عربستان سعودی؛ از ظهور اسلام تا پیدایش آل‌سعود و جنجال‌ها! + تصاویر

در این پُست قصد داریم تا با عربستان سعودی و خاندان آل‌سعود آشنا بشویم، اما باید برگردیم به زمانی که این شبه‌جزیره چندان منطقه‌ی مهمی نبود و حکومتی هم علاقه به فتح آن سامان نداشت. باید گفت در واقع پس از ظهور اسلام و فتوحات مسلمین بود که این شبه‌جزیره در جهان معروف گشت.
عربستان سعودی
مقدمه‌ای قبل از عربستان سعودی

حکومت آل‌سعود در عربستان سعودی به‌عنوان تنها حکومت وهابی در سراسر دنیا با یک واژه شناخته می‌شود: نفت! که اکثراً به موضوعات پیرامون آن اشراف داریم. قبل از شروع روایت باید نیم‌نگاهی به وضعیت شبه‌جزیره‌ی عربستان در تاریخ داشت؛ وسیع‌ترین شبه‌جزیره‌ی جهان به مساحت حدوداً ۳٬۲۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع که در جنوب‌غربیِ آسیا واقع شده‌است. از دید جغرافیایی، آن را گاه شبه‌قاره‌ی عربستان نامیده‌اند که با توجه به قرارداشتن تمام این شبه‌جزیره بر روی صفحه‌ی زمین‌ساختیِ عربستان، نام‌گذاریِ درست‌تری است. این شبه‌جزیره، خاستگاه و مسکن دیرینه‌ی قوم عرب می‌باشد. دودمان آل‌سعود نیز قدرت را از سال ۱۹۳۲م در کشور عربستان در دست گرفت و نام کشور را هم منسوب به‌نام دودمان خود کرده‌است. اجازه دهید آرام‌آرام پیش برویم؛ چرا که روایتی پُرشور و شرر در پیش خواهیم داشت.

عربستان سعودی
نقشه‌ای متعلق به شرکت ملیِ نفت عربستان، ۱۹۵۲م
سرزمین خشک

قبل از ظهور اسلام، شبه‌جزیره چندان منطقه‌ی مهمی نبود؛ منطقه‌ای خشک و بدون منابع که هیچ حکومتی علاقه به فتح آن نداشت، تا این‌که پیامبر اسلام در آن‌جا ظهور کرد و اسلام در زمان حیات ایشان، سراسر شبه‌جزیره را فرا گرفت. پس از درگذشت پیامبر اسلام، «ابوبکر» خلیفه‌ی مسلمین شده و در اواخر دوران خود، دستور حمله به مرزهای روم شرقی را صادر کرد. پس از مرگ «ابوبکر» نیز خلیفه‌ی دوم «عمر بن خطاب» این کار را با جدیت دنبال نمود و منطقه‌ی شامات و ایران نیز به حکومت اسلامیِ مدینه پیوستند. با این فتوحات، مدینه به پایتخت یک حکومت مقتدر تبدیل شد و اولین‌باری بود که شبه‌جزیره در جهان معروف می‌شد. سرانجام زمان حکومت «امام علی» پایتخت از مدینه به کوفه منتقل شد و دوباره به‌صورت یک شبه‌جزیره ماند. تا قرن ۱۶م هیچ کشوری علاقه به فتح منطقه‌ی حجاز نداشت؛ زیرا حتی اگر از صحرای بی‌آب‌و‌علف آن می‌گذشتید، با سدی غیر قابل نفوذ به‌نام جنگ‌جویان قبایل برمی‌خوردید. در زمان حکومت قدرت‌مند امپراتوری عثمانی، آن‌ها تصمیم به فتح منطقه‌ی نجد و حجاز گرفتند، اما غافل از این‌که صحرای حجاز، مهمان‌نواز نبوده و نیست.

امپراتوری عثمانی که یک ابرقدرت به‌حساب می‌آمد، تعداد زیادی از نیروهایش کشته شدند و تعدادی نیز به‌خاطر نبود آب‌و‌غذا و همچنین گرمای شدید، عقب‌نشینی کردند، تا این‌که قرن ۱۸م فرا رسید و سلطان تُرک، هوس حجاز کرد، اما این مرتبه امپراتوری عثمانی از اشتباهات گذشته‌ی خود درس گرفته و به‌جای لشکرکشی، با بزرگان حجاز مذاکره کردند. در آن‌زمان قبایل زیادی در شبه‌جزیره زندگی می‌کردند که قدرت‌مندترینِ آن‌ها دو قبیله‌ی هاشمی و آل‌رشید بودند؛ به‌خصوص هاشمی که حمایت تشیع و تسنن را با خود داشته و بر مدینه و مکه حکومت می‌کرد. این موضوع باعث درآمد سرشار قبیله‌ی هاشمی از زائران و در نهایت قدرت آن‌ها شده‌بود. امپراتوری عثمانی قول حمایت نظامی به آل‌رشید و هاشمی داده و در عوض از آن‌ها خواست که به دولت عثمانی وفادار باشند. معامله‌ی خوبی به‌نظر می‌رسید؛ تسلط هر دو قبیله بر شبه‌جزیره افزایش پیدا می‌کرد و در عوض امپراتوری عثمانی هم به اهداف خود می‌رسید. در شهر درعیه در نزدیکیِ ریاض، قبیله‌ی آل‌سعود نیز حکومت کوچکی برای خود دست‌و‌پا کرده‌بود.

عربستان سعودی
شهر درعیه در استان ریاض: این ملک که اولین پایتخت خاندان سعودیان است، در قلب شبه‌جزیره‌ی عربستان، در شمال‌غربیِ ریاض قرار دارد. این بنا که در قرن ۱۵م تأسیس شد، گواه سبک معماریِ نجدی است که مختص مرکز شبه‌جزیره‌ی عربستان می‌باشد. در قرن ۱۸م و اوایل قرن ۱۹م، نقش سیاسی و مذهبیِ آن افزایش یافت و ارگ در الطریف به مرکز قدرت موقت آل‌سعود و گسترش اصلاحات سلفیه در داخل دین اسلام تبدیل شد. این ملک شامل بقایای بسیاری از کاخ‌ها و یک مجموعه‌ی شهری‌ست که در لبه واحه الدریعیه ساخته شده‌است.
تولد وهابیت

وهابیت زاده‌ی تفکرات «محمد بن عبدالوهاب التمیمی» است. او در یکی از روستاهای شهر درعیه به دنیا آمد و پدرش «عبدالوهاب» قاضی و مدرسی دینی در منطقه بود. «عبدالوهاب» پسرش «محمد» را برای ادامه‌ی تحصیلات دینی به مدینه فرستاد و «محمد» هم پیرو مذهب حنبلی بود. پس از مدتی «محمد» عقیده‌ای پیدا کرد و آن را با اساتید دینیِ مدینه در میان گذاشت که اساتید نه‌تنها از او حمایت نکردند، بلکه یک جمله‌ی تاریخی گفتند که ما اثرات آن را تا همین لحظه حس می‌کنیم؛ استادان دینیِ مدینه گفتند: «اگر این فکر و عقیده گسترش یابد، خطرناک است و خون خیلی‌ها ریخته می‌شود!» و او را طرد کردند. سپس «محمد» به بصره رفت و در آن‌جا هم سرشکسته شد. مقصد بعدیِ او بغداد بود، اما اهل بغداد نیز مانند دیگران «محمد» را طرد کردند. «محمد» این مرتبه به ایران آمد و طیِ سفرهایی به همدان، قم و اصفهان رفت، اما علمای شیعه او را طرد کردند. «محمد بن عبدالوهاب» سرشکسته و ناامید به شبه‌جزیره برگشت و در شهر حرمیلا ساکن شد و تا زمانی که پدرش زنده بود، تبلیغ نمی‌کرد، ولی پس از فوت پدرش «عبدالوهاب»، دوباره شروع به تبیین نظرات خود برای مردم کرد. این مرتبه پاسخ مردم فقط طرد او نبود، بلکه او را از شهر بیرون کردند!

سپس «محمد» به شهر درعیه رفت؛ همان پایتخت دولت کوچک آل‌سعود. حاکم آن‌زمان آل‌سعود فردی بود به‌نام «محمد بن سعود». در آن‌جا «محمد بن عبدالوهاب» نظرش را دوباره مطرح ساخت و بر خلاف گذشته، «محمد بن سعود» با اشتیاق این موضوع را پذیرفت و اعلام کرد که خودش امیر و «محمد بن عبدالوهاب» امام حکومت هستند. اکنون نظر «محمد بن عبدالوهاب» چه بود؟ عقیده‌ی او گسترده‌ست و بندهای مختلفی دارد، اما به‌طور کلی بر دو ستون استوار است: سنت سلف، جهاد! سلف در عربی معنای گذشته می‌دهد. و وی در این مورد اذعان داشت که همه‌ی ویژگی‌های زندگیِ ما باید همانند پیامبر باشد؛ یعنی اگر ایشان در چادر زندگی می‌کردند، ما نیز باید در چادر زندگی کنیم! بخش اول تقریباً غیر ممکن است و این در حالی‌ست که خودِ پیامبر از علم و پیشرفت حمایت کرده و بر آن تأکید می‌ورزید. بخش دوم؛ یعنی جهاد چنین بود که اکنون هر کس این عقیده‌ی سلف را قبول ندارد، مسلمان نیست و می‌توان خون او را ریخت! سال‌ها «محمد بن عبدالوهاب» به دلیل وجود این عقاید طرد شد، ولی اکنون ماجرا تفاوت دارد؛ یک حکومت پشتیبان این تفکر شده و در حال گسترش است. در واقع دوستیِ «محمد بن عبدالوهاب» و «محمد بن سعود» نیز اولین پیوند وهابیت و آل‌سعود است.

در نهایت قبیله‌ی آل‌سعود (حاکم شهر درعیه) عقیده‌ی وهابی را به رسمیت شناخته و سپس ریختن خون کسانی که این عقیده را قبول نکرده‌اند، مباح می‌دانست! حکومت آل‌سعود به سرعت گسترش پیدا کرد؛ زیرا بقیه‌ی قبایل از ترس کشته‌شدن، در ظاهر هم که شده، وهابی می‌شدند. حال دردسری جدید برای امپراتوری عثمانی پیش آمده‌است؛ حکومت جدیدی به‌وجود آمده که به سرعت در حال گسترش می‌باشد. سرانجام مقامات وقت استانبول فرمان سرکوب این حکومت را صادر کردند و «محمدعلی پاشا» بنیان‌گذار مصر نوین و حاکم وقت مصر، مأمور اجرای این فرمان شد. «محمدعلی پاشا» به‌همراه پسرش «ابراهیم محمدعلی پاشا» به سمت صحرای عربستان به‌راه افتادند و جنگ بین «محمد بن سعود» و «محمدعلی پاشا» در تاریخ به «جنگ عثمانی و سعودی (وهابی‌ها)» معروف است و از اوایل سال ۱۸۱۱ تا ۱۸۱۸م، حدوداً هفت‌سال به‌طول انجامید. در نهایت سپاه آل‌سعود شکست خورد و «محمد بن سعود» دستگیر گشت و به استانبول فرستاده‌شد‌. در آن‌جا هم سرش را زدند و به دریا انداختند و از آن پس وهابیت در سراسر قلمرو امپراتوری عثمانی ممنوع اعلام شد، اما قرار نبود که تنش‌های وهابیت و آل‌سعود در همین‌جا ختم شود.

عربستان سعودی
مسجد امام محمد بن عبدالوهاب در دوحه، مسجد ملیِ قطر
رنسانس عربی

هر چند که در نبرد عثمانی و سعودی (وهابی‌ها)، «محمد بن سعود» کشته و وهابیت ممنون اعلام شد، اما شش‌سال بعد نوه‌ی «محمد بن سعود» به‌نام «ترکی بن عبدالله» دوباره شورش کرده و شهر ریاض را به‌عنوان پایتخت انتخاب نمود. دومرتبه خبر به عثمانی‌ها رسید و این‌بار مأموریت سرکوب آل‌سعود را به متحد خود؛ یعنی قبیله‌ی هاشمی سپردند و قبیله‌ی هاشمی نیز آل‌سعود را شکست داد. حاکم آن‌زمان آل‌سعود «عبدالرحمن بن فیصل» نام داشت و او نیز تبعید شد و دیگر هوس حکومت نکرد. از آن‌جا که مِیل به قدرت در آل‌سعود ارثی است، نوبت به «عبدالعزیز» پسر «عبدالرحمن» رسید. «عبدالعزیز» جوانی شجاع و با سیاست بود که در ادامه در مورد وی بیشتر می‌خوانید. «عبدالعزیز» با ۴۰ نفر از یارانش شبانه به سمت ریاض حرکت کرد و یارانش از روی نخل‌های کج‌شده وارد شهر شدند و مخفیانه به خانه‌ی حاکم شهر حمله کردند و سر او را بُریدند! صبح که همه از خواب بیدار شدند، «عبدالعزیز» اعلام کرد که حاکم کشته شده و او فرمانروای شهر است؛ این‌گونه بود که حکومت سوم آل‌سعود شکل گرفت و تاکنون نیز ادامه داشته‌است!

چکیده این‌که «عبدالعزیز آل‌سعود» شهر ریاض را فتح کرده و اعلام حکومت نمود و برای این‌که دوباره عثمانی‌ها و قبیله‌ی هاشمی حساس نشوند، «عبدالعزیزِ» جوان و با سیاست، به همه قول داد که از ریاض جلوتر نخواهد رفت، اما سال ۱۹۱۴م اتفاقات جدیدی در راه بود؛ ترور ولیعهد اتریش/مجارستان اوضاع اروپا را بسیار ملتهب ساخت و ابرقدرت‌های وقت برای یکدیگر شاخ‌و‌شانه کشیدند و عثمانی در این سال در موضع ضعف قرار گرفت. سال‌های قبل چندین‌بار به امپراتوریِ آلمان پیشنهاد اتحاد داد، اما به در بسته خورد. این مرتبه ماجرا متفاوت بود و آلمان به متحد نیاز داشت. یکی‌دیگر از انگیزه‌های پیوستن عثمانی به آلمان، کینه و نفرت تاریخی‌اش از روسیه بود و اکنون امپراطوریِ آلمان قرار است که با روسیه پنجه در پنجه شود. جنگ جهانی اول در دو جبهه‌ی نیروهای متحد (عثمانی، اتریش/مجارستان، آلمان) و نیروهای متفق (انگلیس، فرانسه، روسیه، ایتالیا، صربستان ، رومانی، چین و ژاپن) آغاز شد؛ جنگی که برای سال‌ها چهره‌ی جهان را تغییر داد.

عربستان سعودی
اثری از ترور مذکور که در روزنامه‌ی ایتالیاییِ «دومینیکا دل»، ۱۲ جولای ۱۹۱۴م توسط آشیل بلتریم به تصویر کشیده شده‌است.

در جریان جنگ، انگلیس بارها به قصد فتح استانبول با کشتی‌های جنگی از مدیترانه عبور کرد، اما هر بار در تنگه‌ی داردانل شکست سختی از عثمانی‌ها خورد و اکنون زمان امتحان یک استراتژیِ جدید است؛ استراتژی‌ای که بریتانیا آن را بارها امتحان کرده‌بود. بریتانیا برای به زانو درآوردن عثمانی، دست به ابتکاری تازه زد. در آن‌زمان تقریباً تمام مناطق عربی در دست عثمانی بود، البته پادشاهیِ مصر هم در آن‌زمان به تازگی استقلال یافته‌بود. اندیشه‌ی بازیابیِ هویت عربی که سال‌ها زیر چکمه‌های عثمانی‌ها لِه شده‌بود، از قرن ۱۸م در قهوه‌خانه‌های شام مطرح شد. انگلیس بر این موضوع واقف بود که اعراب از تسلط تُرکان، چندان دل خوشی ندارند، به‌خصوص زمانی که سلاطین عثمانی ادعای خلافت اسلام را دارند. بریتانیا به سراغ این توان بالقوه رفت و با خاندان قدرت‌مند هاشمی به مذاکره پرداخت. انگلیس به هاشمی‌ها قول استقلال مناطق عربی با حکم‌فرماییِ هاشمی بر تمامیِ آن مناطق را داد. هاشمی نیز که می‌خواست از زیر سایه‌ی سنگین تُرکان خارج شود، با کمال مِیل برنامه‌ی بریتانیا را پذیرفت و برای نبرد بر سر استقلال با عثمانی آماده گشت؛ متحد دیروز، دشمن امروز…!

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  دکتر حسابی؛ زحمات و خدمات بنیان‌گذار فیزیک دانشگاهی در ایران! + تصاویر

اکنون نوبت به هنرنماییِ «عبدالعزیز آل‌سعود» هم فرا رسیده‌است؛ او هم از این فرصت استفاده کرده و برای جنگ با عثمانی آماده شد، اما «عبدالعزیز» برای نبرد با تُرک‌ها نیازمند نیروی نظامی بود. قبل‌تر گفته‌شد که پس از کشته‌شدن «محمد بن سعود»، وهابیت در سراسر قلمرو عثمانی ممنوع اعلام شد، اما وهابی به حیات خود در سایه ادامه داد. در این سال علمای وهابی از جوانان وهابی، یک گروه شبه‌نظامی به‌نام «الاخوان» را تشکیل دادند و «عبدالعزیز» هم با الاخوان متحد شد تا اصطلاحاً خودی در جهان عرب نشان دهد. بزرگِ خاندانِ هاشمی، «حسین بن علی، حسین الهاشمی» معروف به «شریف حسین» بود؛ لقب کلیدداران کعبه، شریف بوده و به دلیل این‌که خاندان هاشمی بر مکه تسلط داشت، کلیددار کعبه هم بودند. جنگ اصلیِ اعراب و عثمانی را هاشمی‌ها رهبری می‌کردند و آل‌سعود در حاشیه قرار داشت. اولین قیام اعراب با یک بمب‌باران ساده از سوی نیروی هواییِ عثمانی خیلی‌زود پایان یافت، اما انگلیس دست‌بردار نبود؛ پس اعراب را دوباره تحریک کرد و به آنان تجهیزات بهتری داد. این مرتبه ماجرا تغییر کرد و خاندان هاشمی مناطقی را هم فتح نمودند.

عربستان سعودی
شریف حسین

در نهایت جنگ جهانی اول با پیروزیِ متفقین پایان یافت و این جنگ را مرگ امپراتوری‌ها می‌دانند. پس از این جنگ، امپراتوریِ روسیه، آلمان، اتریش/مجارستان و عثمانی به تاریخ پیوستند و البته سرزمین عثمانی تکه‌تکه شد. شاید بازنده‌ی اصلیِ جنگ، خاندان هاشمی باشد؛ زیرا اتفاقات جدیدی در راه است…! پس از پایان جنگ جهانی اول، خاندان هاشمی رشادت‌های بسیاری از خود نشان داده‌بود و حال منتظر پادشاهیِ اعراب است، اما غافل از آن‌که انگلیس و فرانسه، خاورمیانه را بین خود تقسیم کرده‌اند و هاشمی فریب خورده‌است! روابط بین خاندان هاشمی و انگلیس به‌شدت تیره شد، ولی در آن‌سوی وقایع، فاتح عربیِ دیگری؛ یعنی آل‌سعود با انگلیس روابط دوستانه‌ای برقرار کرده‌است. از کل مناطق عربی، عراق به «فیصل بن حسین» ملقب به «ملک فیصل اول» و اردن نیز به «عبدالله بن الحسین» ملقب به «عبدالله یکم» دو تَن از پسران «شریف حسین» رسید، اما در شبه‌جزیره ماجرا شکل دیگری داشت و آل‌سعود تبدیل به یک غول شکست‌ناپذیر شده‌بود. «عبدالعزیز آل‌سعود» تصمیم تاریخیِ خود را گرفت و با نیروهای الاخوان به هاشمی‌های مستقر در شبه‌جزیره حمله کرد. خاندان هاشمی در اثر جنگ‌های متعدد با قبایل عربی و به‌خصوص حضور در جنگ جهانی اول ضعیف شده و اکنون دیگر نه‌تنها از حمایت بریتانیا خبری نیست، بلکه با آن‌ها رقیب و دشمن هم شده‌است!

عربستان سعودی
از راست: ملک فیصل اول پادشاه عراق – عبدالله یکم پادشاه اردن

«عبدالعزیز آل‌سعود» و یارانش به شهرهای مکه و مدینه یورش برده و این دو شهر را از کنترل هاشمی خارج کرده و آن‌ها را تقریباً از صحرای عربستان اخراج کردند؛ این پایان هاشمی و شروع سعودی در شبه‌جزیره است. در این‌جا بود که کشوری با نام «کشور عربیِ سعودی» در شبه‌جزیره متولد شد. «عبدالعزیز» پس از بیرون‌راندن هاشمی‌ها، دو سرزمین نجد و حجاز را هم متحد کرد و نام خاندان خود را بر روی آن گذاشت. پس از پیروزی، سریعاً دست به اقدامات اصلاحی زد که تدبیر او را جهت مدرن‌سازی نشان می‌دهد. «عبدالعزیز» عشایر و صحرانشینان را یک‌جا-نشین کرد؛ این اقدام او دو منفعت داشت: بر قبایل تسلط پیدا می‌کرد و همچنین از دزدی‌ها و باج‌خواهی‌هایی که از زائران حج می‌شد نیز جلوگیری می‌نمود.

«عبدالعزیز» که اکنون به «ملک عبدالعزیز آل‌سعود» تبدیل شده، تمامیِ نیروهای نظامی و شبه‌نظامیان متحدش را زیر یک پرچم آورده و گارد ملیِ عربستان یا همان ارتش منظم عربستان را هم تأسیس کرده‌است. «ملک عبدالعزیز» از قدرت قبایل در عربستان آگاه بود و یک سیاست حرفه‌ای اجرا کرد؛ او از تمام قبایل، دختری از بزرگِ قبیله به عقد خود درآورد و با این حساب داماد عربستان شده و مطمئن شد که هیچ قبیله‌ای بر علیه داماد خود شورش نمی‌کند! همچنین برای جلوگیری از دعوای درون‌خانوادگی، سلطنت را به‌جای پدر به پسر، برادر به برادر قرار داد! در نهایت هم با انگلیس پیمان بست و تقریباً کشور عربستان نیز در دنیا به رسمیت شناخته‌شد، اما قرار نبود که همه‌چیز به همین خوبی‌و‌خوشی پیش برود! حدس می‌زنید چه می‌شود…؟!

عربستان سعودی
عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل‌سعود، معروف به ابن سعود، اولین پادشاه و بنیان‌گذار پادشاهی عربستان سعودی

هر چند که اقدامات «ملک عبدالعزیز» باعث یک‌پارچه‌شدن عربستان شد و در نهایت هم با انگلیس پیمان بست، اما این پیمان به مذاق وهابی‌هایی که به قول خودشان حافظ شریعت بودند، اصلاً خوش نیامد. اختلافات بین پادشاه و وهابی‌ها بسیار بالا گرفت، تا این‌که در نهایت بین گارد ملی عربستان و شاخه‌ی نظامیِ وهابیت؛ یعنی گروه الاخوان درگیری رخ داد؛ باز هم متحدان دیروز، دشمنان امروز…! به لطف حمایت انگلیس و تجهیزات پیشرفته‌تر انگلیسی‌ها، توانستند که الاخوان را شکست دهند، اما باز هم وهابیت به‌طور کامل از بین نرفت؛ چرا که خودِ سعودی‌ها چندان مایل به از بین رفتن این تفکر نبودند و اکنون دولت نُوپای آل‌سعود قرار است که با چالشی جدید دست‌و‌پنجه نرم کند. یک کشور مستقل نیازمند درآمد مستقل نیز می‌باشد؛ منابع آن‌زمان عربستان، تنها جواب‌گوی زندگیِ قبیله‌ای بود، اما هم‌اکنون دیگر این سطح از درآمد برای آل‌سعود کافی نیست. در نهایت «ملک عبدالعزیز» به ورود مهندسان خارجی برای اکتشاف نفت رضایت داد و این فصلی جدید در تاریخ نه‌تنها عربستان، بلکه تاریخ دنیاست؛ کشف نفت تمام معادلات را تغییر داد…!

عربستان سعودی
یک دکل نفتی در عربستان، ۱۹۴۰م

در نهایت مهندسان آمریکایی برای اکتشاف نفت وارد عربستان شدند و نتایج غیر قابل باور بود؛ هر حفاری، منتهی به یک میدان نفتی می‌شد! این حجم از طلای سیاه در سرزمین خشک و ضعیفی چون عربستان، همه را به حیرت واداشت. پیام به آمریکا رسید که لحظه‌ای تعلل نکنید؛ گنجی تاریخی در این سرزمین، سال‌ها خوابیده و منتظر ماست! در نهایت «فرانکلین روزولت» و «ملک عبدالعزیز» در کشتی با یکدیگر دیدار کردند و پادشاه عربستان امتیاز نفت را به شرکت «استاندارد اویل» در ازای ماهیانه پنج‌هزار لیر طلا تقدیم کرد؛ این شروعی بر روابط درهم‌تنیده و طولانیِ عربستان و آمریکاست. کشف نفت در عربستان همه‌چیز را تغییر داده و اکنون این دولت فقیر و عقب‌مانده، در حال تبدیل‌شدن به یک غول سرمایه‌دار است.

سرانجام «ملک عبدالعزیز» این پادشاه باتجربه و مقتدر در سال ۱۹۵۳م در ۷۷ سالگی درگذشت. در کشورهای همسایه دو روز عزای عمومی اعلام شد و مصر نیز دو هفته عزا اعلام کرد و همچنین پرچم سازمان ملل به حالت نیمه‌برافراشته درآمد. نماینده‌ی دائمیِ آمریکا در سازمان ملل از نقش افسانه‌ایِ او در رنسانسِ خاورمیانه سخن گفت و به‌حق هم «ملک عبدالعزیز» از تأثیرگذارترین افراد در تاریخ معاصر است. «فرانکلین روزولت» بعد از جلسه با «ملک عبدالعزیز» به سیاست او اعتراف کرده و گفته‌بود که حسابی من را درمانده کرد! برای مثال «فرانکلین روزولت» به «ملک عبدالعزیز» گفته‌بود: «آلمانی‌ها به یهودی‌ها ظلم کردند و اینک حق داشتنِ یک کشور را دارند.» سپس «ملک عبدالعزیز» در پاسخ گفت: «اگر آلمانی‌ها ظلم کردند، یهودی‌ها بروند و کشورشان را در آلمان تأسیس کنند، فلسطین برای مسلمانان است!»

بخش‌هایی از گفت‌و‌گوی فوق، به‌نقل از نگارنده‌ی مقاله‌ی نشریه‌ی «المجله» به‌نام «الصافی سعید» که به شرح زیر است:

+ فرانکلین روزولت:
«من خواستار پشتیبانی و توصیه‌ی شما در خصوص پایان‌دادن به مشکلات و درد و رنج‌های یهودیان هستم.»

– ملک عبدالعزیز:
«به آنان و نوادگان‌شان حاصل‌خیزترین خاک آلمان را که شدیداً یهودیان را مورد ظلم و ستم قرار داده‌اند، بدهید!»

+ فرانکلین روزولت:
«یهودی‌ها از نظر عاطفی وابسته به فلسطین و سرزمین موعود هستند و آن‌ها از بازگشت به آلمان می‌ترسند.»

– ملک عبدالعزیز:
«بدون شک آلمان نازی در حال ویرانی‌ست و متحدین می‌توانند یهود را برای پیداکردن اعتمادبه‌نفس تدریجی کمک کنند!»

+ فرانکلین روزولت:
«حقیقت آن است که ما به مهمان‌نوازیِ عربی برای حل مشکل یهود دل بسته‌ایم.»

– ملک عبدالعزیز:
«یک عرب بادیه‌نشین نمی‌تواند این عطوفت آمریکایی را در برابر آلمان درک نماید؛ عرف عرب این است که جنگجویان پیروز معرکه، بخشی از غنائم خود را بین قربانیان جنگ توزیع می‌نمایند. بدون شک متحدین امکانات بسیاری و اراضیِ زیادی برای واگذاری به یهود در دست دارند، ولی من نمی‌فهمم که چرا بر روی سرزمین کوچک و بسته‌ای مانند فلسطین تمرکز می‌شود!»

عربستان سعودی
دیدار فرانکلین روزولت و ملک عبدالعزیز، ۱۹۴۵م
عصر پادشاهان

پس از مرگ «ملک عبدالعزیز»، پادشاهی به پسرش «سعود» رسید. «ملک سعود» فردی بسیار عیاش و خوش‌گذران بود و دستور ساخت حدود ۱۰ کاخ را داد. میلیون‌ها دلار فقط صرف غذا و خوراک می‌کرد. مجالس مجلل ترتیب داده و به مهمانان ساعت‌هایی گران‌قیمت با عکس خود هدیه می‌داد. ضمناً «ملک سعود» اولین پادشاه از عربستان بود که به آمریکا، به‌عنوان شاه عربستان سفر کرده و با استقبال رسمیِ دولت این کشور، علاقه‌ی بیشتری به آمریکا پیدا کرد؛ این در حالی بود که به مسائل کشور توجه خاصی نمی‌کرد و به‌جای کشورداری، درگیر لذت‌بردن از زندگی بود. ولخرجی‌ها و بی‌توجهی‌های «ملک سعود» صدای اعتراض مردم و شاهزادگان سعودی را هم بلند کرده‌بود. در این میان وهابی‌ها نیز به‌عنوان منتقدان اصلیِ وی به حساب می‌آمدند. «ملک سعود» با «جمال عبد الناصر» رئیس‌جمهور وقت مصر روابط دوستانه‌ای برقرار کرد و در آغاز شاید این روابط مؤثر به‌نظر می‌رسید، اما عده‌ای از این رابطه‌ی خوب با مصر، احساس خطر می‌کردند؛ زیرا «جمال عبد الناصر» با شورویِ سوسیالیستی متحد شده‌بود و همان‌طور که می‌دانید، شوروی، کمونیست و خداناباور بودند.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  شیخ شیپور؛ دلقک یا لوده‌ی مقدس دستگاه سلطنتی!

همین مسئله‌ی فوق باعث اعتراض علمای وهابی شد و این‌که «جمال عبد الناصر» اعتقاد داشت که نفت عربستان برای کل جهان عرب است و نه فقط عربستان! و باید درآمدهای نفتی تقسیم شود! سرانجام این عیاشی و ولخرجی‌ها کار دست «ملک سعود» داد و صدای اعتراض همگان بلند شد فصل تازه‌ای از تاریخ عربستان آغاز می‌شود. «فیصل» برادر «سعود» تصمیم به کودتا گرفت و تقریباً همه از اخراج «ملک سعود» راضی بودند، البته «ملک سعود» چندین‌بار تصمیم گرفت تا پادشاهیِ خود را پس بگیرد، اما نتوانست و به آتن تبعید شد و در همان‌جا هم درگذشت. «ملک فیصل» از نوجوانی فرستاده‌ی پدرش در مجالس بین‌المللی بوده و از همان نوجوانی دستی در سیاست داشت و در روز اعلام سلطنت نیز خطاب به جمعیت گفت: «برادران، من اعلی‌حضرت نیستم. این مقام مخصوص خداست. من فقط خادم شما هستم.» و اکنون برگ زرینی قرار است که در تاریخ معاصر عربستان سعودی نمایان شود.

عربستان سعودی
سعود، فرزند دوم ملک عبدالعزیز و دومین پادشاه این کشور از خاندان آل‌سعود

«ملک فیصل» در آغاز به سراغ تعلیم‌و‌تربیت عمومی رفت و در سراسر کشور تعداد زیادی دانشگاه و مدرسه ساخته‌شد. تحصیلات مقدماتی برای همه‌ی فرزندان عربستان اجباری اعلام شد و کشور در حال ورود به مرحله‌ی جدیدی بود. البته این تصمیم بدون مخالفت هم نبود؛ چرا که عده‌ای از سنت‌گرایان که فقط در طول عمرشان بیابان دیده بودند، درس‌خواندن دختران را هضم نمی‌کردند! دیگر اقدام تاریخیِ «ملک فیصل» ملی‌کردن نفت است. طیِ مذاکراتی طولانی و فشرده، سرانجام آمریکایی‌ها امتیازی که از «ملک عبدالعزیز» گرفته‌بودند را لغو کرده و نفت عربستان ملی اعلام شد؛ تاریخ تأسیس آرامکو نیز مربوط به همین زمان است. نُوسازی‌ها و پیشرفت‌ها در زیرساخت‌ها به سرعت پیش می‌رفت و عربستان سعودی دیگر همان صحرای خشک با اختلاف قبیله‌ای نبود. رادیو در عربستان اولین جرقه‌های اختلاف بین وهابیت و «ملک فیصل» را زد؛ وهابی‌ها که اعتقاد داشتند باید همانند پیامبر زندگی کنند، نمی‌توانستند قبول کنند که وسیله‌ای کوچک صدای انسان درمی‌آورد!

«ملک فیصل» با این عقیده که رادیو می‌تواند صدای قرآن و اذان را نیز به گوش افراد در همه‌جا برساند، وهابی‌ها را آرام نگه می‌داشت، اما ماجرا از جایی شروع شد که جعبه‌ای جادویی به‌نام تلویزیون هم پایش به عربستان باز شد؛ وهابی‌ها باز هم نمی‌توانستند درک کنند که چگونه از داخل جعبه‌ای صدای آواز بیرون می‌آید! سپس مشکل در جایی چندبرابر شد که زنان را نیز در تلویزیون دیدند! تحمل این جعبه‌ی جادویی نه‌تنها برای وهابی‌ها، بلکه برای کسانی که در زندگیِ خود تنها شتر و شن دیده بودند نیز امکان‌پذیر نبود! فشارها به «ملک فیصل» برای ممنوعیت تلویزیون به بالاترین حد خود رسید و داخل خودِ خاندان سعودی نیز این جعبه‌ی جادویی که اسلام را به خطر انداخته‌بود، مخالفان سرسختی داشت، اما «ملک فیصل» به راه خود ایمان دارد. در نهایت با تحریک علمای وهابی، جمعی از وهابی‌ها و مردم و خودِ افراد خاندان سعودی به سمت اداره‌ی تلویزیون حرکت کردند تا این مرکز را تخریب یا حداقل «ملک فیصل» را بترسانند تا راضی به خروج تلویزیون شود، اما پادشاه به راهش ایمان دارد.

بر خلاف انتظار همگان، «ملک فیصل» به گارد ملیِ عربستان دستور داد تا به سمت اداره‌ی تلویزیون بروند و از آن‌جا در مقابل حمله‌ی احتمالیِ معترضین دفاع کنند. در این‌جا بود که یکی از هولناک‌ترین اتفاقات تاریخ معاصر در عربستان به وقوع پیوست؛ نبردی خونین بین گارد ملی و معترضین به‌وجود آمد و تعداد زیادی از نیروهای نظامی و معترضین کشته شدند. در بین کشته‌شدگان تعدادی از افراد خاندان سلطنتی نیز به چشم می‌خوردند. حادثه‌ی اداره‌ی تلویزیون (اداره‌التلفاز) از مهم‌ترین اتفاقات تاریخ معاصر است؛ حتی خودِ «ملک فیصل» نیز چنین فاجعه‌ای را پیش‌بینی نمی‌کرد‌ و این اتفاق غیر منتظره همه را در بُهت فرو برد و ثابت کرد که پادشاه مقتدر در راه نُوآوریِ کشور، با کسی تعارف ندارد! به گواه تاریخ، «ملک فیصل» روزی ۱۲ الی ۱۴ ساعت کار می‌کرد و همه‌ی تلاش خود را جهت توسعه و پیشرفت کشورش به کار بست، اما چه‌کسی فکرش را می‌کرد که «ملک فیصل» قرار است به تنهایی در مقابل متحد قدیمی؛ یعنی آمریکا و اروپا صف‌آرایی کند؟! روزی‌های مهمی در راه‌اند؛ روزهایی که «ملک فیصل» قرار است یک‌تنه با آمریکا پنجه در پنجه شود!

عربستان سعودی
فیصل، فرزند سوم ملک عبدالعزیز و سومین پادشاه این کشور از خاندان آل‌سعود

همه‌چیز از «جنگ یوم کیپور» شروع شد؛ بعد از پیروزیِ اسرائیل، حسابی به رگ غیرت «ملک فیصل» بَر خورده‌بود و پادشاه در فکر انتقام از آمریکا افتاد! سرانجام وزیر نفت خود را به چهار کشور بزرگِ صادرکننده‌ی نفت آن‌زمان؛ یعنی ایران، کویت، عراق و ونزوئلا فرستاد تا در حرکتی هماهنگ، نفتی به بازار عرضه نشود؛ به‌طور کلی سازمان اوپک در یک هماهنگی، تولید را پله‌پله کاهش داد. برنامه‌ی «ملک فیصل» در اکتبر ۱۹۷۳م آغاز شد و همچنین کشورهایی مانند هلند، ژاپن، کانادا و انگلستان نیز قرار بود که طعم تحریم نفتی را بچشند. از روز خوش تحریم‌کنندگان آن بود که آمریکا در عصر ماشینیِ خود به‌سر می‌برد و برای سیرکردن غول صنعتیِ خود به‌شدت به حامل‌های انرژی نیاز داشت. آثار تحریم کم‌کم از راه رسیدند و در گام نخست تعدادی از متحدان آمریکا دیگر از سیاست‌های خارجیِ این کشور حمایت نکردند و ایالات متحده کم‌کم منزوی می‌شد، اما شرایط داخلیِ آمریکا بسیار وحشتناک‌تر از شرایط خارجیِ این کشور بود؛ کاهش شدید تولید، سقوط باورنکردنیِ بورس، فلج‌شدن حمل‌و‌نقل، سهمیه‌بندیِ سوخت و در نهایت اعتراضات مردم، بخشی از نتایج تحریم به‌حساب می‌آمد.

مهم‌تر از همه آن‌که قیمت همین مقدار کم نفت در بازار جهانی به شکل بی‌سابقه‌ای گران شده و بحران، خیلی بزرگ‌تر از راه‌حل‌های مسئولان آمریکایی بود. ظاهراً راهی به‌جز تَن‌دادن به خواسته‌های تحریم‌کنندگان، به‌خصوص عربستان نمانده‌بود. آمریکا امید داشت که متحد قدیمی‌اش؛ یعنی شاه ایران در این شرایط آشفته به کمک آن‌ها آید و در تحریم نفتیِ عربستان شرکت نکرده و نفت را به قیمت مناسب به آمریکا بفروشد، اما شاه نیز آخرین امید آمریکا و اروپا را ناامید کرد! در نهایت دولت «ریچارد نیکسون» مجبور شد که از اسرائیل بخواهد تا بخشی از صحرای سینا را به مصر و همچنین قسمتی از بلندی‌های جولان را به سوریه بازگرداند. نهایتاً در ماه مارس ۱۹۷۴م تحریم‌های نفتی پایان یافت و سطح تولید نفت به مقدار اولیه‌ی خود بازگشت، در حالی که قیمت نفت حدوداً چهار برابر شده‌بود! مشخصه‌ی اصلیِ این دوران، سرازیرشدن منابع سرشار از سمت غرب به کشور تولیدکننده‌ی نفت است، اگرچه بیشتر این پول‌ها صرف خریدهای تسلیحاتی شد. این دوران در ایران، به ماه‌عسل فروش نفتی معروف است؛ خرید سلاح‌های پیشرفته و رشد قابل توجه صنعت در ایران در دهه‌ی ۵۰خ، حاصل همان دلارهای ماه‌عسل نفتی‌ست.

عربستان سعودی
سعودی آرامکو؛ شرکت دولتیِ نفت عربستان سعودی

اما قسمت دراماتیک ماجرا برای عربستان اتفاق افتاد؛ آمریکا برای انتقام، نفت این کشور را تحریم کرد و خودِ عربستان از نعمت دلارهای نفتی بی‌نصیب ماند و همچنین در اثر تحریم با کسریِ بودجه مواجه شد، اما ضربه‌ی کوچکی که به عربستان وارد شد، به هیچ‌وجه با بحران واردشده به آمریکا قابل قیاس نبود؛ پیروز بلامنازع نبرد، «ملک فیصل» بود و بس! اقدامات «ملک فیصل» برای آرمان فلسطین، به تحریم نفت محدود نمی‌شود؛ به ابتکار او بود که در سال ۱۹۷۴م کنفرانسی اسلامی برای حمایت از آرمان فلسطین در پاکستان تشکیل شد، اما قرار نبود که خورشید بخت سعودی خیلی تابان باقی بماند. در سال ۱۹۷۵م «فیصل بن مساعد» یکی از شاهزادگان سعودی که برادرش در جریان حمله به اداره‌ی تلویزیون در بین معترضان کشته شده‌بود، برای دیدار عمویش «ملک فیصل» به کاخ رفت. در اثر غفلت و یا عدم بازرسیِ مأموران امنیتی، با خود اسلحه به کاخ برد تا انتقام برادرش را از پادشاه بگیرد. وقتی که رفت با عموی خود دست بدهد، اسلحه را کشید و پادشاه را ترور کرد؛ این‌گونه بود که یکی از مقتدرترین شاهان عصر معاصر از بین رفت. سپس «فیصل بن مساعد» دستگیر و انگیزه‌ی وی از قتل، همان انتقام برادرش عنوان شد که در ۳۱ سالگی به جرم قتل عمد، گردن زده و قصاص شد، اما خیلی‌ها این ترور را انتقام آمریکا و انگلیس از «ملک فیصل» می‌دانند؛ هر چند که این ادعا کماکان اثبات نشده‌است.

عربستان سعودی
فیصل بن مساعد

پس از ترور «ملک فیصل»، بزرگان عربستان سعودی تصمیم به پادشاهیِ «خالد» فرزند دیگر «ملک عبدالعزیز» گرفتند و شاید تنها مخالف این موضوع یک‌نفر بود؛ خودِ «خالد» که علاقه‌ای به سیاست و کشورداری نداشت و خودش «فهد» را برای پادشاهی پیشنهاد داد، اما با اصرار فراوان بالاخره «خالد» پادشاهی را پذیرفت و به «ملک خالد» تبدیل گشت. «ملک خالد» در طول هفت‌سال حکومت خود چه کرد؟ عملاً هیچ‌کاری نکرد! علاقه‌ی «ملک خالد» به زندگی به سبک اجداد خود بود؛ در صحرا چادر می‌زد و با ماشین‌های بزرگ برای او شتر به صحرا می‌آوردند! اما مهم‌ترین اتفاق دوران «ملک خالد» حمله‌ی اسلام‌گرایان افراطی به مسجدالحرام و خانه‌ی کعبه بود؛ «جُهیمان العتیبی» به‌همراه ۵۰۰ نفر دیگر از افرادش با ادعای ظهور، به خانه‌ی کعبه حمله کرده و آن‌جا را اشغال کردند. همچنین «جُهیمان» اعلام کرد که آل‌سعود از دین اسلام فاصله گرفته و مردم باید برای سرنگونیِ آن قیام کنند. «ملک خالد» دستور مقابله با «جُهیمان» و بازپس‌گیریِ مسجدالحرام را صادر کرد، اما نتیجه‌ی آن چیزی که فکر می‌کردند نشد.

مسجدالحرام حریم امن الهی‌ست و همه‌ی آفریدگان خداوند در محدوده‌ی این مکان مقدس در امان هستند؛ به‌طوری‌که اگر یک حاجی حتی پشه‌ای را بُکُشد، حج او باطل می‌گردد. مسلماً خبر جنگ و درگیری در حریم امن الهی برای آل‌سعود بسیار گران تمام می‌شود و نیروهای نظامی نیز سعی کردند تا بدون سروصدا کار «جُهیمان العتیبی» را تمام کنند، اما یاران «جُهیمان» سخت مقاومت کردند و تلفات زیادی نیز بر سعودی‌ها وارد شد. در نهایت از یگان ویژه‌ی فرانسه درخواست کمک کردند و یگان ویژه‌ی فرانسه هم با حدود دو هزار بمب گازی به مسجدالحرام وارد شدند و پس از ۱۵ روز، مسجد از اشغال افراطیان درآمد. واقعه‌ی اشغال کعبه، از حوادث مهم تاریخ معاصر عربستان است که باعث تغییر در راه‌و‌روش حکومت‌داریِ آل‌سعود شد. سعودی‌ها برای در امان‌ماندن از اتفاقات مشابه، رضایت به افزایش تفکر وهابی و مدارس وهابی دادند و بر همین اساس، تفکر وهابی و تعداد وهابیون در جامعه‌ی عربستان به مقدار قابل ملاحظه‌ای افزایش پیدا کرد.

شاید این پست هم برای شما جالب باشد:  مرد پولادین؛ یُسِب بِساریُنیس دزِ جوغاشویلی!
عربستان سعودی
راست: خالد، فرزند پنجم ملک عبدالعزیز و چهارمین پادشاه این کشور از خاندان آل‌سعود – چپ از بالا: فهد، فرزند نهم ملک عبدالعزیز و پنجمین پادشاه این کشور از خاندان آل‌سعود – جُهیمان العتیبی

پس از هفت‌سال «ملک خالد» بر اثر سکته‌ی مغزی درگذشت و برادرش «فهد» بر تخت سلطنت جلوس کرد. با روی‌کارآمدن «ملک فهد»، عربستان پا به فصل افول و دوران سیاه خود گذاشت؛ زیرا «ملک فهد» عاشق تجمل‌گرایی بود. در توصیف تجمل‌گراییِ «ملک فهد» همین کافی‌ست که بدانید فقط یک‌شب در کازینوی خارجی چند میلیون‌دلار باخت! ولخرجی‌های پادشاه وقت عربستان غیر قابل تصور بود و هیچ‌کس باور نمی‌کرد که این «فهد» برادر همان «خالدِ» عاشق صحراست! در تاریخ عربستان، «ملک سعود» هم اهل ولخرجی بود، اما با اعتراض شدید درباریان مواجه می‌شد، منتها راهکار «ملک فهد» متفاوت است. پادشاه، افراد خاندان را با تجمل‌گرایی آشنا کرد و در مقابل انتقادهای درباریان یک جواب داشت: «خُب شما هم خرج کنید!» این در حالی‌ست که فقر در عربستان ریشه کرده و جمعیت در حال افزایش است و حکومت نیز برنامه‌ی خاصی برای اداره‌ی کشور ندارد. فاصله‌ی طبقاتی نیز هر روز در حال افزایش می‌باشد و سعودی‌ها ثروت‌مندتر و مردم فقیرتر می‌شوند. بدتر از همه آن‌که بیکاری به آمار وحشتناکی رسیده و خیلی از وهابی‌هایی که در دوران «ملک خالد» پرورش یافته بودند، هم‌اکنون بدون دانش فنی برای شغل، در جامعه سرگردان هستند، اما مهم‌ترین اتفاقات دوران «ملک فهد» چیست؟

در زمان «ملک فهد» دو جنگ مهم اتفاق افتاد که در هر دو، او و دولتش مجبور به پرداخت هزینه‌های گزافی شدند؛ اول جنگ ایران و عراق: در طول جنگ هشت‌ساله، عربستان سعودی از مهم‌ترین حامیان «صدام حسین» به‌حساب می‌آمد؛ طیِ این‌مدت سیل دلارهای نفتیِ عربستان به‌سوی متحدش روانه می‌شد، اما این اتحاد نزدیک بود که کار دست «ملک فهد» بدهد. پس از عملیات والفجر هشت که ایران از اروند خروشان گذشت، شورای همکاریِ خلیج‌فارس صدای پای ارتش ایران را بیخ گوش خود می‌شنوید. اگر ایرانی‌ها به ام‌القصر می‌رسیدند، کار کویت نیز تمام شده‌بود، اما اتحاد جهانی به کمک عراق آمد و دست ایران از رسیدن به ام‌القصر کوتاه ماند. پس از آن، نبرد نفت‌کش‌ها آغاز شد که ایران راه عراق را با آب‌های آزاد قطع کرده و نفت این کشور را عربستان صادر می‌کرد. به دلیل شرایط بحرانیِ خلیج‌فارس، خودِ آمریکا مستقیم وارد صحنه شد و ایرانی‌ها نیز که خوب می‌دانستند نفت عربستان تأثیری مستقیم بر نتیجه‌ی جنگ دارد، عملیات حمله به سکوهای نفتیِ این کشور را طراحی کردند، اما عملیات لو رفت و آمریکایی‌ها زودتر در سکوهای نفتی موضع گرفتند؛ شب عملیات، نیروی دریاییِ سپاه که تا آن‌زمان به سکوها نزدیک شده‌بودند، با دیدن آمریکایی‌ها بازگشتند. البته کشورهای حاشیه‌ی خلیج‌فارس (به‌جز عمان و قطر که اعلام بی‌طرفی کردند) دست‌به‌سینه‌ی عراق بودند و نفت این کشور را به فروش می‌رساندند.

عربستان سعودی
آمار و ارقام عملیات والفجر ۸ در جریان جنگ ایران و عراق

حادثه‌ای مهم در تاریخ ششم مردادماه ۱۳۶۶خ، همه‌ی جریان‌ها را تغییر داد؛ در اوج جنگ نفت‌کش‌ها، مراسم حج واجب در عربستان سعودی برگزار شد و پیداشدن مواد منفجره در ساک یک زائر ایرانی ثابت کرد که این حج، حجی کاملاً متفاوت خواهد بود، اما مشکل اصلی از مراسم برائت از مشرکین آغاز شد. ابعاد این واقعه هنوز به‌طور کامل مشخص نشده‌است، اما پلیس عربستان به‌سوی زائران ایرانی حمله کرد و اوضاع بسیار وحشتناک شد! به گفته‌ی برخی از منابع، پلیس عربستان در آغاز با گاز اشک‌آور و سپس با شلیک مستقیم، زائران را هدف قرار داد، ولی خودِ سعودی‌ها این موضوع را رَد می‌کنند. در این درگیری‌ها، حاجیان ایرانی نیز با دیدن شرایط، برای دفاع از خود به‌پا خاستند و در نهایت ۴۰۵ نفر در این فاجعه کشته شدند؛ ۲۷۵ حاجیِ ایرانی، ۴۵ حاجی از کشورهای دیگر و ۸۵ پلیس عربستانی. پس از این فاجعه، روابط ایران و عربستان به‌طور کامل قطع شد.

دومین اتفاق مهم در زمان «ملک فهد» این بود که عراق برای جبران خسارت‌های خود در جنگ، به کویت حمله کرد. حال خطر بیخ گوش عربستان است و با این‌که عراق هشت‌سال با ایران جنگیده‌بود، اما هنوز این ارتش نیمه‌جان می‌توانست خطری جدی برای سعودی‌ها باشد. برخی از منابع می‌گویند که آمریکایی‌ها عکس‌های هواییِ ساختگی برای «ملک فهد» بردند و به او گفتند که عراق پس از کویت، به عربستان هم حمله خواهد کرد! «ملک فهد» این‌بار حکومت خود را در معرض سقوط جدی می‌بیند و از آمریکایی‌ها خواهش می‌کند که در آن‌جا پایگاهی تأسیس کنند تا نقش بازدارندگی داشته‌باشد و ارتش عراق به دلیل وجود پایگاه آمریکایی به آن‌جا حمله نکند، اما این حضور، رایگان نبود! آمریکا در ازای ایجاد پایگاه، مبلغی هنگفت از شاه سعودی می‌خواست و «ملک فهد» نیز راهی به‌جز پذیرش شرایط نداشت. با این حال عربستان هزینه‌ی زیادی برای «عملیات طوفان صحرا» (حمله‌ی آمریکا به عراق در جریان جنگ خلیج‌فارس) که به «بزرگراه مرگ» معروف است، پرداخت کرد.

در نهایت «ملک فهد» با پرداخت مبلغی هنگفت از درآمدهای نفتیِ عربستان، آمریکایی‌ها را به این کشور دعوت کرد، اما دومرتبه سروکله‌ی وهابی‌های همیشه‌نگران پیدا شد! وهابی‌ها به‌شدت از معاهده با آمریکا که از نظر آن‌ها کفار به‌حساب می‌آمدند، خشمگین شدند، اما «ملک فهد» تلاش می‌کرد تا با دادن باج و حق‌السکوت به سران وهابی، آن‌ها را آرام نگه دارد. اوضاع کشور به‌شدت رو به وخامت می‌رفت و بی‌تدبیری‌های دولت، اشرافی‌گریِ خاندان سلطنتی، بیکاری، اختلاف طبقاتی و فقر نیز عربستان را به شرایطی کشاند که کارشناس‌های خارجی، سقوط خاندان آل‌سعود را پیش‌بینی می‌کردند. «ملک فهد» که از هر جهت تحت فشار قرار داشت، سرانجام بر اثر نارساییِ کلیوی در سال ۲۰۰۵م درگذشت.

عربستان سعودی
بنای یادبود بر آرامگاه کشته‌شدگان واقعه‌ی حج در سال ۱۳۶۶خ، در بهشت‌زهرا
فصل نجات

پس از درگذشت «ملک فهد»، برادرش «عبدالله» به پادشاهی رسید. «ملک عبدالله» عربستان سعودی را در شرایطی تحویل گرفت که انبوه مشکلات بر سر حکومت خراب شده‌بود. «ملک عبدالله» برای نجات کشور، مانند برادرش «فیصل» در آغاز به سراغ تعلیم‌و‌تربیت عمومی رفت و عربستان در این دوره شاهد افزایش دانشگاه‌ها و مراکز آموزش فنی‌ست؛ این کار نقشی مؤثر در رفع بیکاری داشت. «ملک عبدالله» همچنین روابط خارجیِ بسیار خوبی داشت، اما با انگلستان به مشکل برمی‌خورد. به علاوه این‌که وی اولین فردی بود که پیشنهاد عدم وابستگی به نفت و تک‌محصولی‌بودنِ عربستان را ارائه داد و در همین راستا، عربستان با وجود مخالفت اتحادیه‌ی اروپا، به سازمان تجارت جهانی پیوست و دروازه‌های اقتصاد خود را به‌روی دنیا گشود. با ورود شرکت‌های خارجی به عربستان، وابستگیِ این کشور به نفت کم‌تر شد، اما چالشِ وهابی‌های همیشه‌نگران قرار نیست که دست از سر شاهان سعودی بردارد! حضور هرچه بیشتر عربستان سعودی در جوامع بین‌الملل، کماکان باعث انتقاد وهابیون شد، ولی «ملک عبدالله» بر خلاف برادرش «فهد» مُشت آهنین را نشان داد؛ به‌طوری‌که حتی اگر کسی با وهابی‌ها رابطه داشت، از دولت اخراج می‌شد! اقدامات «ملک عبدالله» باعث نجات عربستان و خاندان آل‌سعود شد و در اواخر عمر خود به‌شدت بیمار بود و سرانجام در تاریخ ۲۳ ژانویه‌ی ۲۰۱۵م درگذشت. اکنون نوبت به آخرین ولیعهد بازمانده از پسران «عبدالعزیز»؛ یعنی «سلمان بن عبدالعزیز» رسیده‌است؛ همه می‌دانستند که «سلمان بن عبدالعزیز» بیمار است و تواناییِ اداره‌ی کشور را ندارد و در نتیجه، زمان ظهور فرزندش «محمد بن سلمان» فرا رسید…!

عربستان سعودی
از راست: عبدالله، فرزند دوازدهم ملک عبدالعزیز و ششمین پادشاه این کشور از خاندان آل‌سعود – سلمان، بیست‌و‌پنجمین فرزند ملک عبدالعزیز و هفتمین پادشاه این کشور از خاندان آل‌سعود

«محمد بن سلمان» در سال ۱۹۸۵م در شهر جده، عربستان سعودی به دنیا آمد و خیلی‌زود بازیِ قدرت را شروع کرد. در آغاز فعالیت‌های اصلاحیِ او را بررسی کنیم. عربستان به‌سرعت در حال تغییر است؛ تغییراتی شگرف که برای حتی مردم غیر عربستانی نیز قابل باور نیست و در اکثر شرکت‌های بزرگ آمریکایی و اروپایی سهام‌دار است و در زمینه‌های تکنولوژی، به‌خصوص متاورس سرمایه‌گذاری‌های سنگینی انجام داده‌است. همچنین در سند چشم‌انداز آینده، قرار است که وابستگی به نفت به حداقل برسد و گردشگری جای آن را پُر کند. ساخت برج کیلومتری، شهر تمام‌دیجیتال، دعوت از بلاگرهای معروف برای تبلیغ این کشور و دیگر امور، از اقدامات وی برای ایجاد صنعت توریسم است. از اصلاحات فرهنگی نیز می‌توان به این موارد اشاره کرد: رانندگی برای زنان آزاد است، رستوران‌ها و سینماها دیگر تفکیک جنسیتی نمی‌شوند، زنان حق شرکت در انتخابات و ورود به ورزشگاه‌ها را دارند، در شهر جده کازینو تأسیس شده‌است، پلیس شریعت کسی را مجبور به حضور در نماز جماعت نمی‌کند، روابط دختر و پسر بدون ترس علنی شده‌است، علاوه بر رضایت پدر، رضایت دختر نیز برای ازدواج لازم است، خواننده‌های معروف از جمله «شادمهر عقیلی» و «ابی» در آن‌جا کنسرت گذاشتند و همچنین مسابقات مهم فوتبال و حتی کشتی‌کج در عربستان برگزار می‌شود.

عربستان سعودی
محمد بن‌سلمان، ولیعهد و نخست‌وزیر عربستان سعودی

البته «محمد بن سلمان» می‌خواهد کشورِ عمیقاً محافظه‌کارش (عربستان سعودی) را متحول و متجدد کند. در عین حال او کسی‌ست که سعودی‌ها را به جنگ یمن کشانده و بعضی از مخالفان سیاست‌های عربستان سعودی را (از فعال حقوق زنان گرفته تا روحانی و وبلاگ‌نویس) به زندان انداخته و همان کسی‌ست که به باور بسیاری، دستور قتل «جمال خاشقجی» را صادر کرده‌است، اما ستاره‌ی اقبال «محمد بن سلمان» در کشور خودش همچنان درخشان است و به قول یکی از ناظران مسائل عربستان: «با هر جوان ۱۶ تا ۲۵ ساله‌ای حرف بزنی، می‌گوید بن‌سلمان قهرمان است؛ چون از تغییرات فرهنگی/اجتماعی خوشنودند، از این‌که می‌بینند نفوذ بنیادگرایان مذهبی را کم کرده‌است.» نشانی از این‌که عربستان سعودی در دوران «محمد بن سلمان» به‌سوی دموکراسی برود نیست و پاسخ هر پرسش از عملکرد خاندان سلطنتی نیز زندان است، نقد که دیگر جای خود را دارد! سال‌هاست که «ملک سلمان» بی‌چون‌وچرا از پسرش حمایت کرده و به‌نظر نمی‌رسد که چیزی یا کسی موقعیت «محمد بن سلمان» را تهدید کند. برداشت حلقه‌ی نزدیکان او این است که غوغایی که بر سر قتل «جمال خاشقجی» به‌راه افتاده، به مرور زمان فروکش خواهد کرد؛ و احتمالاً برداشت‌شان درست است…!

عربستان سعودی
آینده‌ی عربستان سعودی؟ کسی چه می‌داند…!

تصحیح و تکمیل؛ قجرتایم
نگارش و گردآوری؛ تلگرام اسرار تاریخی

اگر به «تاریخ» علاقه‌مند هستید؛ پیشنهاد می‌کنیم حتما در اینستاگرام خود به خانواده‌ی بزرگ ۳۴۰,۰۰۰ نفری «قجرتایم» بپیوندید! صفحه‌ی اینستاگرام ما به صورت «روزمره»، بروزرسانی می‌شود؛ پس همین حالا افتخار بدهید و در اینستاگرام خود شناسه‌ی «QajarTime» را جستجو و فالو کنید.

4.7/5 - (10 امتیاز)

یک پاسخ

  1. نمیدونم چرا تاریخ با ما اینقدر نامرده؟!
    کشوری که غرق در نادانی و تحجر بوده حالا داره در راه پیشرفت قدم میذاره ولی کشور ما برعکس اون در راه نادانی و تحجر پیش میره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *