«جهانگیرخان» پسر «آقا رجبعلی» در سال ۱۲۵۴خ در شیراز متولد شد. پدرش را در کودکی از دست داد و عمهاش سرپرستیِ او را بر عهده گرفت. پنج ساله بود که با عمهی خود به تهران آمد و در ۱۴ سالگی به شیراز بازگشت و به تحصیل پرداخت. مقدمات ادبیات، منطق و ریاضی را آموخت و دوباره به تهران آمد و در دارالفنون و دیگر مدارس عالیهی تهران به تحصیل علوم جدید پرداخت. در این هنگام بود که نهضت مشروطهخواهی آغاز شدهبود و «جهانگیرخان صور اسرافیل» نیز به انجمن سریِ باغ میکده راه یافت. این انجمن از بزرگان و رهبران جنبش مشروطه تشکیل میشد و مردانی مانند «ملکالمتکلمین»، «سیدجمالالدین واعظ»، «یحیی دولتآبادی»، «حاجی سیاح»، «میرزا حسن رشدیه» و… از اعضای آن بودند.
پس از امضای فرمان مشروطه توسط «مظفرالدینشاه قاجار»، «میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل» چون قلمی توانا داشت، با سرمایهی اندکی که «میرزا قاسمخان تبریزی» فراهم کرد، با همفکری و کمک «علیاکبر دهخدا» هفتهنامهی «صور اسرافیل» را در دیماه ۱۲۸۶خ بنیاد نهاد. این نشریه بهصورت هفتگی در هشت صفحه چاپ و منتشر میشد. سرلوحهی اولین شماره به رنگ نارنجی بود و فرشتهی اسرافیل در صور میدمید؛ گروهی زیر پای او خواب و گروهی بیدار بودند، «اسرافیل» نواری در دست داشت که روی آن سه کلمهی حریت (آزادی)، مساوات (برابری) و اخوت (برادری) نوشته بود. نوشتههای «میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل» و مطالب کوبندهای که «دهخدا» بهصورت فکاهی مینوشت، با مذاق «محمدعلیشاه قاجار» و روحانیت مرتجع آندوره سازگار نبود؛ بهعنوان مثال «میرزا جهانگیرخان» اولین کسی بود که پیشنهاد جداییِ روحانیون از سیاست را در هفتهنامه مطرح کردهبود. او در مقالهای که در آن از عنوان «مالاندوزی» استفاده شدهبود، جنجال بزرگی برانگیخت که به تکفیر و تخریب دفتر هفتهنامه توسط واپسگرایان رسید!
«یرواند آبراهامیان» در کتاب «ایران بین دو انقلاب» مینویسد: «این نخستین مقالهی ضد روحانیت بود که در هفتهنامهی ایرانی انتشار مییافت، اما آخرین آنها نبود…» فشار استبداد و بهویژه اقدامات ارتجاع سبب شد که «صور اسرافیل» در طول عمر یکسال و یکماههی خود، ۱۰ بار توقیف و تعطیل شود؛ به نحوی که در طیِ یکسال و اندی فعالیت بهجای ۵۵ یا ۵۶ شماره، بیش از ۳۲ شماره منتشر نمیشود. این توقیفها، گاه به «امر مجلس» گاه به «حکم دولت»، زمانی هم در اثر حملهی اوباش و چند روزی بر حسب «ضرورت و مصلحت» (!) صورت میگرفت.
بهعنوان مثال «عینالسلطنه» که از نزدیکان دربار و فردی مرتجع بود، چنین مینویسد:
«این میرزا جهانگیر شیرازی یکی از آن لامذهبها است، لاشیِ محض است. تا بهحال دوبار هفتهنامهاش توقیف، سه مرتبه محاکمه شده. این توقیف و محاکمه هم مثل چوبخوردن و تبعیدکردنهای سابق باعث ترقیِ او شده و هفتهنامهی او را از همه بهتر خریداری میکنند و میپسندند. بالاخره موقوف یا توقیف ابدی خواهد شد. یا از مذهب بد مینویسد، یا از علما یا از شاه و محترمین… اولکاری که هفتهنامهها کردند، بعد از هزار و سیصد سال، دنبال مذهب افتاده و میخواهند مذهب تازه برای ما درست کنند. مثل اینکه همهچیز درست شده، فقط این یککار ناقص ماندهاست!»
اما این فشارها تأثیر چندانی در بیان حقایق و تعقیب هدفهای آزادیخواهانهی «میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل» و یارانش نداشت و از همان شمارهی اول، نویسندگان گفته بودند که: «از تهدید و هلاکت بیم و خوفی نداریم و به زندگیِ بدون آزادی و برابری و شرف اهمیتی نمیدهیم… تملق از کسی نمیگوییم و به رشوه گول نمیخوریم و اغراض نفْسانی به کار نمیبریم، بد را بد و خوب را خوب مینویسیم.» ولی نظر مردم دربارهی هفتهنامهی صور اسرافیل چنین نبود. مردم با عشق و علاقهای کمنظیر هفتهنامهی صور اسرافیل را میخریدند و گاهی نیز بارها این هفتهنامه تجدید چاپ میشد. صوراسرافیل با بالاترین تیراژ ممکن و به قولی ۲۴ هزار شماره در هفته، چون پرچمی در قلب مردمِ ستمدیده به اهتزاز درآمدهبود… مردم خواندن صور اسرافیل را ثواب میدانستند و این هفتهنامه را مقدس میشماردند. آن را در خانه حبس نمیکردند و دستبهدست میچرخاندند. در قهوهخانهها و میدانها برای خیل بیسواد، صور اسرافیل میخواندند.
باری «خوش درخشید، ولی دولت مستعجل بود» و چاپ سیودومین شماره از هفتهنامهی صور اسرافیل سه روز پیش از بهتوپبستن مجلس شورای ملی بود. «میرزا جهانگیرخان» در همین شماره خطاب به نظام استبدادی و مشروعهخواهان مینویسد:
«…ما هم از این جانبازی و فداکاری عاری نداریم و هیچوقت نمیگوییم که چرا ما مغلوب مستبدین شدیم؛ زیرا که برادران آذربایجانی و گیلانی و فارسی و اصفهانیِ ما در راه هستند و عنقریب به طهران خواهند رسید. ما میخواهیم با بدنهای خود، زیر سُم اسبهای آنها را نرم و مفروش کرده و زمین طهران را برای تشریفات مقدم این مهمانهای تازهرسیده، از خون گلوی خود زینت دهیم و به آن برادرهای مهربان بگوییم و افتخار کنیم که ماییم پیش صفهای شهدای راه آزادی…»
باری به دنبال کودتای «محمدعلیشاه قاجار» و بهتوپبستن مجلس شورای ملی، عدهای از آزادیخواهان و مدافعین مجلس هم دستگیر شدند که «میرزا جهانگیرخان صور اسرافیل» هم از آنها بود. «محمدعلی ملکزاده» فرزند «ملکالمتکلمین» که از دستگیرشدگان بوده، گزارش مستندی در اینباره به دست ما دادهاست. وی میگوید: «ما را با زنجیر به اسبها بستند و تا باغشاه که پایگاه مستبدین بودند، کشانکشان بردند. در میانهی راه، طلاب و عوام نادان بهصورت خیرخواهان خود آب دهان انداخته و ناسزا میگفتند، حتی پیرمردی، تنگی بهسرِ یکی از آزادیخواهان کوبید و گفت: ثوابش را برای آخرت خودم ذخیره کردم!» آزادیخواهان را در اتاقی زنجیر میکنند و فردای آنروز، چهارشنبه سوم تیرماه ۱۲۸۷خ «میرزا جهانگیرخان» را همراه «ملکالمتکلمین» از محبوسین دیگر جدا کرده و به دستور «محمدعلیشاه قاجار» پس از شکنجه، به قتل میرسانند. «ملکزاده» میگوید: «میرزا جهانگیرخان پیش از رفتن از میان یاران، مُشتی خاک از زمین برگرفت و گفت: ای خاک ایران! گواه باش که خون من در راه تو ریخته میشود…!»
«مامونتوف» خبرنگار روس که در زمان اعدام «میرزا جهانگیرخان» در ایران بوده، مینویسد:
«سرگذشت این دو تَن (میرزا جهانگیرخان و ملکالمتکلمین) بسیار ساده بود. امروز ایشان را به باغ بردند و پهلوی فواره نگاه داشتند. دو دژخیم طناب به گردن ایشان انداختند و از دو سو کشیدند، خون از دهان ایشان آمد و در این زمان، دژخیم سومی خنجر در سینهی ایشان فرو میکرد…»
حال وقت هلهلهی مرتجعین و مستبدین زمان بود، «عینالسلطنه» مینویسد:
«بهاتفاق حاجی فخمالدوله به باغشاه رفتیم. مشخص شد که ملکالمتکلمین بهشتی و میرزا جهانگیر مدیر صور اسرافیل را طناب انداختند. آن یکی واصل به جهنم، دیگری هم پیِ او انتظار نفخ صور را باید بکشد. این است سزا و جزای کسی که از خدا گرفته تا تمام انبیا و رسل را بد بگوید و هزارها بیت در مورد کهنهپرستی و دین و مذهب و تمسخر تربت حضرت سیدالشهدا مضمون و ناسزا کتابت کند. خدا منتقم حقیقی است و دستبردار نیست. برای ۳۲ عدد هفتهنامه، خودش را به کشتن داد.»
بگذریم از کجفهمیِ این انسان که فکر میکرده «میرزا جهانگیرخان» برای فروش هفتهنامه، خود را به کشتن دادهاست! شما خدای منتقم او را بنگرید که در پیکر جلاد فرومایه «محمدعلیشاه قاجار» حلول میکند، اما شادیِ آنها زودگذر بود؛ زیرا پرچم جنبش مشروطیت ایران در آذربایجان هنوز برافراشته بود و در نهایت پس از یکسال و چند روز تهران توسط آزادیخواهان بختیاری، گیلانی و… فتح شد. یادشان گرامی و راهشان پُررهرو باد…
نگارش و گردآوری؛ قجرتایم
یک پاسخ
مقاله خوبی بود سپاس فراوان اما کاش خرافات و خرافه پراکنی بساطش بر چیده میشد و ظالمان برای همیشه رسوا و عوام آگاه میشدن روح آزاردی خواهان و شهدای راه آزادی تا ابد شاد