در این مطلب میخوانید:
مقدمهای بر بیماری وبا
ایران از زمستان سال ۱۳۹۸خ به بعد، تا مدتها از همهگیریِ ویروس کرونا مستثناء نبوده و مردمان آن نیز در حال دستوپنجهنرمکردن با این بیماری هولناک بودهاند. در سرتاسر جهان، نسبت به تصمیمات دولتها و اثربخشیِ آنان در کنترل و قطع زنجیرهی انتقال نیز مباحث و مشاجرات گوناگونی شکل گرفت. در ایران، مسئلهی قرنطینهسازی مانند سایر نقاط جهان از جمله مباحث داغ بوده که در نهایت به طرح «فاصلهگذاریِ هوشمند» منجر شدهاست. در این پُست نگاهی میاندازیم به شیوع بیماری وبا در تاریخ ایرانِ دورهی قاجار و البته روشهایی جهت قرنطینهی افراد و مبتلایان که دردسرهای بسیار و گوناگونی به همراه داشتهاست. این نوشتار بر آن است تا گوشهای از تجربیات قرنطینه در دورهی قاجار را بازخوانی کند.
اولین تجربه با «امیرکبیر»
بر اساس شواهد و قرائن، تا پیش از «امیرکبیر» نمیتوان از قرنطینه بهعنوان یک سیاست کلان سلامت نام برد، اما نمونههایی از آن، پیش از «امیرکبیر» وجود داشته که تحت تأثیر حضور پزشکان غربیِ «عباس میرزا» در ایران، به ساختار سیاستگذاریِ دولت قاجاری وارد شدهاست. در سال ۱۸۰۹م، «تانکوجن» بیان میکند که در ایران، سیستمی برای قرنطینهسازی وجود ندارد. گونههایی از قرنطینهی محلی و در پیِ محافظت از شهرها، قابل گزارش است؛ مانند قرنطینهی شیراز در سال ۱۸۲۱م در پیِ شیوع بیماری وبا و همچنین تبریز، در همهگیریِ طاعون در سال ۱۸۳۱م. طبق این سیاستها، ورود از شهرِ منبعِ بیماری به این شهرهای بزرگ ممنوع بودهاست، اما در سال ۱۸۵۱م و در پیِ شیوع بیماری وبا در عثمانی و بهویژه در عراق، «امیرکبیر» دستور به قرنطینهسازیِ مرزهای ایران با عثمانی را میدهد. «امیرکبیر» در حکم قرنطینه نگاشتهاست:
«از قراری که کارپرداز اول دولت عِلیه مقیم دارالسلام بغداد نوشتهاست، ناخوشیِ وبا همهی عربستان را فرا گرفته و از اول خانقین الی نجف طغیان تمام دارد. اهالیِ بغداد کاملاً مترقی شدهاند؛ چون آنجا معبر عام است و هر روز زوار عتبات و سایرین به همهی ممالک محروسه تردد دارند. بسیار لازم است که برای محافظت ممالک محروسه از آلودگیِ ناخوشیِ مزبور و نشر و سرایت آن، بنای گراختین که منفعت آن بکرات به تجربه رسیدهاست، گذاشته شود. بهزودی گراختین را در اول دخول زوار و مترددین به خاک علیه دادهشود.»
آنگونه که از حکم برمیآید، بنای اصلیِ قرنطینه بر تحدید ورود و خروج و جلوگیری از دخول بیماری و سرایت آن به کشور بودهاست. این مسئله را «ژوزف تولوزان» از پزشکان «ناصرالدینشاه قاجار» نیز ذکر کردهاست: «وبا مرضیست که منتقل میشود به واسطهی عبور مالالتجاره و بهخصوص مردمان از بلادی که گرفتار آن هستند، به شهرهایی که از گزند آن محفوظاند.» بنابراین ساخت قرنطینهی قاجاری، متناسب با خصیصههای آندوران و آمدوشدهای محدود، بیشتر بر مرزها متمرکز بودهاست. علاوه بر این، «امیرکبیر» از طریق روزنامهی «وقایعالاتفاقیه» مطالب و اطلاعیههایی جهت افزایش آگاهیِ عمومیِ مردم منتشر ساخت و همچنین جزواتی در خصوص شیوع بیماری و جلوگیریِ آن نگاشته و در میان روحانیون پخش نموده، تا از طریق آنان، مردم نسبت به حادثهی رخداده، تمام و کمال آگاه شوند. «هما ناطق» ذکر میکند: «گذشته از مقالاتی که در روزنامههای رسمی منتشر میگشت، جزوهی قواعد معالجهی وبا راجع به چگونگیِ این بیماری و جلوگیری از سرایت آن به طبع رسید و میان روحانیان و سرشناسان محلههای شهر پخش شد که مردم را بیاگاهند.» تجربهی «امیرکبیر» در جلوگیری از بیماری وبا نسبتاً موفق بود، اما تقریباً برای دههها و تا پیش از تشکیل «مجلس حفظالصحه» به فراموشی سپردهشد.
بیماری وبا پس از «امیرکبیر»
در سال ۱۸۵۷م، دوباره بیماری وبا در عثمانی حادث شد و اینبار، عثمانی ورود زوار و بهخصوص اجساد مُردگان ایرانی را به کشور خویش ممنوع ساخت. این تصمیم خشم «میرزا آقاخان نوری» را برانگیخت و حتی عثمانی را تهدید به قطع تردد عمومی کرد: «از حالت قرانتین دولت عثمانی به ستوه آمدهایم. نزدیک است که عنقریب حکم عمومی قطع بهکل اهالیِ ایران صادر شود که دیگر تردد خودشان را از خاک عثمانی، خاصه از عراق عرب موقوف دارند. نزدیک است این حکم از قوه به فعل بیاید. باید به دولت عثمانی حالی کرد که اساساً حق ندارند قرانتین بگذارند؛ زیرا خلاف قانون دُوَل متحابه است و میتوانید بالمره وضع قرانتین را موقوف و متروک سازید.» که البته دولت عثمانی پاسخی آرام به این خشم داد و سیاست قرنطینه را امری واجب جهت حفظ سلامت مردم دانسته و اتباع ایرانی نیز مجبور به تبعیت از آن هستند.
پس از این، شیوع وبا و طاعون بسیار بود، اما وبای سال ۱۸۶۸م، پزشک شاه را بر آن داشت که اقداماتی در راستای مقاومت دولت و مردم ایران، تجویز و اعمال کند. «ژوزف تولوزان» پزشک مخصوص «ناصرالدینشاه» خواستار تشکیل هیئتی برای انجام اقدامات پیشگیرانه شد تا دولت بتواند بر همهگیریِ مذکور فائق آید. این هیئت، مجلس حفظالصحه نامیده شد و در آن، از تمامیِ اطبای معروف پایتخت دعوت به عمل آمد و حتی از پزشکان مسافر نیز برای شرکت در این جلسات دعوت شد، اما اکثریت، با اطبای پیرو طب سینایی بود. این مجلس علاوه بر پیشنهاد واکسیناسیون عمومی، ساخت مستراح عمومی و فاضلاب، خواستار ایجاد پُستهای قرنطینه در سرحدات ایران شد. هیچکدام از پیشنهادهای این مجلس مورد تأیید دولت قرار نگرفت و از آنجا که این مجلس، نه بودجه و اختیاری داشت و میان اعضاء نیز تلاطم و منازعه فراوان بود، تنها در مواقع ضروری و جهت رفع مسئولیت تشکیل میشد.
بدین صورت ایران با هر مرتبه وقوع بیماریهای همهگیر و خطرناک، بدون آنکه سیاستی برای جلوگیری از تلفات داشتهباشد، شاهد مرگومیر بسیاری بود. چنین دوریگزینیِ دولت قاجاری از قرنطینه پس از «امیرکبیر»، دارای چندین ریشه است؛ مسئلهی نخست، ضعف دولت ایران و فراتربودن ایجاد قرنطینه از تواناییهای ساختار سنتیِ دولت وقت است. در نمونههای اعمال قرنطینه، چندین مورد شکست یا عدم تمکین به چشم میخورد که ناشی از وجود ضعف نهاد دولت است؛ برای نمونه، در اعمال پُست قرنطینهی مرزی با عثمانی در سال ۱۸۵۶م، آذوقهی موجود کفاف ۱۵ هزار زائر ایرانی را نداد و با پایانرسیدن آن، زوار بهزور راه خود را بهسوی عراق گشودند و در این بین، چندیننفر از جمله سربازان مأمور قرنطینه کشته شدند.
یا در سال ۱۹۰۴م، با وجود اعمال پُست قرنطینه در مرز با عراق، یکی از علمای نجف بههمراه تعدای از طلاب، جهت زیارت مشهد به سمت مرز ایران روانه شدند و با ذکر دلیل «مقدم حضرت آقا مقدس و بخشنده است»، از قرنطینهشدن خودداری کردند و با عصاهایشان بر سر سربازان کوفتند و وارد ایران شدند. ورود آنان به هر شهر، با آلودگی و مرگ بسیاری همراه بود. مسئلهی دیگر، پنهانکاریِ وقوع همهگیری در شهرهای ایران از سوی حاکمان بودهاست. در وبای سال ۱۸۹۳م، «اعتمادالسلطنه» چنین از زبان «امینالسلطان» نقل میکند: «وبائی به خراسان آمد، میدانستم به طهران میرسد، خیالات کلیتاً مشوب میشود، دیگر شاه و گدا از هول جان، ملتفت اعمال من نخواهند بود و گرفتار خود میباشند و بس.» حکام مناطق دیگر نیز از این قاعده مستثناء نبودند. برای نمونه، در بیماری وبا و قحطیِ سال ۱۸۷۰م، شاه در مکالمهی مستقیم با حاکم کرمانشاه، پیگیر اوضاع آن بلاد شده، اما حاکمان از مناسببودن اوضاع در این مناطق و همچنین مناطق همجوار نظیر لرستان و اصفهان خبر دادند و بدین سبب، دستور به رفع قرنطینه از سوی شاه صادر شد!
مسئلهی اساسی در این پنهانکاری، امور مالیِ قرنطینه و همچنین تخفیف مالیاتی به سبب مرگومیر حادثه بود. در چنین وضعیتی، درآمد حکام و تهران به شدت افت پیدا میکرد که هیچیک از طرفین خواستار آن نبودند. از سوی دیگر، میتوان ضعف مالیهی دولت به سبب فساد یا ناتوانیِ اقتصادی را در این مسئله دخیل دانست. در همان وبای سال ۱۸۹۳م، «اعتمادالسلطنه» نوشتهاست: «سلطان عثمانی از جیب خود ۱۵۰ هزار لیره خرج قرانتین حدود خود نمود که رعیتش را سالم بدارد. این نوع حفظ جان رعیت را میکنند. علیالاتصال به بلائی گرفتار و به دامی دچاریم، گاه به قحط و غلائیم و گاه بر وبا و طاعونیم.» اما ناتوانی یا عدم تمایل دولت ایران به اعمال قرنطینه و جلوگیری از شیوع همهگیریها در ایران، زنگ خطر را برای کشورهای دارای منافع در ایران به صدا درآورد.
قرنطینهی فرنگی
حادثشدن وبا در ایران، بهویژه در مناطق جنوبی و حوزهی خلیجفارس، برای بریتانیا و روسیه بسیار هزینهبردار بود و عدم صورتگرفتن اقدامی درخور از سوی ایران، این کشورها را به صرافت انداخت تا خود اقدامی کنند و منافع آنان بیش از این به خطر نیفتد. در سال ۱۸۷۶م، مأمور کمیساریای انگلستان در هندوستان، گزارشی از وضعیت قرنطینه در خلیجفارس میدهد: «از نظر قرنطینه در خلیجفارس بهنظر نمیرسد که از جانب دولت ایران پیشبینی و اقدامی در این زمینه شدهباشد و هر نوع اقدامی در این مورد باید از ابتدا صورت بگیرد. به علاوه قبل از آنکه قرنطینهی پیشنهادی را بتوان به موقع به اجرا گذاشت، لازم است که همکاریِ بریتانیای کبیر جلب شود؛ زیرا دولت ایران فاقد قوای مسلح مورد لزوم برای موقع به اجرا گذاشتن مقررات قرنطینه میباشد. در عمل باید مسئولیت کمک به ایران برای حفاظت سرحدات خود در منطقهی خلیجفارس در مقابل طاعون بهعهدهی انگلستان واگذار شود.» این گزارش برای لندن ارسال شد، اما واکنشی در آن میان برانگیخته نشد.
«کنت بوست» سفیر امپراتوریِ اتریش/مجارستان در لندن، با دیدن این مطالب، گزارشی به امپراتوری مینویسد و در آن پیشنهاد میکند که نظارت بر خلیجفارس، بر عهدهی یک سازمان بینالمللی باشد: «…اینک از نظر انسانیت که مورد نظر شخص من میباشد، خاتمهدادن به این بلیه که دامنگیر دولت ایران شدهاست، از وظائف اولیهی ماست و از آنجا که بهنظر نمیرسد دولت ایران بتواند اقدامی در این زمینه انجام دهد، وظیفهی سایر دُوَل ذینفع است که خدمات لازم را انجام دهند. آنچه که مورد نظر دولت امپراتوری میباشد، به موقع اجرا گذاشتن مقررات قرنطینه است و این کاریست که هرگز نمیتواند به دست دولت ایران انجام بگیرد، بنابراین ضرورت تام دارد که یک سازمان بینالمللی زیر نظارت دول خارج، این مهم را بر عهده بگیرد.»
در واقع مدل پیشنهادیِ سفیر امپراتوری در لندن، مشابه کمیسیون بینالمللیِ بهداشت استانبول بود که سیاستهای پیشگیری نظیر قرنطینه را در ترکیه، مصر و کانال سوئز اجرا کردهبود. این سازمان در حقیقت جایگزین مجلس حفظالصحه میشد، اما با این تفاوت که بودجهی کافی و اختیار تام در مصارف آن را بر عهده داشت و کشورهای اتریش/مجارستان، فرانسه، انگلستان، روسیه، ترکیه، هلند و ایران نیز در آن واجد نماینده بودند. در ابتدا این طرح، توسط انگلستان مورد تأیید قرار گرفت و دولت ایران نیز مخالفتی با آن نداشت، اما در هنگامهی اجرا، دولت بریتانیا متوجه چالشهایی در طرح مزبور شد؛ نخست آنکه نمونههای ذکرشده، چندان نمونههای مناسب و قابل تعمیمی به ایران نبودند، دوم آنکه این سازمان میتوانست بر نفوذ روسیه و عثمانی در ایران بیانجامد که چندان به مذاق بریتانیا خوش نمیآمد و سوم نیز آنکه بریتانیا حاضر به پرداخت وجهی بیشتر از حقوق نمایندگان خود نبود. بدین صورت مهمترین اقدام بینالمللی به سبب تعارض منافع بیگانگان، با شکست مواجه شد.
این مسئله به انضمام خرافه و بیگانهستیزیِ ایرانیان، نقشی پُررنگ در شکست سایر اقدامات جهت قرنطینهی مناطق جنوبیِ ایران داشت. از سال ۱۸۹۷م، طیِ قراردادی، دولت ایران خدمات قرنطینهایِ خلیجفارس را به حکومت هندوستان واگذار کرد. در جولای ۱۸۹۹م، همهگیریِ طاعون سختی حادث شد. عامهی مردم نسبت به وبا، خوف و ترس داشتند، اما مرگ بر اثر طاعون در نظر آنان عادی جلوه میکرد و از طاعون بیاطلاع بودند. بدین سبب، روحانیون و مردم عادی با هر گونه قرنطینه بهشدت مخالفت میکردند و آن را نوعی مزاحمت از سوی بریتانیاییها برای زندگیِ خود تلقی میکردند! از سوی دیگر، دولت بریتانیا به ایران هشدار میداد که عدم رعایت دستورات بهداشتی، مسئولیت جلوگیری از همهگیری را از دوش آنان برداشته و ایران بایستی مستقیماً پاسخگوی دیگر دولتها باشد. در این اثنا، حاکم بوشهر در مسجد اعلام کرد که دولت تحت فشار خارجیها، راضی به انجام این دستورات شدهاست! این سخنان فضای بوشهر را بسیار ملتهب کرد و در ۱۸ جولای، بلوایی در شهر بهراه افتاد.
این مخالفتهای محلی صرفاً با قرنطینه نبود. بریتانیا یک دستگاه بهداشتی خریداری کرده و به بوشهر آوردهبود، اما در میان محلیها چنین شایعهای پیچیده بود که این دستگاه برای جوشاندن بچهها و گرفتن روغن از آنان نصب شدهاست و اینگونه بود که واکنشی سخت در میان آنان برانگیخت! همچنین نجسدانستن انگلیسیها و تبعیضی که آنان میان مسافرین اروپایی و آسیایی اعمال میکردند، سبب شد که اعتراضات بالا بگیرد و تهران نیز از این ماجرا خبردار شود. دولت ایران، «حاجی زینالعابدین» را بهعنوان نمایندهی خود به بوشهر فرستاد و او نیز در گزارش خود، اوضاع را بسیار مناسب توضیف کرد: «در طول مسافرت خود هیچ بیمار مبتلا به طاعون مشاهده نکردم. بعداً گفتند که دو نفر در بوشهر فوت شدهاند.» با این گزارش، دولت ایران پشتیبانیِ خود را از قرنطینه در خلیجفارس برداشت و البته این رفع پشتیبانی، هم سبب خاموشیِ بلوای مردم و هم کاهش مخارج دولت را بههمراه داشت.
نوبت طاعون
از جمله دیگر موارد شکست قرنطینه و اقدامات بیگانگان برای جلوگیری از گسترش بیماریها، مورد سیستان است. سیستان به واسطهی قرارگیری در کنار هندوستان وقت و نفوذ روسیه در آن، از جمله نقاط حساس و پُرمنازعه در اواخر قرن ۱۹م و اوایل قرن ۲۰م بودهاست. در سال ۱۸۹۷م، در سیستان نیز طاعون حادث شد و روسها از برای آنکه این بیماری سایر نقاط کشور را فرا نگیرد، نوار بهداشتیِ معروف به «نوار بهداشتی تربت حیدریه» را ترتیب دادند و مانع از عبور و مرور قوافل و کاروانها شدند. نتیجهی این اقدام رضایتبخش بود، اما هنگامی که طاعون دوباره در سال ۱۹۰۶م در منطقه حادث شد، با اجرای این نوار بهداشتی، انگلستان گمان برد که اهداف روسیه از عدم انتقال قوافل به هندوستان، بایستی سیاسی باشد و سپس در این امر مداخله کرد.
با حضور مشترک نمایندگان روسیه، بریتانیا و ایران، کارها مؤثر پیش میرفت، اما رفتار این گروه با مردمان نابهنجار بود و در نهایت سبب شد که مردم محلی از همکاری دست کشیده و به اردوگاهها و پاسگاههای بهداشتیِ آنان یورش ببرند. در ابتدا، انگلیسیها طعمهی این حوادث قرار گرفتند و سپس با طولانیشدن شیوع طاعون در منطقه، روسها نیز با خشم و حملات مردم منطقه روبهرو شدند. علاوه بر مردم محلی، نخبگان سیاسی نیز با حضور و قرنطینهی سیستان توسط روسیه و انگلستان موافق نبودند. نشریهی «حبلالمتین» در این مورد نوشتهاست: «ما ملت ایران غریب بحث و طالعی داریم که با وجود آنکه جوانان باغیرت ما چه از شیعه و چه زرتشتی که در فرنگستان تحصیل و تکمیل یافته، زاید از یکصد نفر میباشند که در ممالک هندوستان و غیره به معالجه مشغول هستند.»
در ادامه نیز بر این مسئله پافشاری میکند که اگر دولت ایران از پزشکان ایرانی در خارج از کشور درخواست میکرد، آنان جهت معالجه به کشور میآمدند و استفاده از نیروهای ایرانی، بهتر از استفاده از نیروهای روس و انگلیس است؛ چرا که آنان در فکر منافع کشور خویش هستند. جان کلام آنکه، قرنطینه بهعنوان یک راهکار کلان برای پیشگیری از شیوع اپیدمیها، در دورهی قاجار برای نخستینبار مورد استفاده قرار گرفت، اما به واسطهی ضعف نهاد دولت و همچنین نارساییهای آن، ناشی از فساد، بهطور مستمر و کارا مورد استفاده قرار نگرفت. کشورهای بیگانه نیز که در پیِ اعمال این سیاست در کشور بودند، عمدتاً با شکست روبهرو شدند که میتوان برای آن، مواردی چون عدم تمایل دولت ایران در همراهی، خرافهی عمومی، تضاد منافع کشورهای مختلف و بیگانهستیزیِ مردم را نام برد.
تصحیح و تکمیل؛ قجرتایم
نگارش و گردآوری؛ علیرضا میردیده