است. خودآگاهیِ استعماری به بررسیِ نظریه و نقد عقب‌ماندگیِ ایران و شیوه‌ی نفوذ روس و انگلیس در کشور ما می‌پردازد؛ نقدی که بر آن است تا راه‌های متنوعی را که قدرت استعماری برای اعمال فشار و تحکم در پیش می‌گیرد، فاش کند؛ فشارهایی که نه فقط از طریق ستم مستقیم نژادی، اخذ امتیازات متعدد تجاری و سیاسی در نظام خودکامه‌ی استعماری، شکل می‌گرفت. در عصر ناصری هم‌زمان با امواج بیداریِ اجتماعی و بومی‌سازیِ علوم، یک‌سری جریاناتی مؤثر در غرب شکل گرفت که تصوراتی را که پیشتر درباره‌ی مردم «تابع» (غیر غربی) وجود داشت، به چالش می‌کشید؛ این جریانات شامل طیف گسترده‌ای از اندیشه‌ها و آثار و نگرش‌هایی بود که دیگر نمی‌خواستند همانند گذشته‌ی تاریخ، فرهنگ و تمدن را در امپراتوری‌های بزرگ غربی، گفتمان‌های علمی و تفکر مدرن خلاصه کنند.

با توجه به مباحث مطرح‌شده در رابطه با نقش اندیشه‌ی رجال سیاسی بر اندیشه‌ی خودآگاهیِ استعماری، «اعتمادالسلطنه» تلاش نمود تا در چارچوب فعالیت‌های علمی، به‌ویژه با نگارش رساله‌ها و مقالات متعدد از جمله «رساله‌های انحصاریِ توتون و تنباکو» و «رساله‌ی رسواییِ لندن» به مقابله با اهداف سیاسی و اقتصادیِ انگلیس در ایران بپردازد. در واقع «اعتمادالسلطنه» با این اندیشه‌ی علمی که ساختارشکنی و واسازی از علم اروپا، محوری فرانسوی بوده، با تکیه بر مطالعات خودآگاهیِ استعماری به منزله‌ی یکی از زمینه‌های تئوریک علم ایرانی/اسلامی به نقد و سرزنش و نشر غارت‌گری‌های انگلیس در ایران و آسیای مرکزی پرداخت. تألیف مطالب فوق که بی‌ارتباط با یکی از مهم‌ترین قیام‌های ملیِ ایران (قیام تنباکو) در روزگار ناصری نبود را به وی نسبت داده‌اند. این رساله در باب انحصار دخانیات ایران و مقررات مربوط به آن بوده و راجع به سوابق توتون و تنباکو و مالیات از رعایا می‌باشد.

میرزا مَلْکَم‌خان، قیام تنباکو
تصویری مربوط به قیام تنباکو – گوشه: میرزا مَلْکَم‌خان

«اعتمادالسلطنه» در مقدمه‌ی «رساله‌ی کلید استطاعت» می‌نویسد:

«بدیهی و مسلم است که آبادیِ ممالک و حصول مقاصد و انجام هر گونه مرام، منوط و معلق به وجود وجوه و نفود می‌باشد. ساختن ابنیه‌ی عالییه، بنای مدارس علمی و نظامی، راه‌آهن، کشیدن سیم تلگراف، نظافت شهرها، دایرداشتن دوایر حفظ صحت، نظم ادارات دولت، جلوه و شکوه کشور و لشکر و آثاری که مترتب می‌شود. باید راه استطاعت را به دست آورد و طریق تمکن بذل مخارج را پیدا کرد. شک نیست که استطاعت و تمکن دولت به مالیاتی‌ست که از رعیت می‌گیرد، اما دو ملاحظه لابد در این کار هست: اول آن‌که این معامله از روی حُسن انصاف باشد، تا امنای دولت به ظلم و تعدی متهم نگردند. دوم آن‌که رعایا در زیرِ بارِ گران درنمانند. بنابراین جایی‌ست که باید بذل نموده و موقعی‌ست که باید اخذ کرد.»

رساله‌ی فوق از معدود رساله‌های «اعتمادالسلطنه» می‌باشد که در آن به آبادانیِ کشور، بنای مدارس، احداث راه‌آهن، نظافت شهرها و امور بهداشتی و نحوه‌ی اخذ مالیات اشاره نموده‌است. از ویژگیِ بارز این رساله، شیوه‌ی مالیات‌گیریِ کشورهای عربی و سیستم اداریِ نوین این کشورها و مقایسه‌ی آن با نظام سنتیِ ایران می‌باشد. این رساله بعد از چاپ به «ناصرالدین‌شاه» نشان داده می‌شود، ولی مورد توجه شاه قرار نمی‌گیرد! «کاداستره» لغتی فرانسوی‌ست که برای ممیزیِ املاک و تخمین حاصل و تعداد نفوس آن و مأخذ اخذ مالیات به کار می‌رود؛ این کتاب نیز همچون کتاب «قانون تسهیل‌ساختن طرق و شوارع»، یک‌نوع قانون‌نامه‌ی پیشنهادی از سوی «اعتمادالسلطنه» در ارتباط با نحوه‌ی وصول مالیات است و در ۱۱ باب تنظیم شده و از منابع ارزشمند دوره‌ی قاجاریه، پیرامون اوضاع اجتماعی و اقتصادی برای مورخین و پژوهش‌گران اقتصادی می‌تواند باشد و او این کتاب را «بر حسب فرمایش یکی از رجال و وزرای بزرگ دولت علیه ایران» از «قوانین سایر دول ترجمه و تألیف» می‌کند.

اعتمادالسلطنه
تصویری از اداره‌ی پُست و صندوق مالیه در زمان ناصرالدین‌شاه
اندیشه‌ی «اعتمادالسلطنه» درباره‌ی اجتماع ایران

آنچه از دیرباز ایرانیان به آن اعتقاد دارند و در متون تاریخی نیز ملاحظه می‌شود، اعتقاد به منشأ آسمانی در مورد پادشاهان است؛ بر اساس این باور، جنس پادشاه از دیگر ابنای بشر جداست و به واسطه‌ی موهبت الهی به درجه‌ای از کمال و ادراک دست یافته‌اند که دیگر افراد از فهم آن ناتوان‌اند. «اعتمادالسلطنه» نیز جزء همین افراد است؛ او همانند بسیاری از ایرانیان آن‌زمان، شاه را یک عنصر برجسته می‌داند که جدا از سایر انسان‌هاست. وقتی از او خواسته می‌شود که هنگام کشیدن دندان شاه در کاخ او حاضر شود، به علت مِیل شَدیدی که به این پادشاه دارد، خود را قادر نمی بیند که در کم‌شدن یکی از اعضای بدن او حاضر شود!

اعتمادالسلطنه
تصویری از مردم دوران قاجار
اندیشه‌ی «اعتمادالسلطنه» درباره‌ی وطن‌دوستی در مقابل بیگانگان

«اعتمادالسلطنه» در مورد زمانی‌که روس‌ها بر اوضاع سیاسیِ ایران حاکمیت یافته‌بودند، این‌گونه افسوس می‌خورد: «این شخص (نصرت‌پاشا) را دولت عثمانی به خیال اتحاد با ایران فرستاده‌است، اما افسوس که ما طوری بی‌حال و مغلوب روس هستیم که در ما امید باقی نمانده‌است.» در مورد خسارت لغو فرمان تنباکو هم قرار بر این می‌شود که به واسطه‌ی «اعتمادالسلطنه» از روسیه وام گرفته شود و روس‌ها در مقابل این کار، به او ۱۰۰ هزار تومان بدهند، ولی این کار به دلیل این‌که وام از انگلیس گرفته‌شده، صورت نگرفت! وقتی شاه نظر او را در این‌باره می‌پرسد، او در جواب می‌گوید: «اگرچه ۱۰۰ هزار تومان ضرر من شد، اما من خوشحالم که این پول‌ها را از روس‌ها نگرفتید؛ زیرا که به این پول، ایران را به روس‌ها فروخته بودید.» هنگامی‌که وی در روزنامه‌ی اطلاع، مطالبی را علیه انگلیسی‌ها چاپ کرد، موجب رنجش اعضای سفارت انگلستان شد. او در «روزنامه‌ی خاطراتش» در این‌باره می‌نویسد: «سفارت انگلیس به واسطه‌ی شرحی که از انگلیس در روزنامه‌ی اطلاع نوشته‌بودم، از من رنجیده؛ به‌جهنم! باز هم به‌جهنم! من نوکر ایرانم، نه انگلیس!» همچنین در مورد کتابش به‌نام «پولتیک حالیه‌ی روس و انگلیس در آسیا» نوشته‌است: «کتایی تصنیف کرده‌بودم در پولتیک حالیه‌ی روس و انگلیس در آسیا؛ یعنی خواستم منظورات آن‌ها را در گذشته و حالیه، درباره‌ی ایران بیچاره ثبت نمایم.»

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  ابن سینا؛ مناظره‌ی علمی ممنوع است، فقط تکفیر!
اعتمادالسلطنه
نمایندگان روس‌ها و انگلیس‌ها در ایران قاجاریه
اندیشه‌ی «اعتمادالسلطنه» درباره‌ی مذهب

در دوره‌ی قاجار مردم پای‌بند آداب و سنت و رسوم خود بوده و از هر گونه نفوذ و تأثیر شیوه‌ی جدید زندگی و تمدن غرب برکنار مانده‌بودند. «اعتمادالسلطنه» از نظر مذهبی همانند برخی رجال درباریِ معاصر خود، اهمیت چندانی برای مسائل مذهبی قائل نبوده؛ هر چند به گفته‌ی خودش نماز می‌خوانده و در شب‌های دهم محرمِ هر سال سعی داشته تا به ۴۰ منبر تعزیه‌ی «امام‌حسین» سر بزند و در مواقع سختی، به ائمه دخیل می‌بست، اما از طرف دیگر به مشروب‌خوردن، قماربازی، شرکت در مجالس عیش و رشوه‌گیریِ خود نیز معترف است. او در خصوص انجام واجبات دین چندان جدی نبوده و از روی تنبلی در انجام آن‌ها کوتاهی می‌کرده‌است؛ او در این مورد می‌نویسد: «به علاوه مصمم شدم که نماز پنج‌گانه که تابه‌حال نه به واسطه‌ی عدم اعتقاد، بلکه از تنبلی گاهی نمی‌گزاردم، از این‌سال به خواست خداوند متعال تَرک نخواهم کرد.» با این حال، او به استخاره اعتقاد شدیدی داشته‌است؛ به گونه‌ای که حتی برای کشیدن دندان، انتخاب طبیب، معالجه و انداختن زالو به مقعد نیز استخاره می‌کرده‌است!

اعتمادالسلطنه
تکیه و تعزیه در زمان قاجار
اندیشه‌ی «اعتمادالسلطنه» درباره‌ی قانون

هم‌زمان با تغییر و تحولات فکریِ ایرانیان در عهد ناصری، تدوین قانون برای اداره‌ی مملکت را در پی داشت؛ به همین دلیل بعد از بازگشت شاه از سفر سوم فرنگ، به دستور او به چندنفر مترجم از زبان‌های مختلف مأموریت داده‌شد تا همگی در منزل «عباس میرزا ملک‌آرا» (برادر ناتنیِ ناصرالدین‌شاه) جمع شوند و قوانین کشورهای عثمانی و روسیه را به جهت تدوین قانون در ایران، ترجمه کنند. «اعتمادالسلطنه» نظرش را در مورد این دستورالعمل شاه در «روزنامه‌ی خاطراتش» این‌گونه می‌نویسد:

«…این یکی از نتایج سفر سوم فرنگ است. اولاً باید فهمید که ایران قانون شرعی دارد. وقتی قانون شرعی را می‌توان عوض کرد، که از اسلام و طریقه‌ی تشیع خارج شد. ثانیاً اگر قانون دولتی و ترتیب ادارات می‌خواهند، این کار مترجمین و «ملک‌آرا» نیست؛ این ترتیب را باید جمعی از مردمان عاقل و هوشیار که مطلع از رسومات فرنگ بوده‌باشند، انجام دهند، اما این دستورالعمل شاه برای این‌که مدتی شهرت بکند که شاه بعد از سفر فرنگ مقصودش ایجاد قانون است، بدخیالی نیست. من‌هم به‌عنوان رئیس دارالترجمه گفتم جمعی از مترجمین هر روز بروند.»

اعتمادالسلطنه
از راست: ناصرالدین‌شاه – عباس میرزا مُلک‌آرا
اندیشه‌ی «اعتمادالسلطنه» درباره‌ی آزادی

«اعتمادالسلطنه» نه‌تنها با حکومت جمهوری مخالفت داشته، بلکه با آزادی‌خواهان نیز مخالف بوده و آنان را «سفیه» (نادان) معرفی نموده! و از طرف دیگر، دادن آزادی به مردم و عقب‌نشینیِ دولت در مقابل خواسته‌های مردم را نیز اشتباه پنداشته‌است؛ به گونه‌ای که هنگام اعتراض و شورش مردم و علما نسبت به امتیازنامه‌ی تنباکو، وقتی شاه خواست عقب‌نشینی کند و امتیاز نامه را یک‌طرفه لغو کند، «اعتمادالسلطنه» به او گفت: «…سلطنت مستقله‌ی استبدادی همین‌که شخص از یک‌راه و مسئله، حرف رعیت را شنید، دیگر نمی‌تواند جلو بگیرد. اگر این امتیاز سراپا غلط هم بود، چون به امضای همایون رسیده، نباید لغو شود…!» باز او نه‌تنها با دادن آزادی به مردم مخالف بود، بلکه با آزادیِ مطبوعات نیز مخالفت می‌ورزید؛ در واقع او را باید پایه‌گذار سانسور مطبوعات و جراید در ایران دانست. از آن‌جا که او با آزادیِ مردم مخالفت می‌ورزید و از طرفی پایه‌گذار سانسور در ایران بود، خودش نیز از نظر آزادی با محدودیت‌هایی روبه‌رو بود؛ به‌طوری‌که وقتی اداره‌ی روزنامجات دولتی از طرف شاه به او واگذار شد، «ناصرالدین‌شاه» طیِ فرمانی که صادر کرد، به او متذکر شد که از انتشار جزوه‌های کتاب‌ها و سایر مواد چاپی که بر خلاف آداب ملی و علیه دولت است، خودداری ورزد!

ستارخان
تصویری از ستارخان در کنار آزادی‌خواهان تبریزی و مجاهدان مشروطه‌خواه
اندیشه‌ی «اعتمادالسلطنه» درباره‌ی حکومت استبدادی

«اعتمادالسلطنه» در مورد انواع حکومت نیز همواره در آثارش از حکومت استبدادی که وی آن را «مستقله» می‌نامد، حمایت کرده‌است! او برای اداره‌ی کشور ایران، با توجه به جهالت رعایا و اهل مملکت، استبداد را بهترین شکل حکومت دانسته و می‌نویسد: «خیلی را گمان این است که سلطنت نباید مستقله‌ی استبدادی باشد؛ غافل از این‌که چون رعایا و اهل مملکت، اهل باشند و در علم و عمل ناقص برای سد باب نواقص و معایب آن‌ها، هیچ‌چیز بهتر از استبداد و استقلال نیست و اگر در ارکان قوت قدرت سلطنت تزلزلی مشاهده شود، عُقلا و کاردانان کشور متزلزل گردند و هر کس اسباب این خرابی شده‌باشد، او را نادان و مطرود یا خائن و مردود دانند!» او اعتقادی به ارتباط درباریان با اهالی (رعایا) ندارد و آن را عملی مناسب شئون حکومت سلطنتی نمی‌شناخت، به علاوه هر گونه تفقد و خضوع از جانب شاهزادگان به مردم را نیز به تمسخر و حیله‌ورزی تعبیر می‌کرد؛ چنان‌که درباره‌ی روابط «جلال‌الدوله» (پسر ظل‌السلطان) که مردم را مورد تفقد قرار می‌داد، با زبان انتقاد می‌نویسد:

«از موضع شاهزادگان در رفتارش با مردم، اگر غیر از من بود، می‌بایست تمجید کند، اما من بسیار بدم آمد؛ زیرا که نوه‌ی شاه، پسر «ظل‌السلطان» نباید به مردم تواضع و مشایعت کند. با وجودی که بحمدالله سلطنت مستقله است، این اعمال را به دو چیز می‌توان نسبت داد؛ یا تمسخر به ماها یا حیله. از آن‌جایی که به‌قدر امکان انسان نمی‌خواهد مسخره شود و نه طرف حیله، من چندان مشعوف نشدم؛ بلکه ملول شدم!»

ظل‌السلطان
سلطان مسعود میرزا، ملقب به ظل‌السلطان، پسر ناصرالدین‌شاه، پس از شکار!
اندیشه‌ی «اعتمادالسلطنه» درباره‌ی حکومت مذهبی

تعریفی که «اعتمادالسلطنه» از نوع حکومت مذهبی می‌دهد، این‌گونه‌ست که می‌گوید: «دو نوع فرمان‌فرمایی در کار بوده‌است؛ یکی حکمرانیِ مذهبی به‌عنوان خلافت، و دیگری حکومت اسلامیه به اسم سلطنت.» چنان‌که در این تعریف آمده، نظر وی مسئله‌ی جریان تاریخیِ حکومت اسلامی و با جنبه‌های فقهی و حقوقیِ آن نیست؛ بلکه به نظر می‌رسد که هدف او از برشمردن نوع حکومت در جریان تاریخ اسلام، توجیه شرعیِ «سلطنت مطلقه» باشد و در بیان دیگر، دفاع وی از حکومت سلطنتی در ایران به مثابه‌ی مخالفت با تفکر اصلاح سیاسی و تحدید قدرت سلطنت و دنباله‌روی از روش محافظه‌کاران و کهنه‌پرستان است. «اعتمادالسلطنه» با وجود دفاع از نظام سلطنتی و قدرت شاه، به اداره‌ی سیاسیِ ایران خوش‌بین نیست؛ اگرچه وی در تألیفات و نوشته‌های رسمی از اوضاع سیاسی انتقاد نمی‌کند، اما در «روزنامه‌ی خاطراتِ» خود می‌نویسد: «سیاست دولت ایران، منحصر به تأدیه‌ی مالیات‌های نقدی و جنسی و مراقبت دخل‌و‌خرج دستگاه دربار است.» این قضاوت‌ها نشان می‌دهد که او با وجود اتخاذ روش سیاسیِ محافظه‌کارانه، با شیوه‌های جدید اداره‌ی سیاسی از نوع فرنگی آشناست و مخالف این شیوه‌ی اداره‌ی مملکت است که دولت بخواهد خود را صاحب‌اختیارِ مردمِ سرزمین بداند و اداره‌ی مملکت را محدود به جمع‌آوریِ مالیات برای رفع مخارج خویش کند.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  جنگ کره؛ پیروز این نبرد پُرتلفات و بی‌نتیجه که بود؟ + آلبوم تصاویر
اعتمادالسلطنه
عزاداریِ ماه محرم در زمان قاجار
اندیشه‌ی «اعتمادالسلطنه» درباره‌ی اقتصاد

اقتصاد ایران که با سقوط سلسله‌ی صفویه دچار رکود جدی شده‌بود، پس از روی‌کار‌آمدن دولت قاجار و ایجاد امنیت و آرامش نسبی در مملکت، باید از رکود خارج می‌شد، ولی چنین نشد؛ این مسئله، از سویی به ماهیت اجتماعیِ قاجارها برمی‌گشت که مردمانی ایلیاتی بودند و دارای دیدگاه برنامه‌ریزی و آینده‌نگری نبودند، از سوی دیگر به استبداد شدید این حکمرانان و این‌که خود را مالک جان و مال مردم می‌دانستند، مربوط می‌شد. مجموع این عوامل لطمه‌ی شدیدی به تجارت و سرمایه‌گذاری در ایران زد. جنگ‌های خارجی و طغیان‌های داخلی و چنگ‌اندازیِ دولت‌های استعمارگر بر اقتصاد ایران و امضای قراردادهای استعماری و ورود کالاهای ارزان با کیفیت بالاتر اروپایی، لطمه‌های شدیدی به اقتصاد ایران در سده‌ی ۱۹ وارد کرد. تلاش برخی از شاهان قاجار و بعضی از وزرای این سلسله برای رفع مشکلات اقتصادی، نتیجه‌ی مثبتی در پی نداشت. «اعتمادالسلطنه» را می‌توان یکی از این وزرا به حساب آورد که تلاش‌های بسیاری برای رفع مشکلات اقتصادی کرد. او برای به‌اجرا درآوردن نظریه‌های خود، با مخالفت علما و گروهی از رجال دولتی مواجه بود؛ آنان با لایحه‌های او به عناد و دشمنی برخاسته، آن‌ها را یک‌سره بدعت می‌دانستند. بنابراین اکثر لوایح و قوانین تألیفی و ترجمه‌ایِ «اعتمادالسلطنه» به مرحله‌ی عمل درنمی‌آید. او در نظریه‌پردازیِ اقتصادی، دست توانایی داشت. بنابراین اندیشه‌هایش برای بهبود اوضاع اقتصادی، مورد توجه قرار می‌گیرد.

اعتمادالسلطنه
تصویری قدیمی از بازار تهران
اندیشه‌ی «اعتمادالسلطنه» درباره‌ی فرهنگ

دوره‌ی قاجار، دوره‌ی آشناییِ ایرانیان با فرهنگ و تمدن جدید مغرب‌زمین است و می‌توان این امر را در ۱۵ سال آخر پادشاهیِ «ناصرالدین‌شاه»، مدیون «اعتمادالسلطنه» دانست که بزرگ‌ترین کار فرهنگی‌اش تألیف کتاب و ترجمه‌ی کتاب‌های مغرب‌زمین بود. افزون بر آن، در زمینه‌ی مطبوعات و روزنامه‌نگاری نیز دست توانایی داشت و چندین روزنامه و نشریه زیر نظر وی منتشر می‌شد. این تألیفات و ترجمه‌ها که شاید در سال به عدد قابل ملاحظه‌ای می‌رسیده، باعث شد تا شیوه‌ی تاریخ‌نگاریِ او، برزخی میان تاریخ‌نگار سنتی و تاریخ‌نگاریِ نوین ایرانی شود. به دلیل این‌که «اعتمادالسلطنه» اغلب اوقاتش را با «ناصرالدین‌شاه» بود، می‌توان گفت که بیشتر مباحث فرهنگیِ منعکس‌شده در کتاب «روزنامه‌ی خاطراتش»، به نوعی با شاه ارتباط مستقیم دارد.

اعتمادالسلطنه
اعتمادالسلطنه در حال خواندن روزنامه برای ناصرالدین‌شاه
آخرین سال‌های زندگی «اعتمادالسلطنه»

«اعتمادالسلطنه» تا سال ۱۲۷۵ که سال آخر عمرش بود، برای به‌دست‌آوردن مناصب دیگر کاندید می‌شد، ولی توفیقی نصیب وی نشد. درباره‌ی مرگ او نظر قطعی نمی‌توان ارائه داد؛ عده‌ای مرگ او را طبیعی، و عده‌ای دیگر مرگش را به علت مسموم‌شدنش توسط دشمنانش مانند «امین‌السلطان» و «امین‌الضرب» می‌دانند. از جمله کسانی که مرگ او را طبیعی دانسته‌اند، می‌توان به «امین‌الدوله» اشاره کرد. «تاج‌السلطنه» دختر «ناصرالدین‌شاه» هم از جمله کسانی‌ست که مرگ او را سکته دانسته‌است. با توجه به این‌که اوضاع جسمانیِ «اعتمادالسلطنه» نیز همچون اوضاع روحی‌اش در دهه‌ی آخر زندگانی مساعد نبود و طبق مندرجات «روزنامه‌ی خاطراتش» در این‌مدت از ناراحتی‌هایی مانند سنگینیِ وزن، سردرد و دمل‌های زیاد رنج می‌برد و برای رهایی از این ناراحتی مرتباً از زالو استفاده می‌کرد و از پزشکان درباری کمک می‌گرفت، می توان گفت که احتمال سکته برایش وجود داشته و مرگش طبیعی بوده‌است. همچنین از جمله کسانی که مرگ او را غیر طبیعی دانسته‌اند، می‌توان به شخص «ناصرالدین‌شاه» اشاره کرد! شاه اولین نفری‌ست که علت مرگ او را مسمومیت می‌دانست! به هر حال «اعتمادالسلطنه» در روز ۱۳ فروردین‌ماه ۱۲۷۵ در ۵۳ سالگی در تهران به همان صورتی که دوست داشت مُرد! جنازه‌ی او را پس از برگزاریِ مراسم به عراق منتقل نمودند و در وادی‌السلام نجف دفن کردند. یادش گرامی…

نگارش و گردآوری؛ قجرتایم

اگر به «تاریخ» علاقه‌مند هستید؛ پیشنهاد می‌کنیم حتما در اینستاگرام خود به خانواده‌ی بزرگ ۳۴۰,۰۰۰ نفری «قجرتایم» بپیوندید! صفحه‌ی اینستاگرام ما به صورت «روزمره»، بروزرسانی می‌شود؛ پس همین حالا افتخار بدهید و در اینستاگرام خود شناسه‌ی «QajarTime» را جستجو و فالو کنید.

5/5 - (1 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *