پیشتر در مورد اشغال ایران توسط قوای متفقین در جنگ جهانی دوم، پُستی مختصر با عنوان «اشغال ایران؛ روایتی از تجاوز متفقین به ایران + فیلم!» به همراه چند فیلم و آلبوم تصاویر در پیج اینستاگرام و وبسایت قجرتایم قرار دادهایم، اما در پست مذکور بهجزئیات ماجرا کمتر از آنچه که باید پرداخته شدهاست؛ در این پُست مفصلتر و دقیقتر به این موضوع مهم تاریخی میپردازیم و امیدواریم که اطلاعات مفید و مناسبی هم در اختیار شما قرار دهد.
در این مطلب میخوانید:
جنگ جهانی دوم و ایران
جنگ جهانی دوم با حملهی آلمان به لهستان در تاریخ اول سپتامبر ۱۹۳۹م (۱۱ شهریورماه ۱۳۱۸خ) دنیا را فرا گرفت. با شروع جنگ، «محمود جم» نخستوزیر ایران، با صدور اطلاعیهی رسمی در تاریخ دوم سپتامبر (۱۲ شهریور) تصمیم دولت ایران را مبنی بر اینکه در این جنگ بیطرف مانده و بیطرفیِ خود را محفوظ خواهد داشت و با هیچیک از دول درگیر در جنگ، مخاصمه و دشمنی و ظرفیت ندارد، به اطلاع دولتهای در حال جنگ رساند. در طیِ سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۱م (۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰خ) ایران بیطرفیِ خود را حفظ کرد. روابط سیاسی با دولتهای متفق و دول محور همچنان محفوظ بود، اما با حملهی آلمان به روسیهی شوروی در تاریخ ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱م (یکم تیرماه ۱۳۲۰خ) وضعیت تغییر پیدا کرد و تمام این محاسبات را برهم زد؛ زیرا جنگ به مرزهای ایران نزدیک میشد و سرزمین ایران را بهصورت حلقهی ارتباطیِ مهم و حیاتی بین انگلستان و شوروی درمیآورد.
با اینکه دول فرانسه و انگلیس از خُردکردن شوروی به وسیله آلمان خوشحال بودند، اما به علت پیشرفتهای آلمان و بهخطرافتادن منافع غرب در خاورمیانه تصمیم گرفتند تا به حمایت شوروی بشتابند؛ ایران نیز بهترین راه برای کمک متفقین به اتحاد شوروی برای دفاع در مقابل آلمان بود. برای رسانیدن کمکهای نظامیِ مورد نیاز به شوروی، متفقین احتیاج به راهی کوتاه و امن داشتند؛ البته راههای استراتژیکِ متعددی نیز برای کمکرسانی وجود داشت:
۱. راه «آرخانگِلْسک»
۲. راه «مورمانسْک»
۳. راه «ولادیوستوک»
۴. راه «هندوستان و افغانستان»
۵. از طریق دریای سیاه
۶. راه ایران…!
از شش راه فوق، پنج راه اولی بهعلت نبودن وسایل بارگیری و تخلیه، یخبندان، دوری از جبههی جنگ و یا نبودن راههای ارتباطی با خاک شوروی، قابل استفاده نبودند و نمیتوانستند نیازهای فوری برای حمل کالاهای نظامی را در حجم زیاد رفع کنند، اما ایران انتخاب اول بود؛ چرا که از میان راههای موجود، ایران تنها راهی بود که میتوانست در تمام چهار فصل مورد استفاده قرار گیرد و ثانیاً مصون از حملات هواییِ آلمان باشد. از لحاظ اهمیت سوقالجیشی نیز ایران، از یکطرف دروازهای بهسوی خاورمیانه و هندوستان بود، و از طرف دیگر یک خط ارتباطیِ بسیار مهم بین روسیه و متحدیناش محسوب میشد. همچنین خط آهن سراسریِ ایران نیز قادر بود که مهمات و لوازم جنگیِ متفقین را به آسانی به مرزهای روسیه برساند. دولت ایران که در موقعیت حساسی قرار گرفتهبود، سعی کرد تا بیطرفیِ کشور را همچنان حفظ نماید و هنگامی که جنگ آلمان و شوروی در تاریخ ۲۲ ژوئن آغاز شد، مجدداً بیطرفیِ خود را مورد تأکید قرار داد، اما متفقین دنبال بهانه بودند و برقراریِ ارتباط بین اتحاد شوروی و انگلستان نیز امری حیاتی بهشمار میرفت؛ بهناچار سرزمین ایران هم مورد هجوم متفقین قرار گرفت و در تاریخ آگوست ۱۹۴۱م (شهریورماه ۱۳۲۰خ) اشغال گردید.
حضور کارشناسان آلمانی، بهانهی اشغال ایرانی!
ظاهراً بهانهی اشغال ایران وجود تعدادی از کارشناسان و تکنیسینهای آلمانی در ایران بود که در صنایع کشور در کارخانهها، شرکت راهسازی، راهآهن، پُست و دیگر سازمانهای مختلف به کار اشتغال داشتند. در تاریخ ۱۸ جولای ۱۹۴۱م (۲۷ تیرماه ۱۳۲۰خ) دولتهای شوروی و انگلستان یادداشتهای مشابهی به دولت ایران تسلیم کردند و ضمن آنها، از فعالیت کارشناسان آلمانی در ایران اظهار نگرانی کرده و اخراج آنان را که به عقیدهی دو دولت مذکور، ستونپنجمِ آلمان را در ایران تشکیل و منافع آنان را مورد تهدید قرار میدادند و مانع بزرگی نیز در برقراریِ ارتباط آنها میشدند، تقاضا کردند؛ لاکن دولت ایران پیشنهاد متفقین را رَد کرد و جواب داد که وجود کارشناسان آلمانی برای خدمت در صنایع ایران ضروری بوده و بهزودی نمیتوان برای آنها جانشین پیدا کرد و تعدادشان هم آنقدر زیاد نیست و دولت ایران بر آنها نظارت و مراقبت دارد.
«رجبعلی منصور» (منصورالملک) نخستوزیر وقت ایران، اخراج آلمانیهای مقیم ایران را یکنوع توهین و دخالت در امور سیاسیِ مملکت از طریق متفقین تلقی میکرد. جالب است بدانید که (در منابع رسمیِ ایران) تعداد آلمانیهای مقیم ایران در زمان جنگ ۶۹۰ نفر و تعداد اتباع انگلیسی ۲۵۹۱ نفر بودهاست! آخرین یادداشتهای دو دولت شوروی و انگلیس در تاریخ ۱۶ آگوست ۱۹۴۱م (۲۵ مردادماه ۱۳۲۰) تسلیم دولت ایران گردید. متفقین در این یادداشت صورت اسامیِ کارشناسان آلمانی را با ذکر نوع کار آنها که خدمتشان ضرورت دارد خواستند و گفتند که حاضرند کمک کنند و اتباع کشورهای دیگر را جانشین آلمانیها نمایند؛ همچنین آنها در ادامه تأکید میکنند که بریتانیای کبیر و اتحاد جماهیر شوروی، نقشههایی علیه تمامیت ارضی و یا حاکمیت ایران ندارند.
گرایش «رضاشاه» به آلمانیها…
در این موقعیت خطرناک، دولت ایران سیاست دفعالوقت را در پیش گرفت تا بلکه با مرور زمان و گذشت ایام، نتیجهی جنگ روشن شود و بتواند تکلیف خودش را با دول متخاصم تعیین کند؛ زیرا اگر از یکطرف با تقاضاهای متفقین موافقت میکرد و دست به اخراج آلمانیهای مقیم ایران میزد و اجازهی عبور اسلحه و مهمات به جبههی روسیه را از راه ایران میداد، مرتکب یک عمل خصمانه نسبت به دولت آلمان میشد که ارتش نیرومندش همچنان در قلب روسیه در حال پیشروی بود و احتمال داشت که در صورت شکست شوروی، آلمانِ فاتح، انتقامجویی کند؛ از سویی متوجه خطری که به علت تمرکز نیروهای انگلیسی و هندی در بصره و خانقین و سرحدات عراق و همچنین تمرکز نیروهای شوروی در قفقاز و ترکمنستان که امنیت ایران را از دو سو تهدید میکرد شدهبود و میدانست که انگلیسیها به هر قیمتی که شده، از تأسیسات نفت جنوب دفاع خواهند کرد.
بدین ترتیب با وجود اینکه مذاکرات دوستانه بین دولتهای انگلیس و شوروی از یکطرف و دولت ایران از طرف دیگر ادامه داشت، ولی چون «رضاشاه» تحت تأثیر تبلیغات نازی تصور میکرد که فتح نهایی با آلمانیهاست و بنا به خصومت شدید با رژیم شوروی از پیشرویِ سریع آلمانیها در آن کشور احساس رضایت مینمود و بهعلاوه به علت قراردادهایی نظیر کارخانهی ذوبآهن که با آلمانیها داشت، حاضر به قبول پیشنهاد متفقین نشد و در پاسخ دومین یادداشت متفقین نیز اعلام داشت که تعداد کارشناسان آلمانی در ایران فقط ۶۹۰ نفر بهعلاوهی خانوادههایشان میباشد که همگی تحت مراقبت دولت ایران، مشغول انجام وظیفه میباشند و در صورتی که ایران اقدام به اخراج آنها بکند، ممکن است دولت آلمان این عمل را تخلف از سیاست بیطرفی تلقی نماید؛ به هر حال در تاریخ ۲۴ آگوست ۱۹۴۱م (دوم شهریورماه ۱۳۲۰م) درخواست انگلیس و شوروی رسماً رَد شد. از طرف دیگر آلمانیها اعلام میداشتند که بهزودی از طریق قفقاز به ایران میرسند و نهتنها چاههای نفت روسیه را اشغال میکنند، بلکه از صدور نفت ایران به انگلستان نیز ممانعت به عمل خواهند آورد…!
تهاجم شوروی و انگلیس به ایران!
سرانجام در ساعت چهار صبح روز ۲۵ آگوست ۱۹۴۱م (سوم شهریورماه ۱۳۲۰خ) سفرای انگلیس و شوروی در تهران به منزل «رجبعلى منصور» (نخستوزیر وقت) رفته و هر یک بهطور جداگانه یادداشتهایی تسلیم وی نموده و اعلام داشتند که چون دولت ایران در انجام درخواستهای فوری و مهم در کشور همسایه سهلانگاری کرده و سیاست مبهمی در این موقعیت حساس و خطرناک در پیش گرفته و در بیرونکردن عمال آلمانی هیچگونه اقدامی ننموده، به این جهت دولتهای شوروی و انگلیس خود را ناگزیر دیدند تا به نیروهای مسلح خود دستور دهند که از مرزهای ایران عبور نمایند و ارتشهای شوروی و انگلیس وارد خاک ایران شده و مشغول پیشروی هستند. «رجبعلى منصور» پس از دریافت این یادداشتها، بیهوده تلاش کرد تا وعدههای قبلیِ خود را در مورد اخراج اتباع آلمانی تکرار نماید. «منصور» حتی قول داد که سریعاً در این مورد اقدام لازم را به عمل آورد؛ مشروط بر اینکه حرکت قوای متفقین به ایران متوقف شده و در عملیات نظامی نیز موقوف گردد…
ولی این تصمیم بسیار دیر اتخاذ شدهبود و نیروهای نظامیِ شوروی و انگلستان در صبحگاه روز سوم شهریورماه ۱۳۲۰خ و در همان لحظاتی که نمایندگان سیاسیِ دول مزبور در منزل «رجبعلی منصور» (نخستوزیر وقت) مشغول مذاکره بودند، تجاوز خود را به مرزهای ایران شروع کردند. نیروهای شوروی از سه طریق وارد خاک ایران شدند؛ یک ستون از جلفا بهسوی تبریز، دومین ستون از آستارا بهطرف بندرانزلی و بالاخره سومین گروه از مرزهای شمالی در ایالت خراسان وارد خاک ایران شدند. قوای انگلیس هم از دو جبهه وارد ایران شد؛ جبههی اول از اروندرود گذشته و با حمله بر آبادان نیروی دریاییِ ایران را زیر آتش قرار دادند، اهواز را نیز بمباران کردند و هواپیماهای ایرانیِ بر روی زمین را هم از بین بردند. جبههی دوم ارتش انگلیس از مرز خسروی عبور کردند و تأسیسات نفت شاه را تصرف کردند و بهسوی کرمانشاه پیشروی نمودند.
مقاومت یا خیانت؟ مسئله این است!
برای رسیدگی به این واقعه پیش از ظهر سوم شهریورماه جلسهی شورای وزیران در حضور «رضاشاه» تشکیل شد. «رضاشاه» که به توان ارتش اطمینان داشت، تصمیم به مقاومت گرفت، ستاد جنگ به ریاست سرلشکر «عزیزالله ضرغامی» در باشگاه افسران برپا شد و سربازان به زیر پرچم احضار شدند تا شمار نیروها به ۳۰۰ هزار تَن بالغ شود. سپس دستور دادهشد که دو لشکر پایتخت در اطراف تهران موضع دفاعی بگیرند و جریان به اطلاع مجلس نیز رسید. در همین روز «رضاشاه» در مورد تجاوز نظامیِ بیدلیل انگلستان و شوروی، با ارسال پیامی به «فرانکلین روزولت» رئیسجمهور وقت آمریکا نسبت به اقدام آن دو دولت اعتراض کرد که خبر رسید انگلیسیها با تمهیداتی، ناوگان ایران را منهدم و تعدادی از کشتیها را نیز تصاحب کرده و شماری از افسران نیروی دریایی از جمله دریادار «غلامعلی بایندر» فرماندهی این نیرو در راه دفاع از وطن جان باختند. ارتش ایران با توجه به وضعیت و تسلیحات وقت، توان دفاع داشت و در حالی که «رضاشاه» برای جنگ آماده میشد و فرمان احضار به خدمتِ افراد ذخیره دادهشدهبود، ژنرالهای ارتش، سرتیپ «علی ریاضی» و سرلشکر «احمد نخجوان» در شورای عالیِ نظام دستور مرخصشدن سربازان پادگانها را صادر کردند!
سالها بعد از واقعهی شهریورماه ۱۳۲۰خ از طرف بعضی از دولتمردان و یا عدهای که از حوادث و اتفاقات آنزمان اطلاعاتی داشتند، مطالبی بهصورت نوشته و کتاب، یا خاطره و یادداشت منتشر شد؛ از جمله شخصی بهنام «اکبر مظفری» سرهنگ بازنشسته، خاطرات خود را در مجلهی خواندنیها منتشر نمود و چنین نوشته بود:
«من در سوم شهریورماه با درجهی سرگردی رئیسدفتر سرلشگر «احمد نخجوان» کفیل وزارت جنگ بودم؛ همانروزها از سفارت انگلیس تلفن شد و گفتند که سفیر میخواهد با تیمسار «نخجوان» صحبت کند، مراتب را به اطلاع تیمسار رسانیدم، از مذاکرات اطلاعی ندارم، ولی تقریباً بعد از نیمساعت سرتیپ «علی ریاضی» به دفتر تیمسار «نخجوان» آمد و هر دو نفر بهاتفاق از دفتر خارج شدند و بعد از چندساعت مراجعت کردند، تیمسار «نخجوان» به من دستور داد که تلفنی به چند نفر از امرای ارتش که عضو شورای عالیِ نظام بودند، اطلاع بدهم که برای شرکت در جلسهی شورا به دفتر ایشان بیایند؛ شورا تشکیل گردید. از مذاکرات و تصمیماتی که در آن جلسهی خصوصی گرفتهشد، مطلع نیستم، ولی از دستوراتی که به پادگانهای ارتش برای مرخصکردن سربازها صادر گردید، بهطور حتم میدانم که سرلشگر «احمد نخجوان» و سرتیپ «علی ریاضی» بعد از ملاقات با سفیر انگلیس، تصمیم به انحلال ارتش گرفتند…!»
در تأیید نظر سرهنگ «مظفری» نیز بهجاست که در این مورد به نوشتهی سناتور «حسین دها» که خاطرات خود را در چهار جلد کتاب بهنام «یادداشتهای عمر» منتشر کرده، اشارهای شود:
«سفیر انگلستان «سر ریدر بولارد» که در نظر داشت «رضاشاه» از سلطنت کنار برود، برگ دیگری به زمین زد؛ او سرلشگر «احمد نخجوان» کفیل وزارت جنگ و سرتیپ «على ریاضی» را به سفارتخانه احضار کرده و از آنان میخواهد که شورای عالیِ نظام را تشکیل دهند و با انحلال ارتش نیز موافقت کنند؛ شورای مزبور با حضور امرای ارتش تشکیل میشود و آنان به تصور اینکه انحلال به دستور شاه انجام میگیرد، زیر صورتجلسهی مربوطه را امضاء میکنند، و تنها یک تَن یعنی سرلشگر «محمد نخجوان» (امیرموثق) از امضاء صورتمجلس سرپیچی میکند.
در همان ساعت دستور مرخصیِ سربازان صادر و طیِ بخشنامهای، به همهی استانها و شهرستانها ابلاغ میشود. هنگامی که «رضاشاه» از انحلال ارتش آگاهی یافت، به غایت ناراحت و خشمگین شد؛ زیرا وی مشاهده میکرد که با این عمل در ظرف یکروز نتیجهی زحمات ۲۰ سالهاش بر باد رفته و شیرازهی ارتشی که در مدتی طولانی با تحمل مرارتهای زیاد نظم و نسقی بدان دادهبود، در یکچشمبرهمزدن به دست بیگانه و آشنا از هم پاشیده شدهاست؛ بهخصوص هنگامی که به وی گفته میشود که شورای عالیِ نظام با این انحلال موافقت کردهاست! به راستی تکان میخورد و دستور میدهد که همهی اعضای شورا در دربار حاضر شوند…
وقتی که همهی اعضای شورای عالیِ نظام در دربار حضور مییابند، «رضاشاه» با نهایت شدت به آنان پرخاش میکند، پاگونهای (سردوشی/درجهی نظامی) «احمد نخجوان» و «على ریاضی» را میکَنَد و هفتتیر میخواهد تا همه را بُکُشد! «سر ریدر بولارد» سپس «محمدرضا»ی ولیعهد را پای تلفن خواسته و به او میگوید: «به پدرت بگو چنانچه دست به ترکیب امرای ارتش بزند، از کار خود زیان خواهد دید!» ولیعهد بیدرنگ مطلب را به گوش شاه میرساند؛ شاه که بینهایت آزرده و پریشانحال و ناراحت است، فریاد میزند: «فعلاً این پدرسوختهها را در اتاقی زندانی کنید تا بعداً به کارشان برسم!» آنگاه سرلشگر «محمد نخجوان» را خواسته، به وی میگوید که دیدی این بیشرفها چگونه ارتش را منحل کردند…؟!»
از استعفای «رجبعلی منصور» تا «رضاشاه»
در روز پنجم شهریورماه ۱۳۲۰خ، دولت «منصور» استعفا کرد؛ زیرا درست در زمان نخستوزیریِ وی بود که اخراج آلمانیهای مقیم ایران را دولت وقت یکنوع توهین و دخالت در امور سیاسیِ مملکت از طریق متفقین تلقی میکرد و بههیچوجه ظاهراً حاضر نبود که نظریات متفقین را در مورد خروج آلمانیها از ایران و واگذارکردن راههای ایران برای عبور مهمات به مقصد شوروی قبول نماید. «محمدعلی فروغی» (ذکاءالملک) مأمور تشکیل کابینه گردید. «فروغی» در روز ششم شهریورماه بهطور رسمی به ارتش دستور داد که تسلیم شوند و فرمان تَرک مقاومت نیز به کلیهی نیروهای نظامی ابلاغ شد؛ فرمانی که چندان تأثیری نداشت؛ زیرا همانطور که خواندید، مقاومت چندانی شکل نگرفت!
در واقع ارتش ایران فقط به مدت سهروز، آنهم در چند موقعیت معدود ایستادگی کرد. سرعت عقبنشینی و فرپاشیِ قوای نظامیِ ایران به اندازهای بالا بود که فرماندهیِ عالیِ متفقین نیز آن را پیشبینی نکردهبود! نیروهای انگلیس و شوروی در تاریخ ۳۱ آگوست ۱۹۴۱م (نهم شهریورماه ۱۳۲۰م) در قزوین به یکدیگر پیوستند و عملیات نظامی برای اشغال ایران توسط نیروهای شوروی و انگلستان بهصورت مشترک ادامه مییافت. هواپیمای روسی که تا قبل از صدور فرمان تَرک مقاومت به ارتش ایران، هدفهای غیر نظامی و شهرهای بیدفاع را بمباران کردهبودند، تا چند روز پس از تَرک مقاومت توسط «محمدعلی فروغی» (نخستوزیر جدید) به بمباران مناطق کوچکتر ادامه دادند!
در چنین وضعیتی دولت ایران مذاکرات را با سفرای روس و انگلیس جهت عادیساختن اوضاع آغاز کرد؛ «فروغی» در روز ششم شهریورماه طیِ یادداشتی به نمایندگان سیاسیِ روس و انگلیس اعلام داشت: «در این موقع که نیروهای جنگیِ دو دولت شوروی و انگلیس وارد خاک ایران گردیدهاند، دولت ایران برای ابزار کمال حسننیت و حفظ مناسبات همجواری، مبادرت به تَرک جنگ نمودهاست. با این حال که قوای آن دولتها اقدام به عملیات جنگی و شهرها را بمباران میکنند، انتظار دارد تا عملیات جنگی را بهطور کامل متوقف نمایند.» در تاریخ ششم سپتامبر ۱۹۴۱م (۱۵ شهریورماه ۱۳۲۰خ) متفقین طیِ یادداشتی که تسلیم وزارت امور خارجه نمودند، در این یادداشت از دولت ایران خواسته شدهبود تا علاوه بر تحویل اتباع آلمانی در اسرع وقت به نمایندگان سیاسیِ انگلستان و شوروی در تهران، سفارت آلمان به انضمام سفارتخانههای دیگر که تحت ادارهی آلمانیها میباشند؛ یعنی سفارتخانههای کشورهای ایتالیا و مجارستان و رومانی برچیده شوند و اتباع دول ایتالیا و مجارستان و رومانی هم خاک ایران را تَرک نمایند.
سرانجام در نتیجهی دستبهدستکردن و سردرگمیِ مقامات ایرانی در مورد تحویل اتباع آلمانی، در روز ۱۰ سپتامبر (۱۹ شهریورماه) متفقین یک اولتیماتوم ۴۸ ساعته در مورد تسلیم اتباع آلمانی و تعطیل سفارتخانههای مزبور به دولت ایران دادند که در صورت عدم توجه، تهران را نیز اشغال خواهند کرد. چون دولت ایران جواب صریحی به اولتیماتوم متفقین نداد، در روز ۲۵ شهریورماه نیروهای شوروی و انگلیس از شمال و جنوب بهسوی تهران حرکت کردند. اطلاع از خبر ورود قوای متفقین به تهران «رضاشاه» را دچار اضطراب و پریشانی نمود و در همانروز ناچار به نفع ولیعهدش «محمدرضا پهلوی» از سلطنت استعفا داد و بلافاصله در وقت معین به همراه خانوادهاش روانهی بندرعباس گردید و در آنجا سرنوشت خود را به دست انگلیسیها سپرد.
سپس به جزیرهی موریس تبعید شد و پس از مدتها اقامت در این جزیرهی استواییِ بد آبوهوا، به علت بیماری در فروردینماه ۱۳۲۱خ به ژوهانسبورگ در آفریقایجنوبی منتقل شد و در همین شهر بود که در تاریخ چهارم مردادماه ۱۳۲۳خ درگذشت؛ همچنین پیشتر در پُست «بازگشت پیکر رضاشاه به ایران و جریان عجیب مومیایی! + تصاویر» به آن پرداختهایم. در روز ۱۷ سپتامبر ۱۹۴۱م (۲۶ شهریورماه ۱۳۲۰خ) نیروهای شوروی و انگلیس تهران را اشغال و کلیهی تأسیسات نظامی و راهآهن را متصرف شدند و اتباع آلمانی نیز به دست قوای دشمن افتادند و نیمی از آنان به بازداشتگاههای سیبری و نیمی دیگر به استرالیا تبعید شدند. در ادامه تصاویری مربوط به اشغال ایران توسط متفقین در جنگ جهانی دوم را مشاهده میکنید.
نگارش و گردآوری: قجرتایم
یک پاسخ
چقدر کامل و مفصل بود.
خیانتهایی که به این کشور شده واقعا قلب آدمو به درد میاره